یادمان, کلمبوس (برگی از یک سفر نامه )

هوشنگ, سارنج

…سر راه, مالاگا _ شهبندری پر شهروند و چشمگیر, اروپایی ؛ زاد گاه, پیکاسو نگار گر نامی ؛ کهنه سرایی با پشتوانه ی ۲۸۰۰ سال زیستمندی انسان ؛ که فنیقیها ؛ با نام, ” مالا کا ” بنیادش نهادند و از شش سده پیش از میلاد کارتاژیها بر آن بندر دستیابی داشتند؛ و از ۲۱۸ ق-م جمهوری روم بر آنجا چیره شد و نزدیک به ۸۰۰ سال هم با فرمانروایی عربها سرکرد تا شاه, کاستیل رهبری آن را به دست گرفت.
شهری نه چندان بزرگ ولیک زیبا و دیدنی benal madena بر شانه ی مدیترانه ؛ تا بلندای تارک, کوهی ازخاور تا باختر کشیده است. تمام سبزه و پر گل با خیابانهای باریک زیر, سایه ی درختان و پیدایی در یا از سینه کش, رو به بلندی ؛ از هر کجا.
سازه ای یادمانی و بی مانند بر زمینی تخت و هموار شده به هزینه ی “استفن مارتین ” پزشک, کارشناس زنان ؛ پس از پنجاه سال کار در آمریکا و بازنشستگی و باز گشت, به میهن ؛ ساخته است. از دور شکوه, یادمان, کریستف کلمب؛ دیده می شود که سر از دیوارهای آن دژ , هنری ؛ سر افراخته است. از دروازه که پا به درون می گذاریم؛ بیننده ی همکاری سرایندگان, سمفونی سنگ و سیمان و آجر ؛ در کاربست, یک مهازی شگفت انگیزو جانبخشی به انجماد,آرمانی ؛ هستیم. داستان ؛ در رج رج, دیوار چینی و تندیسها ؛ چنان گسترش یافته ؛ که دیوارکهای زندگانی زندانی در ترس و بیم, و گام بر داشتن و رفتن و دیدن را درهم فرو ریزاننده و باز گویی راستیها را به نمایشی جانمند و آموزنده ؛ گذاشته اند. دکتر استفن بازگو (راوی )و گرده پرداز (نقشه کش )و دو استاد, والاد گر (بنا )با خمیر مایه ی دلبستگی و استادی ؛نامه ی سفری اسطوره ای را ؛ نوشته اند. بر ایوانی از زیر انداز, آفتاب , کرانه ای و مهتاب شبهایی در همسایگی “پگاسوس “در بازه ای دورتر از عمر , آدمیان. (پگاسوس کهکشان اسب, بالدار که بیش از دو میلیون سال نوری از زمین بازه دارد. ) نگرش بر هر پاره از آنجا ؛ خوانش, یک ترانه از ترانه های فرزانی (حکمت آموز ) خیام است. که بر سر, “دلیری “و گربزه کار کرده اند. و هر کجا که رد, ماله و تیشه آشکار گردیده ؛ بنمایه اش؛ دلبندی بر زیبایی و خرمیست; و از سفر بیباکی می گویند. گیاهان, دریایی ؛مرجانها و مار های غول آسای دریایی؛ پابستهای نیرومند, نگهدارنده ی تاخهای کمانی ؛کنگره های نمادین و ستونهای گوتیکی با نوکهای سر نیزه ای خلنده ؛ به سوی کهکشانها ؛ برجهای ستبر پایه ی نگهبان, سترگی ؛ سر در های سختی یاب ؛ کشتیهای بادبانی بر سر موژ ها با لنگر, نمایان (نماد, جنبش و رفتن )همه و همه یاد آور, سفری یگانه و بر جسته از فراسوی انگاره های شاعرانه در جامه های فاخر, رویدادی رو در رو می باشد. چنانکه بینندگان همراه, داستانسرآیان به ژرفای سختی رخداد می غلتند. .
” کاستیلو دو کو س مارس ” با ۱۵۰۰ متر بوستان و سازه ی یاد واره ؛چشم اندازی دریایی و سبزه زارانی بس زیبا ؛ از ۱۹۸۸-۱۹۹۴ م هفت ساله ؛ با پشتکار,جانانه ی دواستاد, بنا و هزینه ی یک پزشک, میهن خواه بر پا شد؛با شناسنامه ی بزرگترین یادواره ی جهانی که؛ کوچکترین کلیسای (۱/۹۴ متر, چهار بر )روی زمین را هم در بر دارد.
کریستف کلمب؛ در, خانه ی هر دارایی را زد ؛ مگر او را در را ه, یافتن راهی به هندوستان یاری دهند و نشد. سر انجام شاه فردیناند و شهبانو ایزا بلا ؛ او را یاری دادند. کلمبوس با سه کشتی با نامهای nina ؛pita وسا نتاماریا ؛ از جزایر, قناری ؛ رهسپار شد و پس از ۳۳روز از کژراهه ای به جزایر ایگوانا بسیار دور از هندوستان ؛ سرزمین نو یا آمریکا را ؛ یافت. پس از آن ؛ اسپانیایی ها نخستین راه,مال, خودم مال دیگران هم از من را به باخترانیها ؛ آموختند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *