زلزله ی بم

هوشنگ سارنج

بامداد پنجم دیماه – هفته گذشته – زلزله اى با توان  ۶/۳ ریشتر هشتاد درصد شهر بم را در هم كوبید و بر تاریخ زندگینامه ى پر رویدادهاى اندوهبار مردم ایرانزمین برگى فاجعه بار افزود.

جا دارد، یكبار دیگر لب گزید و سخت بر پشت دست كوبید، دردمندانه نالید و بر ناداشتن ها، گریست.

» بم « از خشت هاى خام خاك رس سرخ و پاره سنگ هاى سیاه، زیر سایه ى خیمه هاى نخل، از دوهزار سال پیش تا امروز بر راه پیر و گمشده ى ابریشم تنیده، گره خورده و بالیده است. اگر نخواهیم تاریخنامه اش را به اسطوره ى شهر » كجاران « و داستان »  هفتواد « پیوند بدهیم و باور كنیم كه این شهر بم، همان است كه فردوسى بزرگ در شاهنامه و داستان، به آن اشاره فرموده، به یقین » ارگ بم « نمونه اى زنده و برجا مانده از شهرهاى ایرانى در هزاره هاى پیش از اسلام است، كه بنیاد آنرا به دوران ساسانیان نسبت مى دهند.

گویا وجود آتشكده ى اردشیر بابكان و گذار راه بازرگانى و داشتن میهمانپذیر و باراندازهاى خوب و آسوده به آبادانى و رواج آن شهر كهنسال كمك كرده باشد.

بازمانده ى ویرانه ها، نشان مى دهند كه ارگ، همچون یك دژ پدافندى بر شانه هاى تلسنگى كوتاه – از پاى دیوار دژ تا فراز برج دیدبانى زیر صدمتر است – شش كیلومتر مربع در آغوش بارویى بلند با سى و هشت برج نگهدارند و رزمى ساخته شده است. باﻻى شیب و پایان راهى سنگفرش، بیننده از دهان دروازه اى چوبین، پشت باروى جداساز » شارستان « (زمینهاى كشاورزى بیرون شهر ) به كام » ربض « (بخش خانه ها و بازار و محل كسب و پیشه ) فرو مى رود و به ستورگاه ها مى رسد و سپس برفرازتر، به خانه هاى شهرنشینان و راسته هاى پیشه وران و گرمابه و عبادتگاه و هرآنچه در زندگانى آنان مى بایست بود; كه شهر تا سیزده هزار زیستمند داشته و تا نود سال پیش در آن مى زیسته اند.

هر آنچه از بامهاى فروریخته بر اندام خانه هاى گلساخته مانده بیشتر به دوران صفویان وابسته است كه ردپاى زندیان و گرفتار آمدن لطفعلیخان هم در آن جایگاه زنگ و طنین دارد. راه از میان دیوارهاى بلند كنگره دار و پاى بارو بر سنگفرش پیش مى رود و در » كهندر « (مركز فرماندهى و شاه نشین) به پایان مى رسد و آن، چنان است كه تا اوج دژ و حاكم نشین با اسب و سواره مى توانسته اند بروند.

كهندژ در بلندترین بخش ارگ و در پناه دیوارهاى نگهدارنده و جانپناه هاى جنگجویان و نگهبانان فرمانروا ساخته شده است. » چهارفصل « شاه نشین زیبایست از گنبدى گلین و خشت خام كه چهار ستونپایه ى ستبر و پهن پر استقامت آنرا نگه داشته اند و در گذشته این ساختمان زیبا و بادگیر خنك، تاﻻر پذیرایى دل انگیزى در آن هواى گرم كویرى بوده است.

چهار فصل چهار تاقى باز و بى دیواریست كه گذشته از برپایى ستون دیده بانى كناره اش – بلندترین ساخت ارگ – خود توان دیده ورى از دشتهاى چهار جانب را هم داشته است تا فرمانروا نیز بیننده ى هرگونه رفت و آمدنهاى ستیزجویانه باشد. چسبیده به آن هم جایگاه قراوﻻن و كشیكچیان و نگهبانان و تیراندازان بوده است و در ژرفاى كهندژ، زندانى هم براى نگهدارى بزهكاران یا اسیران.

از كران هر كنگره ى بارو یا از سوراخ هر، مز غل (جاى تیراندازى) كوچه هاى باریك و خاكى و تلواره هاى خانه هاى فروریخته ى خال به رنگ كاه دیده مى شوند و نخلستانهاى سبز و باغهاى مركبات و كندوهاى گلینى كه با دست ورزى مردمانى پاكزاد، گرداگرد » ارگ « بر آورده اند. دستاورد كسانى كه در عطر بهار نارنج نفس زده و با ترنم اشگ كاریز در پاى درختان شهد آفرین این باغ كویرى بالیده اند.

از كرمان سى و سه فرسنگ نفسگیر بر خشگسار زمینهاى سترون و بركت باخته ى بى روزى روى سوى جنوب بایست رفت تا غبار خستگى راه و تن تفته را ، درنگى، در جویبار سایه سار خرمابن هاى بال گسترده شستشو داد. اكنون شهر خاكى بم از پاشنه ى آشیل خود زخم ناكار خورده . هشتاد درصد شهر ویران شده است، بسیارى مردمان نابود گشته اند، یگانه میراث فرهنگى بازمانده اش بر خاك نشسته است.

كه مى توان بازش ساخت، میراث داران فرهنگ بشرى به دادش خواهند رسید، جلوه هاى زیبایى از خاك و خشت برهم خفته اند. آنچه مهم است به زخم ناكار مردمان بم رسیدن است، كه هم نجیبند و آرام، هم فقیر و نادار. كشاورزانى هستند باغكار و كم سرمایه كه نه در بازرگانى سودآور خرما دست دارند و نه یار بنگاهند. در بنه هاى كوچك و بر زمینهاى نامهربان كشت و كار مى كنند. براى رهانیدن به یك یاهوى بلند جهانى نیاز است و به كادرهاى ورزیده  و آگاه، كه هیاهوى بسیار و جنجال آفرینى گمراه كننده، همراه اشگ تمساح ریزى رادیو تلویزیونى چندان كارساز نیست و درماندگان را به جایى مفید نخواهد رسانید. دردا به حال آن كسان كه نیمه جان زیر خروارها آوار در تنگناى گورخانه هاى ویران، چشم به راه رهایى مانده اند! یا در پى نارسایى ها جان باخته اند.

راهكار یارى به زلزله زدگان از چپ به راست دویدن، درهم لولیدن، گریستن و نالیدن و زنجموره كردن، كاسه ى گدایى به دست گرفتن و فرصت ها را كشتن نیست و چشم امید به سیستم هاى كند وقتگیر و دست پا بسته ى ادارى بستن هم درست نیست. تنها، انجمنهاى نیكوكارى جهانى، سازمانهاى فراملیتى غیروابسته ى دولتى و سرانجام بنیادهاى آزاد و شناخته شده ى بشر دوست مى توانند هرچه سریعتر، با ابزارهاى پیشرفته ى كاربردى، ماشین آﻻت و لوازم تخصصى یارى رسانى همراه نیروهاى هزارانى زبده و كارورزیده رنجرهاى دوره دیده، سگهاى ردیاب، بیمارستانهاى صحرایى، ایجاد فرودگاه اضطرارى، داروهاى تازه، كادرهاى ویژه درمانى، خوراكهاى نیروبخش پیش تهیه شده، آشپزخانه هاى صحرایى، ایجاد حصار امنیتى با نیروهاى امنیت ساز، جلو گرفتن هرگونه هرج و مرج و غارتگرى یا دلسوزیهاى مزورانه  به یارى بیایند.

بیشترین توان نیروهاى ضربتى كمك رسانى – تا زمان باقیست – باید براى رهایى زیر آوارماندگان بكار گرفته شود. سپس تدارك جامه و پوشاك نو و شایسته ى آسیب دیدگان، ایجاد سرپناه هاى موقتى مجهز براى اسكان آوارگان بى خانمان در آستانه ى زمستان كویرى كه در پیش است.

مى ماند، دگرگونسازى الگوى ساخت و ساز و نوسازى و بازسازى و یارى رسانى به بازماندگان زنده و نیازمند. جامعه ى خیراندیش جهانى نباید پس از فرونشستن تب آغازین فاجعه بازماندگان را فراموش كنند چه آنان دستمایه ى نسلهاى پیش از خود را یكجا، از دست داده اند. زلزله هاى نابودگر » قیروكارزین «، » طبس «، » بویین زهرا « و » رودبار « كه  در دوران زندگى ما روى داده چگونگى كمك رسانى به آسیب دیدگان را آموخته اند و همه مى دانند كه درین راستا – در خلال و پس از حادثه – هم باید گروه هاى بین المللی با همیارى، همكارى و باﻻ سرى دلسوزانه به بازسازى و نوسازى بپردازند; تا رسیدن به مقصود زودتر و سازنده تر جامه ى عمل بپوشد، چون نه این آخرین زلزله زمین بود و نه شهر روستاهاى ما به این زودیها، روند شهرسازى نوین و ضدزلزله را پیش خواهند گرفت.

**********

Houshang Saranj – Toronto