آسمان تورنتو هم پرستاره شد

هوشنگ سارنج – تورنتو

روز پنجشنبه چهاردهم آگوست، چندى از ساعت چهار گذشته، برق استان بزرگ و پرجمعیت انتاریو قطع شد.

نخست امرى عادى و كم اهمیت برآورد شد، ولی با گذشت زمان و خبررسانى و ادامه یافتن خاموشى پاره اى از مكانها تا بیش از ۴۲ ساعت، ابعادى كشورى حتى جهانى یافت. نگرانى شهروندان هر دم كه مى گذشت بیشتر مى شد. از آن كسان كه در ترافیك سنگین راهها، بر سر چهارراهها در ازدحام خروجى سازمانها و نهادهاى ادارى، اقتصادى، در قلب تپنده ی مركز شهر، در مترو یا آسانسورها و دیگر ابزارهاى برقى گرفتار مانده بودند، تمام كارهاى وابسته به كامپیوتر، ماشینهاى برقى بانكى، ورودى خروجى هاى با كارتهاى شناسایى و بسیار بسیار دیگر. براى انتقال نیروى برق از مراكز تولیدى نیروگاهها تاجایگاههاى پخش و سرانجام مصرف، به شبكه اى بس پیشرفته و فنى بر پایه محاسبات درست علمى، ساخت و ساز صحیح و ضریب اطمینان باﻻ، نیاز است.

هرچه كشور گسترده تر و قصد پهناورى شبكه توزیع، عدالت اجتماعى و باﻻبردن بهره ورى بیشتر اقتصادى در راستاى تولید ملی و توانمند ساختن مردمى باشد; آن مسئولیت، پراهمیت تر و نیاز به فرهنگ فنى و صنعتى و نیروى كارآزموده و آگاه كارشناس، باﻻتر خواهد رفت; كه درباره ی كانادا همه موردهاى یادشده، كاربردى و دیدگاهى بوده است و باید دانست، اداره ی چنین شبكه گسترده و پیشرفته اى، سراسرى، حتى پیوسته به شبكه كشور همسایه و داد و ستد نیرو به هنگام نیاز به فن آورى بسیار مترقى بر پایه محاسبات دقیق علمى و توان كار و هوشمندى دانش آگاهان، پشتیبانى مى شود.

درین زمینه، تخیل و گمانه زنى یا سهل انگارى هیچ جایگاهى نمى تواند داشته باشد، چه با یك كنسرت، تابلوى نقاشى، شعر یا ترانه سر و كار نداریم. در رخدادهاى پیش آمدى همچون ماشین فرسایشى اشتباه نیروى انسانى، برنامه اى، بیرون پرش نیروگاهى فرسوده از مدار تولید، فشار بیش از اندازه بر دیگر نیروگاهها، فروافتادن ناگهانى نیرو، فشار افزون بر توان خطوط انتقال و سویچ استیشن ها و… مى تواند زیانهاى فراتصورى فراهم آورد.

در چنین زمینه هاى پدید آمده، پذیرش، كنار آمدن و یارى رساندن به رفع كمبود و بازگرداندن نظم پیشین، خواهان جامعه اى فرهیخته و با فرهنگ و شعور باﻻ مى باشد. البته چنان رشد فنى هم، در خور چنان اجتماعى خواهد بود و در چنان بستر هایى مجال توسعه و فراگیرى مى یابد.

شهروندان تورنتواى، بخوبى، ادب جمعى همكارى و شایستگى خود را در پشتیبانى از برقرارى و ادامه ى نظم همیشگى اجتماعى نشان دادند، كار توانفرساى مدت دار، همكارى نیروهاى پلیس، آتش نشانى و دیگر ناظمان شهرى و داوطلبان همكارى… و كارشناسان فنى نیروگاهى، در بازگردانیدن موقعیت پیشین قابل ستایش و الگوبردارى است. شكیبایى و بى خشمى، آرامش و پذیرش یك رویداد سخت و بیرون از توان آدمى، برجسته ترین نمایش قدرت روانى و رفتارى یك جامعه ى قانونمند و تربیت شده بود.

… و اما هر چه زندگى آدمى پیچیده تر بشود، شهرهایى مناسب با آن پیچش مى رویند و رشد مى یابند. براى پاسخگویى به روند رو به گسترش گونه اى از آسایش باید بسیارى از داشته ها را قربانى بدست آوردنى ها كرد. البته ما، چه بنالیم چه بسازیم، قربانى نظم نو ونوین جهانى خواهیم بود، چون ما بر سر راه دگرگونیها مهره ناچیزى هستیم و بر كنار ماندن نقشبندان كوچك، گردش و پردازش ماشین عظیم جامعه ى نوین را از پا نخواهد انداخت و همچنان سلیمان قدرت از فراز با نگاه ناظرى مى نشیند و همه ى نخبگان اندیشه ورى و هنرمندى و ابزارسازى را چون موم در چنگال توان مال و بازوهاى قدرت خویش، نرم و كارساز، دارد.

هراز گاهى هم، فیلسوفانى بیرونتر از دایره ی سیطره ى سرمایه فریادهایى در رثاى آزادى مرده بر مى دارند. آن آزادى نخستین كه رها بودن در گزینش زیستگاه و زندگى طبیعى و بهره ورى از رهایى مطلق و دامچاله هاى نوار نقاله ى دست آوردهاى كار و تقدیم جان در پاى نان بوده و درین میان گروهى نزدیك به ده میلیون، اندكى ناهنجارى اجتماعى را تجربه كردند. آنان كه در چهارچوبه ى امنیت مداوم و گاهواره ى آزادى تضمینى بالیده اند. و ایرانیان مهاجر و جنگدیده، كه در یادنامه ى پر لرزه ى زندگینامه شان، سیاهبرگهاى ماندنى از تباهكاریهاى بند و بستچى هاى جهانى-معامله گران جنگ افزارهاى نابود كننده، متمدن نماهاى تجاوز گر حرفه اى دارند. پرزهاى بویاییشان به بوى نان تازه ى كوچه هاى ماﻻمال از عطر زردآلوهاى آبدار و خیارهاى گل به سر و ریحان نازبوى تداعى بیدار گشته بود.

در یاد شبهاى هراسناك و تاریك بمبارانهاى عراقیان به خود لرزیدند. كه چگونه در كنار پیكر لرزان كودكان بیتوته كردند. در گرماى كشنده و بى آبى، آب تن باختند و بى قوت و خوردنى، در سوز سرماهاى بى برقى و بى سوختى باطفلان بى گناه و خواهشگر خویش ترسیدند. دور از چشمان فرو بسته ى جهانیان. ایرانیان در اتحاد نامقدس ستمكاران جهانى پیر شده آزمون نداریهاى بسیارى را از سر گذرانده بودند. آن شب یادآورى بود از بوى ناخوش هشت سال بى آبى، بى غذایى، بى برقى و دربدریهاى پیگیرشان. سالهایى كه تمام نهادهاى حساس زندگانى نیمبندشان مورد حمله هاى ویرانگر مادى و معنوى دشمنان آزمند نسبت به ذخایر انسانى و زیر زمینى آنان بود. جابران نه تنها به ویرانى زیر  ساختهاى اقتصادى پرداختند كه بر روان نسلی آسیب جدى وارد آوردند.

آرى آن شب، شب خاطره ها بود. شنیدنى است كه بسیار كسان از دیدن آسمان پر ستاره ى شهر تورنتو سخن گفتند، با شگفتى در شبى زیبا و ناچار، همان آسمانهاى شبانه اى كه براى نسلی از انسان، تفكر و باور، به هدیه آورده بود. همان آسمانهاى روشنى كه با سر به سویش گرداندن، نخستین گام برآفرینش هزاران پندار چه هستى و چرایى را در بر داشته بود. و با گذار عصر مظاهر پرستى و خدایان نمادین به دریافت الوهیت و شناخت كرویت، رسید و با تئوریزه كردن جهان گردنده، از ذره هاى بنیادین تا منظومه هاى كهكشانى در منطق ریاضى و پرگشودن به سفر و لمس كردن و آزمودن.

من نیز خود بیننده ی پرواز پرشتاب و تند سه ماهواره بودم، سیرسیركهاى همرنگ شب هم مى خواندند، راه  شیرى هم دیده مى شد، صورتهاى فلكى هم، نه در قصه ها كه در واقعیت یك شب رویایى.

از همان شبهاى پرستاره در خواب خنك پشتبامخوابى تابستانهایمان كه بر رختخواب گسترده مى غلتیدیم و جیرجیركهاى پنهان در تاریكى ﻻﻻیى مى خواندند و برگهاى پشت نقره اى سپیدارهاى بلند در نسیم شب كف مى زدند. آن ستارگان آسمان شبهاى تاریك شهرها، باﻻى دسترس ما بر همه خستگان كار، مى خندیدند; كه اگر حوصله مى كردى در پشت پلكهاى بهم رفته مى توانستى یك سبد از آن روشنان مزرعه سرمه اى را بچینى و در هر چهارفصل سال با الماسدانه هاى اقیانوس شبهایش همه گدایان روى زمین شاه بودند.

بشر ناخواسته بهاى گزافى براى از دست دادن آنهمه آزادى طبیعى پرداخته است تا خود را در دام غربت انسانى و بیگانگى از طبیعت زیبا، گرفتار سازد. و اگر دست دهد تا به آغوش، مادر آفرینش راه یابد، چندان گذرا، شتابنده برنامه اى است كه خستگى اش افزون بر آسایش خواهد بود.

**********

Houshang Saranj – Toronto