جایزه ى صلح نوبل سال ۲۰۰۳

هوشنگ سارنج – تورنتو

روز جهانى حقوق بشر، نمایندگان ملل بزرگ تمام قد به ایرانیان اداى احترام نمودند.

چهارشنبه دهم دسامبر در بزرگ تاﻻر شهر اسلو، جایزه ى صلح نوبل سال ۲۰۰۳ به مبلغ ۱،۴۰۰،۰۰۰ دﻻر، همراه مدال طلاى آن طى مراسم شكوهمندى در كنار خاندان شاهى نروژ، اعضاى كمیته ى جایزه صلح نوبل و برجستگانى از جهان معاصر به برگزیده ى آن، خانم شیرین عبادى، حقوقدان ایرانى و فعال سازمان جهانى حقوق بشر اعطا گردید.

برگزارى چنین مراسمى، بر بنیاد برنامه هایى سنجیده استوار است. مهمانگزینى، ریزبینانه و همراه با پیامهاى سیاسى و حركت برمدار و خط مشى روز جهانى، طراحى و اجرا مى شود

شركت اعضایى از خاندان سلطنتى نروژ و برگزارى مهمانیهاى رسمى در خلال آن جشنواره نشان از برجستگى این رویداد بزرگداشتى دارد. ابراز شادمانى و تهنیت گویى شهروندان اسلویى نسبت به میهمان گرامى شهرشان و گرداندن مشعلهاى روشن در تاریكى شب، حركتى نمادین است و نیز نشانگر هماهنگى دو سوى یك جامعه ى آسوده و آزاد در بخشى از نظام جهان غرب است.

خانم عبادى در خطابه ى حسابشده ى خویش به زبان دلنشین پارسى بسیارى گفتنى هاى باید را به زبان آورد. ایشان به سرزنش تلویحى آمریكا، توطئه آمیز بودن حمله به ساختمانهاى مركز تجارى جهان و فشار روز افزون اتحادیه ى پاره اى كشورهاى غربى به بخشى از جهان عقب نگه داشته شده، تجاوز آشكار به حقوق بشر در سرزمینهاى مسلمان نشین جهان، زندانیان دو ساله ى بندر گوانتانامو، نافرمانى و بى توجهى اسراییل نسبت به قطعنامه هاى سازمان ملل، بى توجهى امریكا به تصمیم گیرى شوراى امنیت و حمله ى خودسرانه اش به عراق و پایمالی حقوق زنان وكودكان بى سرپرست سخن گفت.

اهمیت سخنان وى بیشتر به تریبونى وابسته است كه از آن به اظهار نظر شخصى پرداخت. دستیابى به چنین جایگاه هایى و سخنرانى و انتقاد از تجاوزگران نیرومند و نام یافته همچون امریكا در حضور برگزیدگان جهان و نمایندگان خبرگزاریهاى بسیار شهره و سرآمد، خیلی چشمگیر است. از دهان یك ایرانى – برآمده در تنگناهاى نجابت ذاتى بر بنیاد پرورش اخلاقى – دینى و دانش آموخته ى قانونمندى حقوق مدنى – الهى، در كوتاه زمانى كه در اختیار داشت – به پیامرسانى جهان تحت سلطه به گوش جهانخوران و نقد بیداد پرداخت. در جایى هم كه ظرافت زبان پارسى نسبت به گستاخى زبان سیاسى قد نمى داد، از دو پهلو گویى بهره جست. در اوج پدیدارى جو احترام و شناخت، این زبان موسیقایى پراحساس » كامكاران « بود كه روى دیگر سكه ى ایران زمین را به نمایش درآورد.

همنوایى سرود پرگلایه ى واژه هاى غم، فریاد رگ رگ تارهاى ساز از زخمه هاى دردناك و سوز شورابه هاى اشك شعر بر زﻻل ناسور زخم سخن. ناله ى كشدار كمانچه از كمان پرشكنج. پیچش نیلوفرانه ى آهنگ و لحن از گلوگاه چنگى و چوب و پوست دف.

به دست آوردن جایزه اى چنین; جهانى و سیاسى كه ثمره اى مردمى دارد و بر غرور ملی مى افزاید، براى هر ملتى افتخار آمیز است. كم روى مى دهد كه نمایندگان ملل بزرگ در رویدادى تاریخى و در لحظه ى ثبت شخصیت واﻻى ملتى وفادار به پیمانها و ارزشهاى اخلاقى بشرى، تمام قد به آن جامعه، اداى احترام كنند و به آنان، پاداش معنویت رفتارى بدهند. شرایط بحرانى بین المللی امروزین و در میان فشارهاى فراوان ژاندارمهاى جهانى و تهمت ها و بدنامسازى نارواى ملت هاى ضعیف و تقویت اندیشه هاى شیطانى » نظم نوین جهانى « و بزرگ نمایى درد محرومیتهاى اقلیتهاى قومى و ایجاد احزاب جدایى طلب و ترانه خوانى دشمنان وطن و …  چنین رویدادهاى خوش، فرخنده و مغتنم است.

براى نگاهداشت و تدام بخشیدن، به خوى تربیت یافته و پایگاه ارزشى دیرین، به دور از هرگونه جنجال آفرینى قومى و سودجویانه و گریز از راه هاى انحرافى و افتادن به دامچاله هاى عقب ماندگى و بى خبرى و نادانى، ایجاد باورهاى نو بر پایه هاى و زیرساختهاى اخلاقى، دوست داشتن و مهر ورزیدن به آموزش، هنر آموختن، آموزندگان فرهیخته، آموزشگاه هاى هدفمند و ابزارهاى نوین آموختن، برمتن فلسفه، روانشناختى، دانش اجتماعى، تاریخ، ادبیات زبان و هنر، روش و سرمایه نیازمندیم، این مهم دلبستگى به زنده نگهداشتن فرهنگ و آداب و رسوم بومى، تنها با چند نشریه ى تجارى یا چند رسانه ى صوتى و تصویرى جهت دار به انجام نخواهد رسید. پیوند با سرچشمه برداشت، زمان، تمرین و تكرار ضروریست.  و نیز هوچیگرى و بدنامسازى دیگران با تنگ نظرى و رجاله بازى ورشكستگان سیاسى نه از بهاى ارزندگان مى كاهد و نه بر قدر بدگویان مى افزاید.

پى آمد شادمانى نخستین هفته ى گذشته و زمینه ساز شادى دوباره ایرانیان، بویژه مادران دلخون و به داغ نشسته ى هزاران هزار، نوگل جوان ایرانى; گرفتار آمدن، خوارمایه ى صدام، بزرگترین جان ستیز و آدمخوار دوران ما روز شنبه ى گذشته بود. كارنامه ى فریبكارانه ى غربیان، در پیوند با آزادیخواهى ملتهاى خواستار رهایى از بند اسارت و تبعیض و بیدادگریهاى اجتماعى، چنان بد پیشینه است كه گروهى ذلت و نكبت و درماندگى تندیس خودكامگى و آزمندى  را سخت باور مى كنند. كه صدام را چون جانورى زبون و درمانده از ژرفاى سیاهچاله اى بیرون كشیدند. چنگال انتقامخواهى قربانیان ایرانى، از دشتهاى عباس، دهلران، نیزارهاى هورهویزه و دریاچه ى ماهى و از كردستان و حلبچه و كویت و جاى جاى گورهاى دستجمعى رملستانهاى عراق گریبان وى را گرفت.

بر مرغزار مرگ دشمن چمیدن، خوى انسانى نیست و بر مرگ دشمن شادى كردن شایسته نخواهد بود ولی چه باید گفت به آن خانواده هاى زور و ستم كه در برابر خواسته هایشان هیچ مانعى نبود. روستازادگان در ستم بالیده، بجاى درك بیداد و فهم كمبود و لمس ندارى و فقر فرهنگى و یارى رساندن به آن نیازمندان، از اریكه قدرت غارت، تسمه از گرده ى درماندگان عراقى كشیدند و در سایه ى شهوت مال اندوزى اندكى از ستمگرى كوتاه نیامدند. صدام، نماد فرو ریخته و مسخ شده ى یك دیكتاتور، را چون مرده ى گرم از گورى ایستاده، بر كشیدند تا در پیشگاه عدالت بشرى پاسخگوى آن همه، رذالت و ددمنشى خویش باشد.

درهم شكستن یك جلاد از گروه جلادان بر مادران فرزند باخته ى ایرانى مبارك باد.

**********

Houshang Saranj – Toronto