نیویورک کوتوله

هوشنگ سارنج

تاریخ گذشته ی بومیان کرانه های نیمروزی خلیج فارس به ۵۵۰۰ ق.م می رسد و پیوسته به تاریخ دریانوردی، صید مروارید و بازرگانی ی تافته های چینی از راه های آبی دریای هند، عمان، خلیج فارس و دریای سرخ، بین سرزمینهای خاوری آسیا و رومیان است. نشانه های کشف و استخراج مس، در کوه های هاجر و در راس الخیمه، هنوز بجاست.

روزگارانی، جلفار( راس الخیمه )زیر نفوذ ایرانیان بود تا اینکه، پی دزدان دریایی پرتغالی، در سده ی شانزدهم، به سر کردگی  < واسگادوگاما > به خلیج فارس باز شد و جنگجویان بومی جلفاری از نیروهای مهاجم و اشغالگر، شکست خوردند و راس الخیمه به چنگ بیگانگان افتاد و بعد هم نوبت عثمانی و فرانسه و انگلیس رسید؛ تا سر انجام با پایان یافتن جنگ جهانی نخست و تلاشی عثمانی، بیشتر سر زمینهای عربی عثمانی، تحت الحمایه ی راهزن سوم و حاضر در منطقه – انگلیس – قرار گرفت.

انگلستان، برای حفظ منافع خود در هندوستان، نیازمند قرارگاه های سوخت رسانی به ناوگان مستعمراتی خود بود؛ بدان منظور در سرتاسر راه آبی به هند، دست به ایجاد پایگاه های نظامی و اشغال – سرزمینهای دیگران زد.

سال ۱۹۶۹ نه شیخ نشین، تشکیل اتحادیه ای را اعلام کردند که در همان آغاز، شیخ نشینهای قطر و بحرین، انصراف دادند. انگلستان ، سرانجام ، با زیر بنای اندیشه ی استعماری، با شرط پا بر جایی پایگاه های نظامی و حفظ حق اکتشاف نفت، به هفت شیخ نشین ، سال ۱۹۷۱ ، استقلال داد و امارات عربی ، زاده شد.

امارات عربی  ( هفت شیخ نشین )۸۳۶۰۰ کیلومتر مربع وست دارد؛ سرزمینیست کم ارتفاع ،بیابانی و شوره زار .بلندیهایش از شمالشرق تا جنوب، ۶۵۰ کیلومتر، کشیده، که بلندترین قله ی آن ۲۴۳۸ متر است و در بخش غربی  < کویر نمک > حدود ۱۱۲ کیلومتر به سوی جنوب پیش می رود و به بیابان ربع الخالی عربستان می پیوندد. در کناره های شمالی ۱۲۲ جزیره ی مرجانی و تعدادی بنداب و سکوها و تپه های زیر آبی وجود دارد.

ابوظبی مرکز امارات با ۷۲۴۵۰ کیلومتر مربع، شهبندری نفتیست که جهان آزمند و گرسنه ی طلای سیاه را تغذیه می کند. ابوظبی برای باز نماندن از دبی، آسمانخراشهایش جوف ۲۳ طرح فوق مدرن فضایی فرا ،خاکی -آبی ، در راهند. آب در چنبره ی تکنولژی جزیره سازیست. کشتی کشتی، سنگ می آید و همراه با ماسه افشانی قدرتی دریا بلعیده می شود و سازه های افلاکی به چشم آسمان فرو می روند. المپیاد معماران جهان و المپیک جهانخواران در ابوظبی در راهست. یگانه چشم درخشان ابوظبی، مسجد شیخ زاید بن سلطان آل نهیان است، با عظمتی در خور ستایش. چهارمین مسجد سترگ روی زمین ، بر آمده چون خورشیدی پهناور، با هشتاد گنبد مرمرین سپید.  گنبد اصلی که بزرگترین است در جهان ۳۲/۷ متر قطر دارد و از درون تا سقف هفتاد متر و از بیرون تا فراز، هشتاد و پنج متر بلندا. چهار مناره ی ۱۱۷ متری بر چهار گوشه ی صحنی ۱۷۰۰۰، متری. یکهزار و نود و شش ستون زیبای معرق سنگ و صدف، بامها و گنبد ها را بر شانه هایشان می کشند.

در یاچه های ساختگی ۷۸۷۰ متری آن مکان، آینه ی باز تابنده ی رخسار معجزه ی معماری جهانی ایتالیا، آلمان، مراکش، هند، ترکیه، چین، یونان، امارات، سوریه, اردن و ایران می باشند. دیوار رو به قبله، بیست و سه متر در پنجاه متر، پهنا  دارد و با نود و نه، نام خداوند، بخط تزیینی کوفی درخشان هنرمندان سوریه و اردن ازین شده است.  فرش گسترده بر کف نماز خانه ی بزرگ ، – ۷۱۱۹ متر مربع – بافت ایران، به استادی آقای خلیلی است. باران نور از چندین لوستر می تراود که بزرگترینش زیر گنبد اصلی، ده مترقطر و پانزده متر ارتفاع دارد. با ترکیبی از کریستالهای سووارفسکی، چینی و پاره های مس که حدود ۱۷ کیلو طلا در آبکاری آنها به کار رفته است. و در آن گستره ی زیبا چهل و یکهزار نماز گزار ، می توانند؛ خدای را یکجا بستایند.

راستی در چنان  شرایطی، در ابر مسجد فوق زیبای شیخ زاید چگونه می توان نماز ناب و با حضور ذهن خواند؟ آیا راه گریزی برای غوطه وران در چشمه ی زیبایی و هنر خیره کننده، باز است؟ و نه که، نماز بیریای راستین، همان فرو رفتن به ژرفای فهم و درک شهودی است؟ احساس شکوهمندی و بیکرانگی ی جهان آفرینش و ستایش هنرمندانیست که رد و نشانه ای از آفریدگار هستی را دارند؟ شیخ زاید ،کاری نو کرده، هم مسجدی را عام آدمیان از هر باوری ساخته ، که نماد تمیزی و صلح مسلمانان باشد، هم، آرامگاهی دل انگیز از برای خویش.

درست است که با پای برهنه  بایستی، به آبریزگاهش، رفت و یا در هنرکده ای، از بافت سنگ و آب، آبدستی، جانانه و پاک گرفت اما، امارات پلید است؛ کوره ایست که پناهجویان غیر عرب، سوخت آن می باشند. هیچ عربی، هر چند نا لایق دست در کاری کوچک ندارد. چه قرار بر آن بوده است. که در چرخه ی زندگانی آدمیان، هر کس، به میزان آگاهی و شعورش، کار ساز باشد. نه بر پایه ی ناسیونالیسم نژادی و  همبستگیهای داد و ستدی.

ابوظبی دیگر چیزی ندارد جز مرمد مال که فروشگاهیست بزرگ و نفت و گاز چرکین و سیاه و بد بوی از آن شیخ و اخلاف او . ام القوین، با وست ۸۴۰ کیلومتر ، نفت دارد و کمی عرب. راس الخیمه، ۱۸۰۰ کیلومتر مربع است و نفت و بندر صادراتی. شارجه ی ۲۸۰۰، کیلومتر مربعی ،هر چه از نفت عاید شود ؛ از آن شیخ است و بس. عجمان ، با مساحت ۲۸۰ کیلومتر، جایی نیست. فجیره هم ۱۲۵۰ کیلو متر مربع وست دارد و نه چندان نفت. سر جمع، امارات، با ۳۲/۵ میلیارد بشکه ذخیره ی نفت، ششمین سر زمین نفتی زمین، سی و ششمین – ثروتمند ملی و چهارمین خریدار اسلحه ی جهانست.

و اما دبی، ۴۱۸۰ کیلومتر مربع، گستره دارد؛ با راه های بسیار خوب،مونو ریل و مترو. اتوبوسهای شهری، همطرازبا ژاپن و نمایشگاهی از انواع اتومبیلهای آسیا و اروپا و آمریکا.  دبی شهر آسمانخراش ها، بر تنگنای خاک ، در انجماد ماسه و سنگ،  و آبخست های بهم جوشداده. ، بر بستر هزینه های سنگینتر از پاره استخوانهای خرسنگ های خرواری. چشم از شنزارهای برهوتی بریدن و از بدنه ی هزار لانه های کندویی برجها ی افراخته، ستاره ای را نشانه رفتن. شهر چند لایه ، نماد شکوهمند معماری نوین است؛ که بر سر کپر نشینان بیابانی چتر زده ، باانبرک ناسیونالیزم عربی، گرسنگان کار جوی جهان فقر زده را در سازه های غول آسای برج الخلیفه، برج العرب، یا نخل بر آب خفته ،و…و…و…داغ میکند.

چهره ی دلفریب غربی، در هر خیابان و ساختمان و مال و هتل ، دل می رباید. در هتل گراندحیات، بهشتی، زیر آسمانه ای بلند، گرد آمده، نمایش سیطره بر آب و خاک را ، با به سلابه کشیدن سه لنچ عظیم، بر سقف هال بزرگ، رقم زده اند؛  دلار های نفتی لابلای صخره های آبگیر های ماهی شناورند. وافی هتل، باغ شداد دیگریست که زیباترین و گرانبها ترین اجناس لوکس برای هر هتل نشین جهانگرد پول – نفتخوار، از بهترین مزونها ی اروپا و آمریکا و برند نیمهای هالیوودی پسند، گرد آمده است. در دبی مال، که بیرونش، گرمای صحرایی، پوست را می شکافاند؛ به ضرب برق بی امان، بازیهای زمستانی فراهم است و آبشاری همسنگ نیاگارا دارد و آکواریومی چنان بزرگ که غواصان، در آن شناورند و در سایه سار هر آسمانخراش پیشه وری و دفاتر دادو ستدی اش ،  < ونیزی > ساخته اند و  آتلانتیسی  و الجمیرا  یی که با معماری آرابسک اش، شبهای بغداد خلفای غاصب را همراه رقص فواره ها و نور ، زنده کرده است.

دبی، سر زمین مستور در حجاب پاکدامنی ی باوری عفیف، در تاریکی شب، پتیاره ای می شود با دهانی بویناک از خون تبار تاکهای  – سرتاسر گیتی. شهر دو چهره ، زیبای خفته ی روز است و رجاله ی شب. عشرتکده ای بزرگ به پهنای جهان وقیح، پناهگاه قوالان بی هنر و قوادان حیوان صفت و پای اندازان پاک و محترم نما. پناهگاه دزدان و دلالان جنگ افزارهای زندگی سوز. گذرگاه میلیاردی سرمایه های ملل غارتزده، مخفیگاه چپاولگران نفت و گاز و پولهای پلشت.

سر زمین بر خورد آزاد هر آدم به هر اندازه، انبازان  و هماندیشان، گردآمدگان بر سفره ی تناولی بی هزینه و  نذورات،  مثله شدگان فکری، عقب ماندگان ذهنی، از دانستن مرز و حد حقوق آیینی- بشری. سر زمین اتحاد تمامی هنرمندان و معماران و استادان حیله باز اقتصاد، فروشندگان، و تدارک چیان چند ملیتی، رقاصان و آوازخوانان و کنسرتچی های کاسه بدست، همه در راستای غارت پول گرد آمده از حراج نفت و گاز غصبی.

نیویورکی کوتوله، که همچون ، قارچ ، یکشبه بالید.  که تمامی ی  عرصه ی سترون آنجا ، از آن شیخ و آل اوست و تمامی اعیانی آن هم بر سرش. هزینه ساز کاخهای فراوان در چشم  – انداز گردشگران “به به” گوی در دل باغ های پر درخت و خاک و آبی وارداتی، اشک چشم ستمکشان هر جای زمین. دبی، سر زمین سوختن آدمیان امیدوار و کار جویان گریخته از چنگال ستمگرانست؛ دیار های دور، بنگلادش، هند، پاکستان، کره ،… و هزار جهنم دره ی دیگر و، چشم دریدگان زلزده به غربت انسانست.

جایی که، تاووسان خوابگاه چندین هکتاری ارم شیخ صدر اعظمش، از هر نیمسوز – آدمی ارزنده ترند؛  یا مرغان سبک وزن مینا، یا اسبان دختران چابکسوار دربار هارونی وی. کارگران میهمان، در گتوها، آب دلاری می نوشند و کنسرو لوبیا میخورند و جانشان در گرمای ۵۵ درجه با عرق تن، بر ماسه ها جاری می شود. آن نیم بسمل های قربانگاه شیوخ، ردیف ردیف، برجها را بر می کشند؛ تا شکم سیری ناپذیر صاحبان سازه های آسمانفرسا را چاق و پر پیه کنند و کمی دورتر از سلاخخانه های آدمی کش، در خنکای کولر های انرژی خوار، عصمت فریبیدگان روس و بلا روس و گرجستان و افغانستان و یا بلاد ختا و ختن، قنوج و سمرقند و بخارا، به تاراج می رود.

سالهاست که زیبا رویان گرجی یا دخترکان دیار های دیگر، بزم شبانه ی نوکران خیانت پیشه ی وطنفروشان را گرم می کنند. آری دبی زیباست ولی برای کاخ نشینان، ثروتمندان، دلالان اسلحه ، گرمابه داران پولهای کثیف، در کنار پلاژ های ساحل الجمیرا، اسکله های برگیری نفت و گاز، ویلاهای به سبک اسپانیا و جزایر باهاماس، کرانه های مدیترانه و هواپیماهای فرست کلاس ارباس ویژه.

دبی و ابوظبی و دیگر قلهای رو به زیباییش، بیمارانند. آرایشگران حرفه ای کمپانیهای نفتی، آنجا را خوب آراسته اند؛ خون کارگران مهمان غیر عرب، وفدان یا مهاجران، غازه ی گلگونساز مرده رنگ آنجاست.  امارات، قربانگاه محرومان و گرسنگان جهانست .

* * * * *
هوشنگ سارنج
۸۹/۲/۱   اصفهان