هوشنگ, سارنج
اصفهان نزدیکترین همانندی شهری را با کوردبا دارد. هر دو از شهرهای پیر و پر یادمانهای تاریخی هستند و بسی سازه های ماندنی زیبا در کولبار, خود می کشند. سپاهان, بیرون جسته از زهدان, ” جی ” و ” کوردبا ” زا ده ی فرهنگ, آیینی امویان,ا ندلسی بر زمینه ی شهمداری اسپانیا.
زاینده رود؛ بنمایه ی دانش, کشتورزی و شهر زایی بشکوه معماری ؛برپایه های خیال انگیزی دو جهانی؛ به شهر که می رسد؛ توان باخته و خسته ؛ بی پچ پچه ای به سوی خاور می خزد تا در مرداب گاو خونی بمیرد. روزگارانی بیشه زارانی ؛ سراسر, رودرا جانمند, گیاهی می ساخت و ندانمکاریهای من درآوردی ؛ آنها را تراشید و از چهره ی بهشتی آن کاست . وپس از خشکاندن هم جاده ای شد ؛ روسوی کویر.
رودخانه ی گوادل کوویر ؛هم کوردبا را به دو نیمه ی شمالی جنوبی بخش میکند. بافت, بیشه ای کرانه ی رود ؛ دست نخورده و زیبا ؛ بهشت, جانوران بجاست. آب در بستر, خود می لغزد و هزاران یادمانهای شاهان و خلیفه ها را زنده می دارد. بر هر پل یا دروازه ای کهن ؛یا برج و بارویی سر بر آسمان فراز؛ یا خدای خانه ای که می گذری اصفهان را در می نوردی. از سنگ قلوه های در زمین نشانده تا دیوارهای کاشی آجین. در هر دو شهر نمادهای بهشت باوری نما یانست. آبنماهای آب افشان؛ بر هر کوچه یا خیابان. آب در تن, شهر می دود. گوییا که مردمان, آبگیر ساز ؛فرزندان, یک مادرند. در ساخت, گلشن و آبفشان و سایه سازی از تاخ و درخت و دروازه های گلبیز ؛ رد پای خرمی بهشت در دوزخی روزها و شبان زندگانی کویری دیدنیست.
شهر, کوردبا ؛ کانون استان, کوردبا ؛ برجسته ترین پایگاه, تمدن و فرهنگ, فرمانروایی امویان, اسپانیا بوده است. مسلمانان در اندلس سازه های آیینی بسیاری ساختند که شکوهمندترینشان ؛ مسجد جامع (مزکیت )کوردبا می باشد.
ساخت, این جامع بزرگ را عبد الرحمن الداخل ؛ پایه گذار , حکومت, اموی اندلس به سال, ۱۷۰ ق,م به سبک, جامع دمشق ؛آغاز نمود. نخست نامش ؛ ” جامع حضرت و اکنون ” مسجد کاتدرال کوردوبا “نامیده می شود. نخست یازده رواق داشت و پس از باز گیری اندلس از مسلمانان, موری ؛ مسیحیان اسپانیا؛ مسجد را به کلیسا در آوردند؛ که در آن نشانی از رواقهای آیینی و گورگاه های مقدسان نبود. از ویژگیهای این سازه ؛شبستانهای پهناور ؛ تاقدیسهای هلالی کنگره دآر ؛آ رایه های نگارگری دیواری (فرسک )از داستانهای تاریخ , مسیحیت و پارسایان و گورجا های پیشوایان, دینیست. مقرنسهای کنگره ای و آسمانه های بلند و مهر آبهای هلالی باشکوه ؛همراه با گچبری آیه های زرین ؛چه سترگی ای ؛در تبلور, اندیشمندانه سخن, هنرمندانه آشکار ساخته اند با نشانه رفتن به بلندای سپهر, پر ستاره یا جنگلهای پر درخت در سایه سار, ۱۲۵۰ ستونهایی همه ازسنگهای با ارزش ؛ خارایی ؛جاسپر؛ مرمر؛سنگ, سلیمان؛ و عقیق .که گونه ای نگارش باوری از بهشت می باشد.
سازه در اوج, زیبایی ؛ نماد, باورمندی دو دسته از خداباوران,خدا نا شناسند.و در یکجای تاریخ ؛ به جای درگیری و جنگ آوریهای آیینی – خودمداری ؛ به درستی؛ از توانمندیهای هنری ؛ در زمینه های درودگری ؛بنایی؛ گچبری ؛نگارگری؛ تندیس تراشی سنگکاری ؛زرگری؛ نقره سازی ؛وووو بی درگیر شدن به جانستانی ؛ برای یکدیگرشاخ و شانه کشیده اند
شبستانها ؛ آمیزه ایست از گورخانه های کلیسایی و مرده ریگ, دارندگان پیشین آن, پرواره (حجره )ها از دستنویسها تا نماد هایی آ رایه ای از نقره تا زر و قابهای بلند در بر گیرنده ی نگاره هایی گویا و نشاندهندگان, گوشه ی بی دوام, ماندگاری درین جهان و روندگی به سوی نابودی جاودان.سازه با ۳۷۰۰۰متر چهاربر ؛ پهناوری ۳۰۰خانک و ۸۸ آبفشان,سنگی و شش راه پله ؛و سقفهای چوبسنگی گلنگار زرین و شاهروهای آشکار و پنهان ؛ هنوز بازنمای کوچکی جهان, آدمی در برابر, بزرگی آفرینش است. مهر آب ؛ زیبا ترین پرده ی پنداری ؛نمایشگر, افسونگری پنجه های هنریست. و از فراز, گنبد, آسمان نمایش؛ آبشاری ازروشنایی پاک و درخشان ؛ بر زمین کوچکش ؛ می ریزد. در تالار, بلند آسمانه ی اورگها ؛ با چوب آبنوس, منبتکاری ؛داستانسرایی مجاهدتهای پیروانه؛ همگام با نواخت؛زمان , ایستایی و غرق شدن در خود سامان می یابد. اینجا و در هر گامی ؛ اتاق از پس, اتاقی دیگر ؛ گورگاه و تندیسهای فراوان و درخشش زرین جام ها و نماد های آیینی غو غا می کند و فضایی خرد کننده از جبروت و تناوری جنگل, ستونپایه ها ؛ کوچکی را القا می کند . از در و دیوارهای همه زیبا ؛ بجای بشارت واهمه ی روز, انتقام می بیزد.