طنجه

هوشنگ, سارنج

…از بندر, ” تریفا ” در اسپانیا تا بندر, طنجه در پادشاهی مراکش؛ بایک شناور , تندرو پس از ۳۵ دقیقه ؛ رسیدیم. بندرگاهی بزرگ با آبی آرام و زمردین؛ پاکیزه و پر کشتی های بازرگانی و نفتکش و لنچ های لنگر انداخته . دیدگاه همه یادآور, بندر های ایرانی ی خلیج, پارس و آبهای آبیرنگ آن بود .
طنجه ؛ همانندی شگفتی بر انگیز ؛ با شهرهای اندلسی دارد. نخلهای بلند, سایه ور ؛ و درختان, میموزای آفریقایی و سازه های ایواندار, گرما شکن.
شهری همه از سنگ یا گچ های مرمرین سپیدرنگ. چونان آمفی تاتری ؛ رو سوی دریا آغوش گشاده است . رجسازه های مردم نشین ؛ بر شانه های هم؛ سوار؛ می روند تا دوردستهای پنهان پشت, تپه ها.
یازه ی اسپانیا با مراکش سیزده کیلومتر ؛ تنگه ی جبل الطارق می باشد.
طنجه رگ, جانمند, بازرگانی مراکش و گردشگری آن ؛ بازوی توانمند, زندگی بخش, آن سر زمین. ……در گذشته ی تاریخی بنیانگذار, آنجا ؛ فنیقیهای در یا نورد و رومیان, پیریز, نخستین زیستگاه های آدمیان بوده اند. طنجه ؛ هم شهری تاریخست هم امروزی ساز. کمی همانند, ” کازابلانکا ” شهبندریست سازمان یافته برای ناوگانهای بازرگانی جهانی و برای مراکش بندری کارآ . طنجه ؛ از سال ۷۰۰ میلادی به دست, عربها افتاد. پرتقالیها ؛ اسپانیاییها ؛انگلیسها و فرانسویها ؛ در دوره های گونه گون ؛ طنجه را در دست داشته اند. بسال؛ ۱۹۲۳؛ به کنترل , جهانی در آمد و سپستر آزادی بیشتر یافت.
مراکش در شمال, آفریقا همبر با مدیترانه و دریای بزرگ, اطلس ؛ با میانگین, ۸۰۰متر بلندا؛ ۴۴۶۳۰۰کیلومتر چهار بر گستره و ۳۸ میلیون شهر وند و ” صحرای غربی ” با ۲۲۶۰۰۰ کیلومتر چهاربر و جنگجویان , پلیسآریو را سوار بر آن یدک می کشد. و یادمانی از دوران استعماری ؛ دو پاره ی کوچک, ” سیوتا “و ” ملیله “هنوز در دست, اسپانیا ؛ مانده است.
طنجه ؛ براستی ؛سرزمینی کوهستانیست ؛ با رشته کوه های اطلس از شمال, خآوری تا نیمروز, باختری نزدیک به ۱۳۵۰ کیلومتر و یک رشته ۲۵۰ کیلومتری به نام, “ریف “در شمال بندی در برابر, ابر های مدیترانه ای و اطلسی بار نده بسته اند.ولی دره های میانکوه ها با هوای آرامتر برای کشاورزی بهترند.
خاندانی از علویان, پادشاهی مراکش را در دست دارند. بسیاری سازه های زیبا ی هارون الرشیدی از آن, آن خاندان بوده است یا هست . زیر, پوست, شهر آرامشی سازمانی همراه با سستی بیمارگونه ؛ خفته است. آزادی معنی شده در جامه ی کار بری و بهره وری از مواد, دست بدست شده در همه ی بندر های بزه کار ؛ زیر, پوشه های پلشت و گرگن دیده می شود.
کاشیکاریهای سپهر آیین , گل و مرغ در کاخ موزه های بخشیده از سوی در بارها ؛از گونه ی کاشی پخته با نگاره های هندسی فراوان ؛ تن پوش, سازه هاست. شهر سازی پیرو, روند, زمین — سر بالا و سرزیریدار–می باشد. کف سازیها ی معقلکاری (آجر همراه, کاشی )با بدنه های چوبکاری کنده کاری (منبت )و تا اندازه ای سنگتراشی با نماسازیهای بهشت نما؛ چشمگیر است.
مانده از گذشته های مو زه ای ؛ نیمه و باز سازی شده اند. ملی گرایی سخت ؛ زیر, نگاه های امنیتی در چرخه ی نگهبانی ؛ نگرشی ؛ سپاهیگریست .
ز ابن بطوطه یادواره ای زیبا با تندیسی بلند پایه ؛ آنجا هست. در کوچه ای پشت, دری پوستر هایی از ” ابن سینا ” و ابن, رشد “دیدنیست. …..درطنجه راه بر تن شهر می دود. هر تپه یا کوهکی با لایه ی گذر گاه های دو سویه ؛کوچه و بازار و ” مدینه “شده است و بار, گذشته با برچسب, امروزین کشیده می شود. کوچه های باریک و پر پیچ و خم با دیوارهای بلند سر بهم آورده و دالانهای دراز ؛همه چاره ی آفتاب, سوزنده بوده است همانگونه که چادر و روبنده و پرده و پوشش؛ نه فرمان, سپهری که راهکاری ؛ برای پیشگیری از آفتابسوختگی می باشد.
در مدینه ی طنجه ؛ چه شکوهی دارد با ” سانتیاگو “شاگرد, بلور فروش, طنجه ای از کتاب, “کیمیا گر “, “پا یولو کوییلو “در شیب, همان خیابان گامزدن و بر ششه کاریهای شیشه گران,طنجه ای نگریستن.
از طنجه می توان به سوی نیمروز , کویری و بیابانهای کاروانکش پیش راند یا سوی باختر برانی تا به سایه های بلند, اهرام, مصر برسی یا راه خاور راپیش گیری تا قسطنطنیه ی فردوسی را ببینی و می توان همگام با گردشگران ارزی ؛ شبی از شبهای عرب را دررستو رانها یا کافه های هزار و یک شبی بغدادی یا دمشقی انباز گشت. و زیر نوای موسیقایی عربی ؛خوراکی خورد یا قهوه ای از فراز به فرود فنجان آبشار واره ریخته ؛ نوشیدو به همه ی آفریده هایی که از پنجه های هنر اندیشان آرزو خواه در سنگ یا چوب یا نوا ؛ تراویده اندیشید. همه ی آنها که بر کول شتران شکیبا ؛آورده شده تا ؛ در دیوارها ؛منابر ؛ مزگتها ؛کاخها یا کلیساها بکار رود ؛ هر پاره اش ؛ برگی از زندگانی بشر است چه آنان که راندند و چه آنان که ماندندو نشد یا نگذاشتند که جهان نوین در سایه ی برادری و برابری رنگی یا ساختاری ,پیروز شود.

آخرین دیدار, ما ؛ از “غار های بودا ” بود. جایی تودر تو با آسمانه ای بلند. ؛ در ماسه سنگهای سه میلیون سالی ؛ جویده با دندانها و تراشیده با پنجه های موژ موژ, بزرگ آب, اطلس. که هنوز ؛ آوای افسانه های تمدن یونانی ؛ بر گمانه های آفریقاییان ؛سایه می اندازد.
نسیم, خسته ی رسیده از دره های رشته کوه های اطلس ؛ همراه با غبار, گلرنگ . بر سر, هر برگ, سبز دست می کشد.
هجده آگست ۲۰۲۳
تورنتو