مردان,غم

مردان,غم
——
تو در بهار چینی گل
خستی به دشت,درد
چون ژاله ی سحری .
آفتاب
گلگونه ی ابرها می شود
به شب؛
تو خاک را به خون رنگ می زنی؟
در برگریزان, آتشین, خزان
سوختی به درد ؛
آن بس نبود مادران, شروه خوان ؛
اکنون به روز و شب
همه مردان, غم
شعر,بلند,سیاه, زلف, ترا
در نجابت, اسبی سپید یال ؛
زار می زنند.
ه.س
۸/نوامبر/ ۲۰۲۲
تورنتو