ايران, سرزمينى كهنسال

هوشنگ سارنج – تورنتو

ايران: سرزمينى كهنسال و وسيع كه در چهار راه حوادث تاريخى گرفتار مانده است

ايران امروز مانده سرزمينى يك و نيم ميليون كيلومترى از فلات پهناورى است كه روزگارى يكى از ابرقدرتهاى روزگار خود بود. كشوريست با كوهسارهاى برفگير، دره هاى حاصلخيز و بيابانهاى خشك. با مردمانى سختكوش، هوشيار، مهربان ولی بدشانس. كه بداقبالی آنان در رابطه با موقعيت جغرافيايى، تنوع قومى، وجود منابع زيرزمينى از جمله نفت مى باشد. چه تاريخچه ى بلاهايى كه بر سر آن آمده در شناسنامه ى مثلاً سيبرى وجود ندارد.

اين كشور كهنسال، سابقه اش به ۵۰۰۰ سال پيش باز مى گردد. ايجاد حكومت و ملكدارى همدوش “ایلاميان” نخستين ساكنان جنوب شرقى آسيا، سه هزار ساله تاريخ دارد. نزديك به ۱۵۰۰ ق.م، دو گروه آريايى از آسياى ميانه و كناره هاى “آمو دريا” و “سير دريا” به اين منطقه كوچ كردند و سرزمين خود را “اران” يا “ايران” به معنى سرزمين آريايى ها، ناميدند و از ۶۰۰ ق.م در اسناد يونانى به “پرسيا” يا  “پارس” اشاراتى وجود دارد. نخستين فرمانروايان ايرانى “ماد”ها بوده اند در شمال ايران فعلی و “هوخشتره” كه از سال ۵۸۵ تا ۶۲۵ ق.م حكومت كرد و “آسوريها” را شكست داد و پسرش “آزاد هاك” معروفترين آنان بوده اند.

مادها، بنياد امپراطورى وسيعى را نهادند كه مناطقى از جمله تركيه، ايران، افغانستان و پاكستان امروزى جزو آن بوده است. كوروش بزرگ در سال ۵۵۰ ق.م مادها را شكست داد و قلمرو مادها را جزو سرزمين پرسيا درآورد. هنگامى كه قبايل مادى از موطن خود كوچيدند و به شمالشرق ايران آمدند، قوم پارس نيز همراه آنان به ايران آمدند و در منطقه ى جنوبى (پارس) و “انشان” كه از كشور “ایلام” بود، ساكن شدند.

پارسها چندين گروه بودند، يكى از آنها “پاسارگادى” نام داشت. سال ۷۰۰ ق.م “هخامنش” نامى همه ى پارسها را را تحت فرمان خود درآورد. پسر هخامنش “چيش پيش” منطقه ى انشان را از ایلام جدا ساخت و به كشور خود افزود. بعد از مرگ وى سرزمينش بين دو فرزند او “كوروش” و “آريامنه” تقسيم شد. پسر كوروش “كمبوجيه” فرمانرواى انشان، نام پسر خود را به احترام جدش، كوروش ناميد. اوست كه بزرگترين شاه هخامنشى برآمد.

جانشين كوروش كمبوجيه مصر را جزو متصرفات ايران درآورد. بعد از وى “داريوش بزرگ” از ۴۸۶ تا ۵۱۲  ق.م با قدرت و شوكت تمام پادشاهى كرد و جنگ هاى “مدى” در عهد او آغاز شد كه تا پادشاهى “خشايار شاه اول” پسرش ادامه يافت و منجر به شكست ايرانيان در “ساﻻمين” و “پلاته” شد. بعد از آنها “اردشير دراز دست” و “خشايار شاه دوم” به نوبت شاه شدند تا نوبت به “داريوش دوم” رسيد و او انتقام شكست ساﻻمين را با درهم كوبيدن و آتش زدن “آتن” از يونانيان گرفت، پسرش “اردشير دوم، تمام آسياى صغير (تركيه) و جزيره ى قبرس را به زير فرمان ايران درآورد. سرانجام در پى جنگ هاى طوﻻنى و ضعف ايران سال ۳۳۱ ق.م سلسله ى شاهان هخامنشى به دست اسكندر مقدونى منقرض شد.

اسكندر با انديشه ى اختلاط دو فرهنگ زنده ى زمان، ايران – يونان، میخواست بنياد امپراطورى قدرتمندى را بريزد كه اجل مهلتش نداد. سرزمين پهناور اسكندر بين سردارانش تقسيم و ايران سهم ژنرال سلوكوس شد. آنان تا سال ۲۵۰ ق.م با تاثيرپذيرى فرهنگى و تاثيرگذارى بر ايران حكومت كردند تا اقوام پارتى از جنوب خزرى برآنها چيره شدند. از ميان دشمنان و مخالفان “سلوكى”ها، قومى از پارتها كه ساكن خراسان و گرگان بودند با فرماندهى “اشك” يا “ارشك” بر سلوكيان تاختند و حكومتى با نام “اشكانيان” را در تاريخ ايران بنياد نهادند. تاريخ اشكانيان چندان روشن نيست. ولی مى توان آن را به سه دوره مشخص تقسيم كرد. ۱- حمله اشك و برادرش تيرداد در سال ۲۵۰ ق.م به سلوكيها، تاسيس دولت اشكانى، تا دوران “مهرداد دوم” ۲- قدرت گرفتن دولت اشكانى و آغاز رقابت با روم از پادشاهى “مهرداد دوم تا پايان پادشاهى “بلاش اول” ۳- پس رفت و ناتوانى و زوال اشكانيان.

دوران اقتدار اشكانى محدوده ى فرمانروايى بين، هندوكش و پنجاب و از شمال جيحون و درياى خزر تا كوه هاى قفقاز و خليج فارس و كرانه هاى فرات بود. اياﻻتى را كه مورخان جزو قلمرو اشكانى ثبت كرده اند عبارتند از: بين النهرين (ميان رودان) عراق فعلی، بابل (آشور و كلده)، كامبادنه (كرمانشاه) ماد غربى، ماد عليا، اكباتان (همدان) ماد شرقى (رى)، خوآرنه (خوار)، كوميسنه (دامغان)، هيركانيا (كرگان)، مارگيانا (مرو)، آريا(هرات)، زارانگيان (سيستان).

چنين برمى آيد نحوه ى حكومت اشكانى استبدادى بوده است. دين آنها معلوم نيست، سپاه منظم نداشتند. هر بزرگ طايفه سپاه خاص خود داشته. شاه را مجلس “مهستان” برمى گزيد. مهستان خود دو مجلس بود يكى از اشراف و ديگرى از دانايان و بزرگان مذهبى. پايتخت آنها گاه “نسا” (عشق آباد)، گاهى اساك (قوچان) و زمانى تيسفون (صد دروازه) ذكر شده است. آثار مانده از دوران اشكانى بسيار اندك است، تنديس هاى مفرغى از آن دوره در “مال مير” يا “ايذه” بدست آمده و نيز نقش هاى برجسته اى از مهرداد و گودرز در بيستون و تنگ سروك.

سال ۲۲۴ میلادى اشكانيان با قدرت خاندان ديگر پارسى برافتادند و پادشاهى ساسانى از زمان اردشير تا مرگ آخرين فرد خاندان شاهى آنان يزدگرد سوم به دست اعراب، حدود چهارصد سال بر ايران فرمانروايى كردند. در دوران ساسانى هنر ترقى كرد، جامعه شهرى رشد يافت. راه ها توسعه يافت، سيستم آبيارى اصلاح و نوسازى گشت.

اما جنگ هاى مداوم با روميان كشور را ضعيف و آماده ى پذيرش هر گونه شكست و تن دادگى را به وجود آورد. اعراب سال ۲۱ هجرى در يورشى براندازنده در جنگ هاى قادسيه و سرانجام نهاوند بر ايران تسلط يافتند و موجب تغيير عمده ى عقيدتى – باورمندى اجتماعى شدند. اعراب دويست سال بر ايران حكومت كردند. در نهايت سختگيرى اجتماعى و تفاخر قومى و سركوب شخصيت ملی ايرانيان كه بازتاب آن در مقاومت برابر فرهنگ عربى و انعكاس در مبارزات رهايى بخش و ادبيات پايدارى و در نهايت ايجاد حكومت هاى غيرعربى و ملوك الطوايفى و پاره پاره شدن حكمرانى مركزى …. سر بر آورد.

طاهريان، صفاريان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان سرنوشت مردمان را رقم زدند، تا سال ۶۱۶ با هجوم گسترده، ويرانگر مغوﻻن و بعد هلاكوييان و تا سالها، حكومت هاى سمتگر مغولی و تيمورى به خشكاندن ريشه انديشيدن و نابودن كردن مراكز فرهنگى، دوران سترونى و بى خبرى و خوارمايگى ملتى را براى ورود به سده ى دوازدهم آماده ساختند.

صفويان كه خاندانى ترك زبان بودند بانى و باعث كشت بذر نفاق ملی بر پايه ى تكيه بر بنيادهاى باورى مردم و جنگ هاى طوﻻنى با ازبكان و عثمانى ها، آب به آسياى غربى هاى فرصت طلب ريختند، افشاريان و زنديه كارى جز لشگركشى پيوسته و نابود كردن نيروهاى فعال جامعه در راه توسعه طلبى هاى بى فرجام نداشتند و جاده صاف كن خاندان تركمن قاجار براى تاراج بازمانده ى كشورى فرتوت، ناتوان، بيمار و فقرزده شدند. آنچه از دوران قاجارها براى ايرانيان بجا ماند، ذلت، بيچارگى، بدهكارى ملی بود. قراردادهاى ننگين “گلستان” و “تركمن چاى” افسوس پيوسته و سرافكندگى ايجاد كرد.

دوران مظفرالدين شاه فرمان مشروطيت صادر و در گنجينه ى تاريخ، با روى كار آمدن خاندان پهلوى بايگانى شد. در مجموع هيچگاه فرمانروايان ديكتاتور و خودمحور به مردم ايران فرصت استفاده از حقوق قانونى، اخلاقى، بشرى ندادند و جامعه ى خونخوار با حمايت از نيروهاى سركوبگر و آزاديخواه به غارت سرمايه هاى منطقه پرداختند. همه ما ايران را از لحاظ جغرافيايى و پوشش گياهى و منابع طبيعى مى شناسيم، آنچه را نمى شناسيم، خلق و خوى و آداب و مسلك هموطنان خود است. كه چرا به سعادتمندى يكديگر كمك نمى كنيم؟ چرا هر زمان كه سكان هدايت در دستان ما قرار مى گيرند در انديشه ى رهايى از بند ندانمى ها نيستيم؟ از ابزار آموزش صادقانه بهره نمى جوييم؟

آرى امروز در جهان ما را تنها گرفتار آورده اند و فريادرسى نيست تا آواى حق طلبانه را پاسخى دهد. غرور ملی و شخصيت فردى، پايمال دشمنايگى كور شده است. هر ايرانى در دسترس، گريبانش به تاوان كار ناكرده دريده مى شود. رسانه هاى يكسو نگر، چنان جوى عليه ايرانيان ساخته اند كه گويا، هر درمانده ى ايرانى پاسخگوى تمام دلسوختگى هاى سياستگران شكست خورده است. هر رويدادى ساده، بهانه ساز فشار و اختناق و تنگناى روزافزون براى هر بى ارتباط با مسايل سياسى روز جهان مى شود. از زلزله ى بم تا جنگ هاى منطقه اى، چنان بى رحمانه مى تازند كه تا به مرگ بينجامد.

آرى ايرانيان بجا مانده در باران دوده ناك شهرهايشان هم به دنبال غنى سازى اورانيوم هستند هم شفاى دردهايشان را از ديگ آشهاى نذرى مى جويند. هم با تيغه هاى ليزرى به جراحى چشم مى روند هم غبار زيارتگاه ها را سرمه ى چشمان بيمار مى كشند. هم دانش كامپيوتر و ماهواره را مى دانند و با جت سفر مى روند و سلاح مى سازند و موشك و زيردريايى و شناورهاى نفتكش هم ارابه دارند و راه هاى مالرو موبايل به دست و خر سوار اتوبان و فيلم و شاعر و نويسنده و بازيكن هاليوود را هم مى شناسند و ستارگان و به يمن همه ى اين تضادها، آنان كه توانسته اند بر حاشيه ى شهرهاى متروپوليتن غرب ايرانى له كن مى خرامند و آواز عربى مى شنوند و تدخين مى كنند و ليچار مى گويند و به ريش اصيلزادگان نژاد كار و زحمت و شرف، مى خندند و ناسزا مى گويند. كو دلی سوخته تا بيدار شود و براى آنان كه نيازمندند بتپد؟!

جنگ هاى ويرانگر همواره به زيان مردم عادى و روستاييان بوده كه قربانيان راستين بوده اند. در جنگ هاى كلاسيك، كشتزارهاى گندم و جو، عليق اسبان، رزق ساﻻنه ى زارع، خوراك سپاهيان، زن ها و فرزندان بيگناه، بغل خواب متجاوزان، و به دنبال، گرسنگى، قحطى و نابودى، رنج مداوم، نفرت بى پايان و پريشانى روانى، حاصل گذار سيل جنگجويان بود. جنگ هاى مدرن نيز جز زيان و كشتار جمعى و عقب ماندگى و از دست دادن آنچه با خون دل فراهم آمده، سودى نداشته.در جنگ هاى اول و دوم جهانى، ايران با وجود بيطرفى، مورد تهاجم قرار گرفت، راه آهنى كه بايد از خطوط مواصلاتى شهرى و روستايى مهم باشد، به دست متفقين فرسوده گشت.

جنگ عراق هزار ميليارد دﻻر – به گفته ى مسئوﻻن كشورى- زيان مالی، هزاران كشته، هزاران معلول جنگى، سرتاسر شهرهاى غربى و تيررس ويران، ميليون ها تن آوره و نسلی روانپريش بجا نهاد. اكنون، خام انديشان آرزوى باز درگيرى جنگى دارند. مبادا، كه روزى پاى سربازان بيگانه، خاك كشورى را لمس كنند. كمترين زيانش، فرزندان ناخواسته، ذلت و اسارت هميشگى است. به قيمت ذلت بيگناهان، نبايد تاج سرورى بر سر نهاد.

************

Houshang Saranj – Toronto