جشن عروسی در گالری

هوشنگ سارنج

نبض تپنده ی کلانشهر تورنتو ، پای دریاچه ی انتاریو، در کهنه محله ی Distillery می زند؛ با کوچه ها و خیابانهای سنگفرش و هزاران نماد قدیمی دیگر. چهل سازه ی زیبای سبک ویکتوریایی ، مجموعه ی آبجوسازی و تقطیر و عرقکشی ی گذشته است که روزگاری بزرگترین در سرتاسر امپراتوری بریتانیا ، بوده است.

ساختمانی پنج اشکوبه ، از آن میان ، تاریخ بنای ۱۸۵۹ میلادی را بر پیشانی ، دارد. آن محله ، امروزه ، در برنامه های گسترش شهری، بین خیابانهای “چرچ “، “میل “، ” پارلمان ” و  ” لیک شور کهنه ” زندگی می کند و  پس از گذراندن دوران پناهدهی به بی سر پناهان، در سر انجامی نیک ، به کانون گالریهای نقاشی و آتلیه های عکاسی و نگارگری و دیگر فراورده های هنری و هم، بوتیکها و رستورانهای گرانقیمت، بدل گشت. یکشنبه، یکم آگوست ۲۰۱۰ ، در محله ی دیسیلری، عاری از ضجه ی خود رو ،یا ، هراس از تنه خوردن ، و لغزیدن ، بازار روز ، چون یکشنبه های دیگر، زیر آسمان آبی بندری، هردم، شکفته تر می شد.

بساط خرده فروشان ، زیر چتر خیمه ها می گسترد و دود کبابهای محلی ، جواهرات بدلی را خوشبو ، می ساخت. گردشگران، لابلای خیمه ها و زیر سایه بانها، می گشتند به خرید یا خوردن.  سه عروس هم، عکس یادبود می گرفتند؛ همه مردم، شاد و همیار جشنیان . ساعت پنج بعد از ظهر، گالری Thomson ، برای بر گزاری جشن عروسی نوه ام – گلنار – تحویل ما شد.

سه تالار بهم پیوسته ی ساختمانی یکصد و چهل ساله ؛ با سقفی عریان از پوشش و استخوانبندی الوارهای نمایان. بام را ، دیوارهای آجری جانبی و ستونپایه های فلزی ی تقویتی ، استوار ،می دارند. دیوارهای پایه ای و جرزها ، با آجر سرخ و ملاط سخت و بندکشی ، تا چسبیده به خرپا  و باربرها ی چوبین، شش متری ، بالا رفته اند. روکشهای کهنه ی هر دیوار، نیمی بر کار، مانده ؛ که، زیبایی ی ویژه ای از رنگهای سوخته آن ، بیرون می ریزد.

تراوش رنگین کمان فانوسی ، در فضای خیالانگیز نیمه تاریک، هماهنگ با رنگ خاکستری ی لایه های سیمانی و سبزی ی در و پنجره ها در بافت ساروج آسیب دیده و متخلخل کف بندی،همنشین  تنگه های خالی شده ازدر های پوسیده ؛ باز دم سردابه های شرابسازیهای کهنسال را ، به مشام می رساند. در امتداد سه دیوار نو ساخت ، با رنگ ارغوانی ، تابلوهای نگارگران ، دیوارهای مانده و ستونهای آجر نما را تا انتهای تالار های دیگر، پوشانده اند.

نقشها همه  آبستره، ولی نه در یک سطح و هم مایه، بلکه، پاره ای ،تنها، ترکیبی از رنگها و نمایش توان رنگ آمیزی است؛ چند تایی هم، کلا ژعکس نقاشی و چهره پردازیهای ترکیبی با قلمهای تند و سریع. بیشتر سوژه ها آدمیست ؛ مانند عروج ، از میان آتش تا بلندای رهایی. پنج دقیقه پس از بیرون رفتن بازدید کنندگان ، چیدمان تالار برای جشن عروسی آغاز شد.

میزها ، با شمعدانهای روشن  و گلهای ارکیده ، تند، ، آذین شد. در تالار کناری – که آشپزخانه است و روزهای عادی نمایشگاه و فروشگاه یک گونه پنیر معروف کبکی –  ردیف صندلیها رو در روی جایگاه مراسم عقد چیده شده بود میهمانان نشسته به نوای آرام موزیک آسمانی ی برامس گوش می دادند. همنوایی ساز چلو با ویولن ، در ، تراوش بوی موسیقایی ترکیب های معنی دارمراسم با حجم های آزاد از قید قابها ، پیام سعادتمندی را فریاد می زدند. عقد که جاری شد و دفتر ها قانونمندی پیوند زناشویی دو جوان را اعلام کردند؛ میهمانان سر میز های خود رفتند. دیدم شگفت ، نشستی شد .

همگان پوسته ی خلق و خوی روزانه ی زندگی خود را شکافتند و به جهان پاک کودکی باز گشتند ؛ بیریا ،ایثار گرمهربانی بودند ؛ بی تنگنظری ، فراسوی تیره اندیشی، چرخ می زدند ؛ چه آنکه ، جانش در سایه است ؛ تاب ماندن ، در گرداب ساده دلی را ندارد و می گریزد.  آن جمع پر جلوه، بار سنگین تخیلات رنگین و جهیدن به دنیای خلقت نخستین را، ، از تنگنای زهدان همبستگی ی بشری می تراوانید  عروس و داماد پروانه آسا ، در بوستان حس و حال نقش ها ، بی هیچ ، غروری ، جانمایه ی ساده باوری را ، برپهنای رنگدانه های اندیشه بر انگیز ، منگنه می کردند.

عروس ، مرغ بهشتی شده بود ؛ سبک در پرواز و پرهای کاکلش در رقص.  ساعتی پس از نیمه شب ، سایه ی دکلها بر کرانه ی آرام دریاچه ی خفته، می لرزید ؛ گاهی ، سکسکه ی قطارو هوهوی آبشاری اتومبیلها ، بر رودخانه ی شاهراه بزرگ، سکوت را می شکست.

لیموزین، بر سنگفرش خلوت شب، چشم براه عروس بود و داماد. راه پر چراغ بود و روشن، زنجیر روشنایی ، تا دور دست دیدن ، به سوی شمال و تپه ها پیش می رفت. سوار بر سمند خیال برگذشته سفر کردم؛ دار آباد را پیمودم و کاشانک را ، به کوچه ی عسکری رسیدم؛ عروسی دختر کوچکم بود که حالا ، موهای سپیدی ، بر شقیقه هایش نشسته است. به گناه اجرای یک سنت اجتماعی، جشن ما بهم ریخت . پاسی از نیمه شب که از کمیته باز گشتیم؛ همه ی محرمان فامیل رفته بودند. نشستیم و به هم نگاه می کردیم. بیست و چهارم اسپندماه بود.  نسیم نوروزی ، کوچه های پر پیچ و چم محله را جارو می کشید .

**********
دوم آگوست دوهزار و ده
تورنتو