هوشنگ, سارنج
…زنجیر, شهرهای بهم پیوسته ی کرانه ی آبی ؛ گسستنی نبود. هر یک آسایشگاه,گردشگران و ورزشگاه های آبی-خاکی با رستوران و کار پیشه های جهانگردیست. هتل و متلهای آسوده و پاکیزه زیر, سایه ی خونگرمی و خوشرفتاری. برای هر کس با هر بودجه ؛ جا هست و شهرداریها؛ هم برای مردم؛ پارکینگها و شنا جا های آسوده و آزاد سامان داده اند. هفت کیلومتر دیگر به غول سترگ, “کوه,طارق ” که سر از آب بر آورده است می رسیم. هفتاد سال از مدرسه تا دیدن برای من, مشتاق دیدنش ؛ بازه بود. پاره ای از پیکر, اسپانیا با کوچه و بازار و پناهگاه های جنگی که زیر, سایه ی پرچم, انگلیس ؛ زندگی می کند.
جبل طارق ؛ از سال, ۱۷۰۴ م در جنگهای انگلیس – هلند (طرفداران, شاه کارلوس, دوم )با اسپانیا؛ برای تاکنون ؛ به بریتانیا واگذار شد. در زمان, فرانکو ؛ پاره ای سختگیریها کم شد و باز سال, ۱۹۸۰ م که پرنس چارلز با دایانا ماه, عسل , خود را در آنجا گذراندند دشواریهای دو سرزمین از نو باز گشت. و هنوز اسپانیا دست از خواست خود ؛ بر باز گشت آن پاره به میهنش بر نداشته است؛ که خود را خاوند آنجا می داند .
باد سردی می وزید . پس از گردشی در باریکه شهری نامدار ؛ به ایستگاه, تله کابین رسیدیم و سر, داو , خود بالا رفتیم. در راه از کول, یک دژ ؛ با آشیانه های ضد , هوایی و چند توپ, و بشقابهای راداری ؛ گذشتیم. به یاد, سفری به شهر, بندری ” دونکرک ” در کرانه ی ” مانش “افتادم و شبی که بر فراز, ویرانه ی یک آشیانه ی توپخانه ی ساحلی ؛ خیمه بر پا داشتیم و خسبیدیم و سپستر از آن دیدار بارها فیلم, “توپهای نوارآن ” را دیدیم ؛ افتادم.
به تماشای نفتکشها ی در رفت و آمد پرداختیم. و خط, دو رنگ, آب, اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه ؛ که آشکارا دیده می شد. در میان, آن هیمنه ی شکفتی طبیعی – نظامی – سیاسی جبل, طارق به گستره ی ۶-۷ کیلومتر, چهار بر ؛ از اسپانیا که در دست, انگلیس از گذشته به جا مانده؛ خرسنگی ازین پهنه روییده تا انگلیس بتواند در تمامی روزگاران, زور آوریش رفت و آمد , ناو های جنگی دشمن را رصد کند. آنان پس از مورها که بیش از ۷۰۰ سال بر اسپانیا چیره بودند؛ بر آن باریکه جا ی با فربود (موقعیت )جنگی ؛ شبه جزیره ای چسبیده به شاخابه ی جبل,طارق چیره شدند. بر فراز, آبراهه ای ۱۳ کیلومتری میان, اروپا و آفریقا .تنگه ای استراتژیک ؛ آبراهه ای نفتی – بازرگانی – نظامی . بین, تنگه های سویز ؛ باب المندب و خلیج, پارس و تنگه ی هرمز.
جبل طارق ؛ پنجاه هزار باشنده ؛ زیستمند دارد ؛ همه چیزش وارداتیست. از شگفتیهایش ؛ رانندگی به شیوه ی انگلیس نمی باشد. و جست و خیز, میمونهای بی دم -ساکنان, همیشگی و مورد, پشتیبانی شهروندان کوچک شهر, فرا دریایی انگلیس هم از دیدنیهای جبل, طارق می باشد.
کوه بمانند, نپتون ؛ خدای اسطوره ای دریا ها ؛ بخشی از اندامش از آب بیرون افتاده است و گرد بر گرد, آن صد ها نفتکش , با بارهای گرانبهایشان ؛ روی سوی باختر, زمین دارند؛ یابه بار گیری سوی خاور.
ما خوش شانس بودیم که پرواز و فرود, هواپیماهایی را پی در پی بر فرودگاهی نیمه خیابان نیمه باندفرود ؛ بیننده باشیم. بمانند, گذار , ترنی از خیابانی که راه بندان می شود.
در باز گشت هم بمانند, ورود؛ کاربست, کار های گمرکی و مهرخروج از انگلیس کار بردیست.
سر, راه از شهر, “استفان “دیدن کردیم. شهری شگفتی در شگفتی ؛ روی گل شناور. به میدان, گلها رفتیم؛ زیر, چتر, درختان, نارنج و کنار, باغچه های پر گل ؛ خستگی در کردیم. همه جا پر گلهای شمعدانی ؛ کوچه ها لبریز از گلدانهای گل ؛هوا مالامال ازبوی یاسمن و پامچالهای رنگارنگ یاد آور, نوروز, ایران بود . بهار نارنج آذ ین زمین و دیوارها. کوچه ها با کفپوش, سنگ و ریگ ؛ نگار بسته ؛ همه در بند, نقش های هندسی ؛ ازاره ها ؛ سنگتراشی شده ؛ تا نیمه ی دیوارها؛ شیب از پس, شیبی دیگر و نرم شده در پله ها ؛ سردری بی گل آذین نبود.آ هنکاری در ها و پنجره ها ؛ همه هنرمندانه و گلمیخی ؛ کهنه و زنده کننده ی یادمانهای گذشتگان. در راستای اهنکاران چابکدست, ایرانی.رنگها ؛ همه زنده و زیباسازیها ؛ دیرینه ای و جانمند , دلاویز ؛ پوشش داده شده است. افسوس که مسافر راهکاری جز؛ فرو نهادن و رفتن ندارد.