خون سياووش

هوشنگ سارنج – تورنتو

جوانفر با رهبري اركستر سمفونيك در قلب سرد تورنتو آتش بپا کرد

TorontoSymphonicOrchestra

در پي برنامه هاي زنده سازي و پاسوری از سنت هاي زيباي ايراني با عنوان “زير گنبد كبود” به بهانه فرا رسيدن سال نو بر پهنه ي نه چندان گسترده ي كرانه ي نيمروزي شهر تورنتو، “مهدي جوانفر” دانش آموخته ي موسيقي علمي و برآمده بر كرسي رهبري اركستر سمفونيك، توانست اجرايي پيروزمندانه از آفريده هاي هنروراني ايراني نژاد، داشته باشد. سالن Harbour Frount Center كه نه تالاري شكوهمند است، خيلي ساده و بي آرايشي چشمگير، در حجمي كهنه و كوچك با گنجايشي نه فراتر از سيصد و پنجاه نفر، چون مادري مهربان، فرزندان بي ادعاي آرزوخواه و مبهوتي را، از داغستان ـ خيلي دور و خيلي داغ، بر سينه مي فشرد.

در شنبه شب، هيجدهم مارچ. برخلاف رسم پدرسالاريمان، بي سلام نظامي خاص يا هر، هر چه بايدِ ديگري برنامه آغازيد و گروه ما بر يالِ ديدگاه، چشم در چشم رهبر و اركستر توفيق ديدن و شنيدن داشتيم. با سمفوني پنجم ايراني از “شاهين فرهت” در چهار بخش كه توان آهنگسازي و نوازندگي به رهبري جوانفر خوب به عرصه آورده شد، پرندگان مهاجر پناه جسته در تاريكي، زير پرتو تركه هاي نور، بر دستان نازك و بي ادعاي جوانفر و بال نت هاي پرنده به سوي رودخانه ي سيال زادبوم و آشيانه هاي وانهاده، پر كشيدند.

ملودي هاي بيرون كشيده از موسيقي آشناي ايراني در بافت سمفوني، رهبر و اركستر و ديوارهاي سخت و دل هاي نرم شنوندگان را درهم مي آميخت. آنجا ديگر، نوا نبود و صدا، كه همه جشن بود و حال و جستار، جويايي هويت و اين من كجايي ها؟ درويش خان از هزارتوي ذهنيت نسل ها برمي آمد و “حافظ” و هر آنچه كه از زرتشت آمده بود و از كتاب مقدسي كه به نشانه ي باورمنديش به آيين دوستي و مهر و پاك انديشي بر سفره ي هفت سين و به سوگند وانهاده بود.

آنجا در فرياد شيپورهاي دمنده، نسلي، سر بر بالش ناله هاي ويولن ها، نهاده، مي غريد. چند بار ياد “شاملو” افتادم و گفتارش كه مي گفت: موسيقي ايراني ذليل است. در بخش دوم، قوم “ماد”‌ از گلوگاه كردهاي خسته، فرياد برمي كشيد. “ارسلان كامكار” فرزند ديگري از طايفه ي پر آبرو، با شناسنامه ي ملتي سربلند بر پنهاي تاريخ انسان، از بلنداي هنر، با زبان آتشناك موسيقايي قطعه ي The Legend of my Fatherland كه در دستان جوانفر نيك مي غلتيد، لرزه پي افكند؛ نوازندگان مي نواختند مي كوفتند، رهبر پر مي زد و از هر پاره آن چهل تكه ي زيباي مرده ريگِ خانه ي پدري، رنگ و طراوت مي تراويد. نژادگان كردِ ايراني، در كنگره ي جهاني دل هاي پراكنده با روانِ ياران زيستند. بهره وري درست از موسيقي فولكلوريك و تركيب سازهاي ايراني “دف” و “كمانچه” و “سنتور” در كنار بازار پر رونق سازهاي بادي و زهي، بي شرمناكي، سربلند، سخن بي كلام خويش را بر دل ها نشاندند. آشوب راستين، در اجراي “خون سياووش” ساخته ي “بهزاد رنجبران” به پا شد.

در آن اجرا، شنوندگان، همراه با نوازندگان، روي دستان رهبر اركستر، با هم سوختند. اين خون سياووش بيش از چند‌ هزار سال است كه قومي مظلوم را با خود قصه كرده است؛ از هر بياني در هر لباسي، از كوچه گردان ساده ي صادق تا فردوسي بزرگ؛ آنان كه نشانه هاي ستم را با دانه هاي زنجير از پوست دريده شان برميكشند؛ تا شاعر و نقاش و آهنگساز. و كه مي توان، با حلقومي بي آوا شده، آواز خواند و از ميان خشكسار لوتي دورمانده از آباداني و اشرافيت هنري، در پناه شعر و نقاشي و موسيقي و نقل قصه سر داد. “خون سياووش” از دهانه ي شيپورهاي سوگ آفرين، فواره مي زد. كوبه هاي نيرومند، با پتكِ كوبش سخت، نبردي نابرابر را مي گفتند و سينه ها را مي شكافتند.

در پرداخت اين انفجار احساسي، جوانفر به جبران كمبود فرياد دست هاي بكار، بر مي جست. هوا را چنگ مي كرد و با فرمانِ پيش به سوي ديوارهاي سخت گوش هاي ناشنوا و سياووش كشان، غوغا كرد. همگان، در خروش دادخواهي، پيكر بي جان صداقت و پاكي را به گور خانه ي تاريخ ملتي كه در گوش يكديگر نجوا مي كنند: چرا؟ بدرقه كردند و در انجام اين Capriccio Azerbaijan فكرت اميراف، آهنگساز روانشاد آذربايجاني بود كه “شور” ديگري آفريد. Capriccio ساخته ايست بر پايه ي موسيقي “چهارگاه” و “ماهور” كه توان تطبيق و كنار آمدن با موسيقي غربي را دارند. كار “اميراف” هنگامي كه از دهان نوازندگان ملل و از خلال ابزارهاي موسيقي مي پراكند، خوش مي سرودند همبستگي آدمي و فرياد “سعدي” و يك گوهري را.

جايي كه “ني داوود” و “بهار” و “اميراف” همراه با خيزش “جوانفر” و خانواده ي هنريش، همنوا مي شوند تا يكتايي بشر را در روستاي كوچك زمين فرياد‌ كنند. شنوندگان لحظاتي اجازه زنده ماندن و بلعيدن هواي زيستن را به مجري و نوازندگان سپردند تا شايد “مرغ سحر” زنده بماند “ناله كم كند” و آتش “ظلم ظالم” جهاني فرو نشيند. جوانفر دست مريزاد.

**********

Houshang Saranj – Toronto

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *