خسته دلان

بسکه نالیدند ؛از دل
بل ؛که
آید زآسمان فریاد رس
نامد کسی.
زانکه هردو را
-زخمزن یا خسته گر –
یک کسی بایست شد درمانگری .
عاقبت ؛
آن خسته جانان ؛ سوی فریاد آمدند.
جنگشان مقلوبه گشت.
زخمزنها ؛ با سلاح,جانستان
خنجر,برنده و ژوبین,تیز ؛
قلعه کوب و داس مرگ و گیرو دار ؛
خسته جانان ؛
سوی مشت, آهنین؛
پرداختند.
دردهای سر بهم پیچیده را
زخمهای کینه ساز
ذره ذره ؛ پاره پاره ؛
روی هم انباشتند ؛
توده سنگی شد بزرگ .
بر سر,کینه وران
بر کوفتند.
ه.س
۲۰/نوامبر/۲۲
تورنتو