زدواج يا طلاق ؟

هوشنگ سارنج – تورنتو

اگر زوجها در حفظ بنيادهاى ظريف، حساس و شيرين ازدواج نكوشند، آن پيوند به آسانى مى شكند…..

دانشمندان، باستانشناسان و انسان شناسان مى گويند:  آدمى با هيات امروزى دستكم نزديك به ۱۰۰ هزار سال پيش روى زمين، آرام رو به تكامل داشته است. مغزش از هر حيوان ديگر گسترش  يافته تر است. آن مغز پيشرفته به وى توانايى هاى شگفت آورى بخشيده است. مهمترين آنها، سخن گفتن، انديشيدن و رفتارهاى اجتماعيست. و آن مجموعه ى فرهنگيست كه از طريق اكتسابى و بخشى هم ژنتيك از نسلی به نسل ديگر انتقال مى يابد. يكى ديگر از ويژگى هاى انسان، قدرت وى در زمينه ى انطباق با شرايط گوناگونست مثلا” با هر نوع آب و هوا و مختصات جغرافيايى مى سازد. پيشرفت رو  به  فزونى بشر به سه عامل بس مهم وابسته بوده است; اجتماعى زندگى كردن – فراگيرى و كاربرد داميارى و كشاورزى و در مرحله پايانى، اختراع و استفاده از ماشين ( ماشينيزم) انسانهاى نخستين و شكارگر، براى بدست  آوردن غذا و ميوه، از اطراف زيستگاه هايشان ( غارها) در دسته هاى ۲۵ تا ۵۶ نفره، در سايه ى عقل اوليه دسته جمعى به شكار حيوانات بزرگى مانند ماموت ها و فيل ها مى رفتند.

در مراحل تكاملی و پيشرفته تر به اهلی كردن پاره اى جانوران و داميارى و كم كم كشاورزى روى آوردند و هسته ى دهكده هاى آغازين را بوجود آوردند و پايه هاى شهرسازى و تمدن اوليه نهاده شد. و از سالهاى ۱۷۰۰ به بعد با پى بردن به استفاده از ماشين وارد دوران انقلاب صنعتى گشت و ناگهان تحول عمده اى در شكل زندگانى و گسترش شاخه هاى دانش براى وى پديد آمد. هر قومى بيشتر به مقتضاى جايگاه تاريخى و مكانى خود به دنبال پاسخ يابى به بسيارى “چرا” ها، دست به دامن خدايانى خودساخته كه بر آنان اثرگذار روانى بودند، شدند. و با گذشت زمان و عقلمندى بيشتر به “يگانه خدا”باورى رسيدند.

به دنبال يا دوشادوش “فلسفه” هم به اشاعه و گسترش نحوه ى انديشيدن و پاسخيابى ى “چون” و “چرا” ها كمك كرد. چه “دين” و “فلسفه” قدرت تحمل بشر در برابر سختيها را باﻻ مى برد. هنوز هم “مذهب” و “فلسفه” مهمترين بخش درك بشر شمرده مى شوند. البته با پيدايى ديگر رشته هاى علوم كه نتيجه ى واﻻى كوشش و انديشه و باور خود انسان بود، يارى رسانى به درك و آگاهى و فرهنگ وى نيرو گرفت. اين موجود اجتماعى كه از تنهايى گريزان بوده است و راهكار مشكل  گشايى بسيارى گرفتارهايش را در جمع و با ديگران زيستن مى جسته براى تداوم بخشيدن به نسل خويش به همسرگزينى از جنس مخالف آفرينش و نوع خود، ناچار شده است; كه در جوامع بسيار قديمى از راه چپاول و شبيخون زدن به طايفه يا قبيله اى ديگر و “زن ربايى” به مقصود مى رسيد و در مراحل پيشرفته ى قانونمند و آيينى به طريق مذهب آموخته. در عصر ما، ازدواج، پيوند قانونى و اخلاق پسنديست كه زن و مردى براى زندگانى مشترك و ايجاد همبستگى و وابستگى با يكديگر ايجاد مى كنند. پس از آن پيوند، آن دو زن و شوهر مى شوند. ازدواج يك رسم محكم مذهبى است و در همه ى جوامع در پرتو آيين هاى خاص مذهبى اجرا مى شود.

ازدواج به منظور عمرى با هم به سر بردن و پايدارى دوست داشتن سر مى گيرد. ازدواج مى تواند انديشه ى سياسى، اقتصادى يا احساسى داشته باشد كه اساسى ترين به منظور، و اميد به ياورى، حل مسايل مشترك از طريق دوستانه و عاشقانه است تا مسووليتهاى خانواده به طور متساوى تقسيم گردد يا مشتركا” در بدست آوردن سرپناه مناسب، بودجه ى كافى و پرداخت هزينه بها و تهيه ى غذا و محافظت از خانواده كار شود. بسيارى در فكر بچه دار شدن و همكارى در به ثمررساندن فرزندان گام پيش مى نهند، قانون هم هر دو را مسوول نگهدارى و پرورش فرزند مى داند. به روايت ساده تر، ازدواج ايجاد مسووليت مشترك در برابر خانواده است. گروهى نيز شانه از زير بار زندگانى مشترك زناشويى خا لی مى كنند و ترجيح مى دهند كه مجرد بمانند زيرا به عقيده ى آنان “آزادى” در تجرد است. بسيارى زوجها بعد از مدتى كه از زندگى مشترك آنان گذشت احساس خوشبختى نمى كنند زيرا به بلوغ سنى ازدواج نرسيده بوده اند. كسانى از بين ازدواج كردگان ۱۸ ساله راضى نيستند، كسانى كه ازدواجى اجبارى داشته اند – فنى يا عرفى يا خانوادگى – از اين گروهند و هيچگاه احساس و ابراز خوشبختى نمى كنند. اختلاف سن، فرهنگ طبقاتى، ناسيوناليته، مذهب يا پس زمينه هاى رفتارى و سوابق اجتماعى فرد مى تواند شانس موفقيت ازدواج را پايين بياورد.

در جوامع صنعتى آمار نشان مى دهد نصف عدم موفقيتهاى زناشويى و جدايى ها بين جوانان مى باشد. در پاره اى كشورهاى آسيايى و بويژه خاورميانه اى ازدواج بوسيله ى والدين ترتيب و گزينش مى شود – در هند – در ايران نسبت به گذشته تفاوت بسيار يافته و زوجها پسند خود را دخالت مى دهند. و لی هنوز – و شايد روزافزون – مصلحت انديشى هاى كاسبكارانه و توجه به سود و دارايى در كار ازدواج دخالت دارد و بر موضوعهايى همچون توافق و عشق و تشكيل خانواده ى درست بنياد و….. مى چربد. اخيرا” نيز نوعى از ازدواجهاى پستى و تصويرى و وكالتى و مهاجرتى جريان يافته كه متاسفانه سرانجام خوشى ندارد. در غرب كه گامهاى بلندترى در تجربه ى زندگانى و برابرى حقوق متساوى فردى برداشته اند، هركس خود در همسرگزينى تصميم مى گيرد و پيش از مراسم ازدواج رسمى مدتى را در نامزدى سپرى مى كنند تا وقتشان صرف شناخت عميق تر ديگرى بشود و پس از آن دوره پيوند يا جدايى را انتخاب مى كنند.

بهترين شرايط براى ازدواجهاى موفق تكيه بر هم نژادى، هموطنى، همدينى، هم طبقه بودن و همپايگى تحصيلی- كفو – مى باشد كه علاقه و پيوند پايدار را محكمتر مى كند. زنان و مردان همفرهنگ علاقه منرتر به ازدواج با يكديگرند. جامعه ى همپايه و پس  زمينه ى فرهنگى برابر و نزديكى سن به يكديگر جزو شرايط مثبت مى باشند. زن و مردى كه پيمان قانونى زناشويى مى بندند بايد به قوانين ازدواج، شرايط و اخلاقيات و پيامدها و مسووليتهايش باورمند باشند. در ازدواج، نخست توافق دو طرف ﻻزم است، سپس مراسم رسمى. در همه ى جهان اين مراسم رسمى، مذهبى وجارى كننده ى سنن آن، شخص مذهبى است; جالب آنكه بيشتر زوجها مى خواهند كه عرفا” آن مراسم مذهبى اجرا گردد. مثلا” مسيحيان در كليسا، پس از اجراى مراسم تعهد در حضور روحانى آرام محل عبادتگاه را به سوى خانه ى بخت ترك مى كنند. همگان با رضايت به اجراى مراسم سنتى ازدواج تن مى دهند چه آن يكى از مهمترين مراسم سنتى ‘ مذهبى اقوام مختلف بشرى است.

در بسيارى كشورها يك مرد با يك زن براى هميشه و تا روز مرگ ازدواج مى كند (Monogamy) در پاره اى ديگر از جوامع مردان مجاز به داشتن چند همسرند (Polygamy) كه اين رسم بيشتر در آفريقا و خاورميانه، در گذشته بيشتر و امروزه كمتر، طرفدارانى داشته است. در اجتماعاتى نيز در گذشته (Polyandly, زنان بيشتر از چند همسر برمى گزيدند) را تجربه كرده اند. پاره اى مردمان با طايفه ى خود ازدواج مى كنند (Endogamy) و گروهى ديگر با غير طايفه يا غيرهمخونان يا غير هم توتمها ازدواج مى كنند (Exogamy) پاره اى جوامع مقاصد سنتى ويژه براى ازدواج دارند از جمله مى گويند مرد و زن بايد ازدواج كنند. مرد مسوول تدارك هزينه ى زندگى و زن مسوول بچه آورى، نگهدارى و پرورش وى و خانه دارى مى باشد. گروهى زياد، باور دارند كه خداوند زوجها را براى يكديگر آفريده است.

در برابر اين گروهها غيرسنتى ها به آن مرزبنديها باور ندارند و عمل نمى كنند و بسيارى مسووليتهاى سنتى را بين زنان و مردان تقسيم كرده اند. یهوديان در مراسم ازدواج رسم شكستن ظرفى شكستنى را زير پاى داماد اجرا مى كنند. آن رسمى مانده از معبد اورشليم است و پيام در آن رسم نمادين اينست: اگر زن و شوهر، در حفظ بنيادهاى ظريف، حساس و شيرين ازدواج نكوشند، آن پيوند به آسانى شكسته مى شود. “طلاق” خاتمه دادن قانونى به يك ازدواج رسمى و لی ناموفق است. كه آن عدم موفقيت از ناسازگاريهاى بى گذشت حاصل آمده. در بسيارى از كشورها از جمله فيليپين يا ايرلند طلاق مجاز نمى باشد. بيشتر طلاقها بر پايه ى عدم توافق در حل مشكلات بين زوجها بوجود مى آيد. اين اختلافات مى تواند درباره ى اهداف، آرمانها، فقر ما لی يا نارسايى هاى فنى جسمانى باشد.

قديمى ترين و در واقع نخستين سند نوشته مربوط به طلاق در سنگ نبشته ى معروف به “قوانين حمورابى” شاه بابل در دست مى باشد. بسيارى اجتماعات قديمى و اوليه طلاق دادن را از سوى مرد مجاز مى دانند. مسيحيان پيشين باور داشتند كه طلاق مجاز نيست و آن را در قلمرو خود لغو و بعد كليساهايى براى رسيدگى به مسايل خانوادگى و ازدواج تعيين كردند، سرانجام پس از سالها درگيرى و مشكل  آفرينى سال ۱۵۰۰ ميلادى پروتستانهاى مسيحى توانستند به موقعيت هاى نسبى دست يافته، مسايل طلاق را در پيشگاه داوران غيرمذهبى كليسايى و دادگسترى دولتى مطرح و راه جويى كنند و از آن به بعد آرام آرام قوانين طلاق در جهت خواستاران آن بيشتر، راحت تر و رهايى از آن معضل ممكن تر شده است.

امروزه در در آمريكا و كانادا به دادگاه مى روند و قاضى حكم به طلاق مى دهد و طبيعتا” هر يك از دو طرف منازعه به راه خود مى روند درصدى ازدواج دوباره مى كنند و احيانا” راضى برمى آيند و گروهى ديگر از چاله به چاهى ژرفتر مى افتند چه اين رهايى موقتى و كم پوشش مى باشد. انسان بايد، در يك كجاى زمان به خود آيد، فرزانه شود، از خواب جهل و غرور و خودخواهى بيجا برون آيد در خود آدمى ديگر بسازد. دادگاهها راه كارهايى يافته اند، قوانينى درباره ى هزينه و نفقه زن و فرزند تعيين كرده اند كه مى تواند منصفانه، عاقلانه فراگير نباشد، بجاى رهايى مشكلی تازه بيافريند و گاه موجب نابودى يكى از دو طرف بشود، همه وابسته به نابسندى قانون و عدم نگرش واقع بينانه به ويژگيهاى قربانيست، كار جايى اسفناك مى شود كه دو سوى دعوا در انديشه ى شكست دادن، خرد كردن و نابودى ديگری برآيد.

در امر طلاق، بزرگترين ضربه ى ويرانگر بر روان ناتوان، غمگين و حساس فرزندان بيگناه و قربانيان راستين اشتباه بزرگترها، مى خورد. چه برترين پيش زمينه ى بالندگى مردان و زنان سالم انديشه براى فرداى هر جامعه پروراندن خردساﻻن در سايه نفوذ و مهربانيهاى بى غل و غش مادران و پدران صادق و بى  تشويش و نگرانيست در جامعه ى پدرساﻻران كه پسران با تربيت همان مادران نازنين پسرخواه رشد مى يابند مردى جز، تنبل و كم كار، زورگو و خودبين، بار مى آيد. يا دخترانى كه در مكتب خانواده آيين گذشت و سازگارى، اغماض و بزرگوارى را نياموخته باشند مى توانند مسووليت بس خطير مادرى را بجا آورند؟ جامعه بخشى زنده و حياتمند است كه همچون هر موجود زنده زاده مى شود، رشد مى كند و به پيرى مى رسد.

واحد خانواده كه مجموعه اى از سلولهاى زنده است اگر در چرخه ى ناهمگونى و ناسازوارى بيفتد حاصلی جز غمبارى و نابودى ندارد. براى جلوگيرى از انهدام خانواده در نتيجه درگيريهاى بسيار پيچيده ى خانوادگى، اندرز و ريش  سفيدى و پا درميانى ره به جايى نمى برند. ما با مساله ى بغرنج فرهنگى جامعه اى پير و فرسوده كه از بسيارى رويدادهاى ناخواسته و وارداتى صدمه ديده روبرو هستيم. جامعه خسته از بسيارى نارواييها از بازسازى خود وامانده، قادر به ترميم سلولهاى آسيب ديده نيست سترونى موجب نابودى نسل نيرومند مى شود. خون تازه، انديشه ى نو، خودباورى جوانى مى آفريند.

زنان و مردان ما ” شتر را گم كرده اند به دنبال مهارى مى گردند” بجاى مبارزه با دشمن كمبودها، از دانستن تا توانستن، به جان هم افتاده اند، يكديگر را مثله مى كنند. ترس از آنستكه شكست ديوارهاى حرمت آدمى چه مرد، چه زن، جامعه ى گستاخ دامگستر را نيرومندتر كند. زن هنوز يكپارچه به پايگاه درست اجتماعى خود نرسيده، هنوز برخورد پاره اى دست اندركاران مٶثر با وى برخوردى ابزارى است.

دوست نازنين و وكيل من فريادش به آسمان بود كه ميزان طلاق بين ايرانيان مهاجر زياد شده است و زنى ۸۰ ساله را مثال مى آورد. گفتم: پاسخ در جامعه ى دربسته اينست كه نه براى خود كه به خاطر ديگران زندگى مى كنيم. عمرى ستم را و ناسازواريها را همچون غده ى مرگ آفرين سرطانى در دل مى فشاريم بى اجازه ى فريادى حتى ناله اى.

**********

Houshang Saranj – Toronto