هوشنگ سارنج – تورنتو
معلمى فراتر از پیشه است. عشق ناب و شراب سكر آور آدمى خویى است.
معلم به كسى مى گویند كه مى داند همواره باید بداند و درین روند پیوسته و جانانه جان بر سر دانستن، نهادن، چشمداشتى هم به دستمزد باﻻ و زیاد ، همراه با آسایش متعارف نداشته باشد . آنچه چشمگیر و پر اهمیت تلقى مى شود، دستاوردهاى اندیشه هاى سود رسان وى است ، كه خودش نمى ارزد ! ارزش فیل در عاج آنست .
در دنیاى تنها ارزش مادى – از دیر باز – آن كس كه پنبه ى ستمكاران غارتگر و ناروایان نا شایسته و بهره وران سبك مایه را زده معلم بوده است. و پر روشن است كه به چنین كسى، مزد خرافه زدایى، روشنگرى و ستیز با زور گویى نمى دهند .
معلم كسى است كه از حلقوم پیامبران سعادت خواه بشر ، فریاد حق طلبى، عدالت خواهى و برابرى سر داده و باﻻترین رقم شهیدان راه روشنگرى را به جهانیان خفته ارزانى داشته است . همه ى فریاد هاى رساى راهبران انسان در بند كه آرام جانور خویان سلطه جو و جهانخواران خود كامه را به هم آشوبیده از گلوى نازك این یك ﻻ قبایان عمدا” نادیده گرفته شده بر آمده است. روزى كه بشر را سهمى از كار و بار جهان مى دادند . رنج پیوسته ى ” پرو مته ” و دانایى” آتنا ” به معلم رسید ، تا نجیبانه و آگاه بزید پژوهنده و نا مراد و نژند بمیرد .
او تمامى آموخته هاى تجربى عمر خویش را به دیگران مى آموزد . هر نسلی نو كه بر خاك زمین پا مى گیرد ، از آموخته هاى نسل پیشین، فرا مى گیرد و با بنیه اى نیرومندتر، زندگانى را مى سازد . هر كس در هر زمان از دیگرى یاد مى گیرد. پس معلم مى تواند هر جا باشد، در خانه ، جامعه، یا آموزشگاه و مقصود ما آن كارشناس مدرسه ایست . دیرینه آموزشگران : به یقین نخستین، آموزشگران، روحانیان معابد پیشه بوده اند ، كه راه و روش آیین خویش را به پیروان و ستایندگان مى آموختند تا پرستشگر شوند . بعد تر در تاریخ، آنان ، نویسنده ، دبیر ، كاتب یا منشى نامیده شدند . چون مى توانستند بخوانند و بنویسند . و هم حساب و كتاب باژ و ساو شاهان و بزرگزادگان حكمروا را نگاه دارند و در دست داشته باشند . آن دبیران جوانانى را نیز دانش دبیرى مى آموختند تا منشیان و مستوفیان آینده شوند .
آغازین معلمان كه در مكانى – مدرسه – به آموزش پرداخته اند ، باید ، كارشناسان فن سپاهیگرى در آموزشگاه هاى سپاهى در ایران – گروه دوم از جامعه ى طبقاتى ایران باستان – و آكادمى هاى نظامى یونان باستان بوده باشند . در ایران باستان پسران را از هفت سالگى در آن مدارس ، هنر جنگاورى و فنون رزمى براى راهیابى به رسته ى سواره جنگجویان طبقه ى سپاهیان آموزش ویژه ، سخت و زمانبر مى دادند و در یونان باستان ، هم به جوانان آموزش زبان یونانى ، شعر و موزیك ، ورزش و پرورش نیك اندامى و فنون رزمى داده مى شد . ارسطو كه لقب معلم اول را دارد-متولد سال ۴۸۳ ق . م- از هفده سالگى در شهر آتن به شاگردى افلاطون رفته است و خود دو سال معلم خردسالی اسكندر و چند سال در بزرگسالی و سردارى و شاهى وى، معلم و مشاور و همراه بوده است . ارسطو پیش از مرگ اسكندر به آتن بازگشت تا آموزش فلسفه را به شاگردان خویش ادامه دهد . آموزشگاه ارسطو Perpatetic نامیده مى شد . آنجا كلاس سقف دارى براى نشستن نبود . بلكه هنگام راه رفتن ، به گفتگو در باره ى حكمت مى پرداختند و آن گروه به همین مناسبت ” مشائیون ” نام گرفته اند .
ارسطو سیستمى را در طبقه بندى موجودات به كار گرفت كه امروزه ، دانشمندان همان شیوه را به كار مى برند . او در بخشبندى كتاب Physics از عناصر هستى ، حركت ، اختر شناسى مى آغازد و به خدا و خدا شناسى ( متا فیزیكس ) سرانجام مى دهد . او در كتاب “سیاست” به بحث نیاز انسان به حكومت ، نوع حكومت ، و چگونگى بهترین نوع حكومت پرداخته است .
روش ها كهنه و نو – روزگارانى بود كه معلم خوب باید آن كس باشد كه قانع گردد ، هر آنچه را یاد داده شاگردان یا Pupils خوب یاد گرفته باشند و بیشتر بر ، تمرین تكلیف ها و تكرار آموخته ها و از بر كردن یاد گرفتنى ها ، تكیه داشت . امروزه بیشتر كارشناسان فن آموزش و پرورش برین باورند كه معلم خوب كسى است كه از عهده ى گذراندن مدارس تخصصى آموزش و پرورشى و آزمون و گزینشهاى صلاحیت دار بر آمده باشد و در پهنه ى پر مسوولیت آموزش كلاسى به دانش آموزان خود فرصت بدهد كه خود چیز ها را فرا بگیرند و زیر سایه ى چتر هدایت آموزشگر به مهارت هاى ﻻزم برسند . او در پى دلبسته سازى دانش آموز به سمت و سوى كارهاى مفید دلخواه و مورد علاقه ى وى است . معلم نوین به دنبال كشف شایستگیهاى پنهان در دنیاى پیچیده ى استعدادهاى ذاتى بشر است .
او به جوینده اجازه ى كار كردن و پردازش و راه یابى به نهانگاه هاى خواسته هاى ارزنده ى خودش را مى دهد . او با پاسخگویى هاى پشتوانه دار ، درست و پژوهیده ، گره از تابیدگیهاى پرسش ها مى گشاید تا به خود یادگیرى هوشمندانه ى دانشپژوه یارى برساند و نیز آموزشگاه امروزه براى كودكان لذتبخش و خوشایند شده است ، چه مدرسه امروز تادیبگاه خشونتبار محض یا سركوبگر نیست و معلم امروزین هم عامل تنبیه و آموختن یك جانبه نخواهد بود. چه او نیك مى داند كه معلمى فرا تر از یك پیشه است . عشق ناب و شراب سكر آور آدمى خویى است . حد و مرز زمانى كار ، سال و ماه و روز و شب نمى شناسد . همه وقت در كار یاد گیرى و ریشه در ژرفاى دانستنى ها دواندن است تا شهد دانایى را در كندوى كلاس و مكتب و آموزشكده بپروراند و در آینه ى چشمان جستارگران ، شرفمندى ، آشتى پندارى و دشمنى ستیزى را ببیند .
راه پیموده – امروزه یك میلیون نفر كارشناس آموزشى دست اندركار آموختن ، به بیش از نوزده میلیون دانش آموز ایرانى در كشور عزیزمان ایران هستند . این راه بلند پیموده ، هموار شده رهنوردانیست كه با سختى كار و تحمل محرومیت هاى فراوان در آموزشكده هاى كارشناسى بالیدند و به اوج نیكنامى و خدمت راستین رسیدند . سال ۱۳۳۷، جاده شمیران تهران ، پشت كلانترى سوار ، آن پایین ، در دل بیابان و تپه ها شرقى” مجیدیه ” نفس مى كشید و كمى باﻻ تر بر بلندیها ، ” زندان و پادگان قصر ” پشت میله هاى حفاظ . باز هم باﻻ تر بیسیم ” رادیو ایران ” تنهاى تنها ، رو در روى مهد كودكى غریب افتاده بر سینه ى زمینهاى خالی در نسیم وزنده ى كوهستانى مى لرزید . این چند كم ، نماد هاى زندگانى رو به رشد بر كناره راه رونده از میان تپه هاى بى گیاه بود ، تا جایى كه چشم مى دید و دید مى دوید.
دانشسراى عالی تهران ، در ساختمانى نیمه تمام و بى نما از باتمانقلیچ با دانشجویان بیشتر و مستقل از دانشگاه تهران به قصد ادامه ى خدمت بسیار ارزنده ى افتخار آمیز تاریخ آموزش و پرورش ایران پا گرفته بود . آن ساختمان در آن زمان بلند روییده بر آن بیابان قفر ، دماوند را – در افق – در پس خود پنهان مى كرد و امروز كنار پل سید خندان چنان تو سرى خورده و كوچك مى نماید كه گویا از آغاز نبوده است – از آشنایان امروزین – اسماعیل خویى ( رشته ى فلسفه ) محمد رضا باطنى ( رشته ى زبان ) محمد ذاكرى ( رشته ادبیات فارسى ) و … فارغ التحصیلان سال پیش كه آماده ى رفتن به خارج و ادامه ى تحصیل با هزینه ى دولتى بودند در یاد مانده اند . آنان به راهنمایى دانشجویان تازه وارد و گاهى كلاس گردانى و استاد یاورى مشغول بودند .
دانشسراى عالی تهران در سه سال همسایگى اش با آن زمینهاى بایر ، چه دبیران كبیرى در خود پرورید ! و بعد هم كه كوچید و تا سال ۱۳۵۷ كه در خیابان روزولت ادامه ى خدمت داد ، آگاه ترین ، دانا ترین ، نجیب ترین ، سازگار ترین ، آموزشگران كادر دبیرستانى ایران بزرگ را به مردم نا زنین و دانش نیاز خویش ارزانى داشت .
جا دارد در روز جهانى معلم ، از بزرگانى كه در راه آموزش فرزندان ایران ، براى دستیابى به دیهیم پر افتخار دانایى ، صلح و انساندوستى كوشیدند یاد شود . گرامى باد یاد همه آموزش یاران ، آموزگاران ، دبیران و استادان گرانمایه اى كه جان در راه بلند نامى ایران سرمایه ساختند ، از دور افتاده ترین سرد سیر ها و گرمسیر ها ى دشت هاى پر نمك و تفته ى بى آب كم زندگانى ، تا پیشرفته ترین شهرهاى آباد پر آدمى .
از راستكارترین خدمتگزاران كم دانش تا پرمایگان فرهیخته . واینان كه در یاد من و جان من نقش جاودانه یافته اند . استادانى بزرگ ، خردمند و فرزانه چونان امیر حسین آریانپور – عباس زریاب خویى – استاد فروزانفر – دكتر عبدالحسین زرین كوب – دكتر ضیاءالدین سجادى – استاد سعید نفیسى – دكتر محسن هشترودى – استاد قریب – استاد شیبانى – دكتر میر آفتاب – دكتر محمود هومن – دكتر استخرى – دكتر تویسركانى – جلال آل احمد – خانم دكتر آهى – خانم دكتر سرمد – خانم دكتر امین – دكتر خانبابا بیانى – دكتر مهدى بیانى – دكتر پرویز ناتل خانلرى – دكتر پازارگادى – دكتر بنایى – دكتر عیسى صدیق – دكتر محمود صناعى – دكتر صادق كیا – دكتر هوشمند – دكتر افقه – منوچهر ستوده – دكتر داورى – دكتر نیرومند – دكتر محمد محجوب – دكتر شهیدى – دكتر مهدى محقق – دكتر حسین خطیبى – دكتر علیمحمد كاردان و هزاران گوهر ارزنده ى دیگر كه در جامه ى معلمى زیسته اند .
**********
Houshang Saranj – Toronto