همبستگی و اتفاق، رازموفقیت جامعه ایرانی

هوشنگ سارنج – تورنتو

“آنان که می‌‌خواهند نمی توانند و آنانکه می‌‌توانند نمی خواهند”

فلات ایران خاستگاه تمدنی درخشان و در پیوند با داد وستد‌های فرهنگی ی جهانشمول ،بوده است.گیر ودار و رفت و آمد نسلها و سلسله‌های فرمانروایی،شکست هاو پیروزیهای قومی ،بهترین بستر شکل پذیری شیوه زیستن،راهبری زندگانی ساز و کار و افرینشهای هنری در زمینه‌های انتزاعی و تجسمی می‌‌باشد.پایه ملیت بر مشترکات فرهنگی،زبان،اسطوره،تاریخ،مراسم،جشنها و تقویم…قرار دارد.

درین میان،زبان، برجسته‌ترین و چشمگیرترین ابزار گسترش و پزیرشفرهنگ قومی بر بنیاد آداب و رسوم اجتماعات بشری است که در عمر بلند نسلها تکامل می‌‌یابد.زبان یک قوم در راهی بس زماندار،بر اساس نیازمندیهای روز افزون، دریافتهای پژوهشی همه جانبه ، پدیدار می‌‌گردد و قوام می‌‌یابد تا به خواستهای مردم پاسخ دهد و سر انجام فرسایشی فنی- کاربردی،یافته ، گاهی‌ هم ،نه کار بر می‌‌گردد.زبانهای مرده،در جهان کم نیست.

سخن بر سر گفتگویی تخصصی درباره ساختار زبان نیست؛بلکه ، گرد دستاوردی دیگر می‌‌گردیم.سر گذشت مردمانی که با هم و در کنار بر ستونپایه ی پر بنیه ی همزبانی زندگی می‌‌کنند.

زبان پارسی در گذر زمان بر سر تا سر سر زمینی پهناور از خوارزم تا ارمنستان و .تا میان رودان و تا تک تک جزیره‌های روییده بر تن خلیج فارس و تا همسایگی رودخانه سند و فلات پامیر…کارایی داشته و زبان همه اقوام آن خطه بوده است.

بررسی زبانهای ایران باستان می‌‌گوید که پس از شکستن زبان رایج دورانهای معاد و هخامنشی و پیدایی بخشهای پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی ،از آن میان زبان پارسی دری بالیده است.در واقع تمام گویش‌های اقوام ایرانی -،نیم زبانهای پارسی – از پیکر زبانهای کهنه شده میانه و باستانی بوجود،آمده است.به زبان ساده تمام مردم ایرانزمین ،ایرانیانی هستند که به زبان پارسی و گویشهای پارسی سخن می‌‌رانند و گفتن آنکه فلان بخش از ایران به زبانی غیر پارسی سخن می‌‌گویند درست نیست.

درگذشته‌های تاریخی،پراکندگی،زیستگاه‌های آدمی‌ ،جنگها و جدایی ها،گاه،موجب جان گرفتن یک گویش و گاه بخشبندی زبانی می‌‌شد.نگرش در اجرای مراسم فرهنگی در گوشه و کنار ایران پهناور،نشانگر یکسانی ی خاستگاه‌های آنها و یکتایی است؛ چه، آداب و رسوم بر زیر ساخت زیستگاه ها،آرزوها،گفتارها ، کردارها و پندارهای یک قوم جان و رنگ می‌‌گیرد و نباید گوناگونی اجرایی به دیگرگونی ی بنیادی تعبیر و معنی شود.

جداسازی مردم بی‌ نگرش به هستی ی یگانه آنان و گوهره بشری،کاری نادرست و نابخردانه است نباید از زیانباری اندیشه جهانوطنی هم غافل بود. چه در سلطه بخشیدن قدرتهای بزرگ بر گروه‌های اندک و ناتوان -اقلیتهای قومی -به پشتگرمی ی نیروی نظامی و بهره کشی نوین (نیوکلونیزاسیون ) یاری می‌‌رساند و آب به آسیای وطنپرستی افراطی ریختن و بزرگ نمائی،از کف رفته‌ها و نداشته‌ها و گنده گوییهای بی‌ پشتوانه نیز به همان انداز ،زیانبار خواهد بود و موجب می‌‌شود که آرام از زندگانی ی مردم ساده و زحمتکش بی‌ ادعا،گرفته شود.

به تاریخچه ستیزه‌ها و جنگهای گرم و سرد خونبار آدمیان نگاه کنید؛ یا زورگویان خودکامه پای از گلیم خویش بیرون نهاده ا‌ند ؛یا فرمانروایان سیادتخواه،با راندن نیروهای کار و صلحجویان به سوی مرزهای دشمنی،آشوبسازی،ویرانگری،کشتار و کینتوزی به راه انداخته ا‌ند. یعنی‌ که جان آدمیان در راه اختلافات عقیدتی و سیاسی، تباه گشته است. وگرنه مردمان عادی به دور ازستیزندگی و ددمنشی هستند.به استناد آمار،و خبرها ایرانیان جزو هوشمندان جامعه جهانی هستند.این هوشیاری،زاده شرایط پر تنش تاریخی و اقلیمی سرزمینشان می‌‌باشد و با افسوس، پذیرفتنی است که این جامعه فرزانه، قربانی رویدادهای جغرافیایی،تاریخی و سیاسی شده است و هر از گاهی‌، چرخش رویدادهای نه دلپذیر، ، از پایگاهی که شایسته آنان بوده، رانده شده ا‌ند.

در دوران پیدایش نفت و استعمار کهنه و نو و اقتدارجهانگستر کمونیسم،ایران به گناه همسایگی با کشور شوراها در منگنه ی فشار قدرتهای حکومتساز جهانی بود.

اکنون که اندیشه‌های آزادعلمی ،شتاب گرفته،مشت شیادان باز می‌‌شود و فریبکاران ناتوانتر می‌‌گردند؛حقیقت آفرینش و آفریدگار آشکارتر در یافته می‌‌شود؛ مردم کمتر در گرداب زورگوییها و تفرقه افکنی‌ها به جدال و نابودی یکدیگر بر می‌‌خیزند.

ایرانیان هم که حق زیستن در رفاه و آسایش،دارند و در پی دستاوردهای مترقی بشتر هستندو برای ماندن و نگهداری هویت ملی غیرتمندانه و سر بلند خویش،بدانند؛راز ماندگاری ، فرزانگی، اتحاد و همندیشی است و بدا،که چنین مصداق پیدا کند. آنان که می‌‌خواهند نمی توانند و آنان که می‌‌توانند نمی خواهند.

*****

Houshang Saranj – Toronto