هوشنگ, سارنج
…گویا در اصفهان بودم در ایوان, فرش گسترده ؛ چشم به راه, ناشتایی ؛سمابر قلقل می کرد ؛قوری بر سریر, بادگیر نشسته؛ بچه ها یکی یکی می آمدند…….روبرویم مدیترانه است ؛ آفتاب کاکل, نخلهای بلند را رنگ, طلایی زده است. شهر, ” کالا هندا “بر بنیاد, آرامشگاه (ریزورت )و خانه های اجاری برای بهره وری از کرانه های دریایی و روی شنهای داغ ؛ تن سپردن و ورزشهای آبی انجام دادن ؛ بر آمده است . پگاه, نیمه روشنییست؛ هنوز شهر خفته است گرمی خوشایندی از زندگی می تراود. نه کوبش موژ بر سر, سنگها نه ناله ی پرندگان, شب. آب و آسمان و زمین ؛ آسوده از چوبکزنان, هراسه ای….
برای رسیدن به “تنگه ی شاهان ” ودیدن, ” آببنده شاهگذر ” رو سوی “مالاگا “بر شاهراهی نرم راهی شدیم. نخست؛ به شهر, “الحوری بزرگ ” رسیدیم. چهره ی زمین و گرمی هوا ؛ مرا به خوزستان برد ؛ به نارنجسان باغهای “عقیلی “بین, راه, شوشتر به دزفول و امبل (عنبر )و؛ لالی (لاله)مسجد سلیمان رقص, کشتزاران, گندم و سر فرود آوردن, گلهای وحشی به بلندای سواری در بوی مست کننده ی بهار نارنج(فاش ) هممرز با جوستانهای پیشرس و باقلا زارهای خوشبوی شوشتری با آبیاری کارون زیر, سایه سار های چتر, درختان, کنار (سدر ).
تمامی تپه ساران , الحوری ؛ از این تل تا آن دیگری ؛ بوستانهای پرتقال بود و لیمو و نارنگی ؛ بی تجیر, زشت کننده ی دیوار های باز دارنده از دیدن. فرش, سبز, گیاه به یاری مهاگینی دریاچه ی آب بند؛ بر دشت, باغها ؛ گسترده است. آببند را دیدیم با دریاچه ی بزرگش که از سه رودخانه آبگیری دارد. این سازه ؛ کهنسال, (سد ساله به بالا) نخستین آب بند, اسپانیاست.
از پشت, سرریزگاه, آببند ؛که کاریست چشمگیر و اسطوره ای ؛ گذرگاهی برای بازدید کنندگان – پنج کیلو متر – بر کمرگاه, دیواره ای از سر تا ژرفا در مرز, یکهزار متر ؛ ساخته اند تا؛ شکوه, از هم دراندن, سنگپاره های بر سر, راه غلتیده و دهان گشوده ی چنان پرتگاه, هراسناکی ؛ دیده شود. در بن, این شکاف, کیهانی ؛همسنگ, اختری ناشناس ؛ و دور از زمین, رهگذران ؛ آبی رسن آسا ؛نزار بر گرد, خر سنگهای کوهوار سر می کوبد و راه, بریده ی مردان , کار را نشانه می رود. این دیوار تا جاودانگی ی دلهره و ترس؛ برای گامزنان, لرزنده راهی از آهن و چوب و ریسآهن بهم تابداده (سیم بکسل )با پهنایی اندک؛ فراهم آورده اند تا ؛نمایشی از کاردانی و هنر وری آدمی باشد . راهی که گذشتن بر آن ؛ خون را در رگها فسرده می کند.
چنین سازه ای _۱۲۳ ساله _شعر کاری؛ گروهیست که با دستان, کاردانان سروده شده است . آدمیان ببینند و بدانند بجای جنگ افزار سازی ونا بود سازی بشر ؛ چگونه می توان راه های زندگی آسوده را سامان داد.