قلعه ی بارده

هوشنگ سارنج

دهیست از دهستان, لار؛ بخش, حومه ی شهرستان, شهر کرد در ۴۲ هزار گزی شمال, باختر, شهر کرد و ۳۰ هزار گزی راه, عمومی نافچ به سامان. در دامنه ی کوه واقع است. هوایش معتدل و دارای ۲۱۵۸ تن سکنه می باشد. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات و گله داری و صنایع دستی زنان قالیبافی می باشد. حدود, ۲۵ دکان و یک زیارتگاه دارد. (از فرهنگ,  جغرافیایی ایران ج ۱۰) به نقل از لغتنامه دهخدا.  کشتارگاهی و چند درخت, پاییز زده و دکه هایی دیگر و یک سازه ی بلند و چند گوسپند, چشم براه, قربانی شدن در قفسی ؛ دورتر از امامزاده محمد بن موسی بن کاظم (ع ) دروازه ی روستای بارده است.

روستا در آغوش, دیواره ی بلند, کوهی زدوده از خرسنگهای رها, کشتزارها را می بلعد تا با ساختمان مایه های سنگ و سیمان و آجر و آهن ؛ شهری دودناک شود. بارده ؛ از پایه ی دره ای آبگذر ؛ به سه سو کش می یابد. گذرگاهها ی پیرو, ساختار, روستا, پر پیچ و خم؛ آسفالت می شوند و گرم و گرمتر از پیش. کشتزارهای خفته زیر علف , خشک خبر از گوراردن, گله های بزرگ ؛ در شکم, آماده خواری و آبرفتگی گله داری می دهد.

پیش می رویم؛ و رودر روی دژ محمد حسنخان, چهار لنگ ؛ بلند بارویی با چهار برج, سنگی پدافندی ؛ بالیده بر زمینی سخت و لادبنی سنگچین ؛ می ایستیم. دری یک لنگه باز از چوبی سخت؛ با تسمه ی آهن بهم تنیده و با دو رج, شش گلمیخه در هم بافته ؛ آفتاب, نیمروزی را بر تن می چشید. کوبه ها بر هر دو لنگه ؛ تندرست و زیبا ؛ پرچ بودند. در دژ ؛ با تختگاههای باریکش زیر, آن سر در آجری گرد؛ که در گل, بیگانگی زمانه فرو نشسته است؛ کوتاه می نماید. نیمی از سازه ی فرارو ؛ باز سازی شده است. و پوشش, خوشرنگ, کاهگل و دیواره های آجری ؛ فرسودگی و ریزش را باز می دارد.

نیمه ی دیگر که زیستگاه, باز ماندگان, مالگان قلعه می باشد؛ سخت از پای افتاده و فرسوده نماست. سرمایه و دلبستگی و فرهنگ و وقت بسیار می خواهد تا یادمان, شکوهی بر خاک خفته را برای پند, آیندگان بیدار ساخت. اینگونه جایها ؛ میراث , بس ارزنده ی بشری است.

دژ ؛ بی نگهبان و رها در میان باد؛ خمیازه می کشید که ما؛ به دل, تاریکش پا نهادیم. گمانه و خیال راهنمایمآن بر چشمان گشوده در تاریکی بود. از در گاهی ؛ به سوی تاریکی ؛ پای بر سنگپاره های پله واره نهادیم و به دهان, تاریک, آشپزخانه ای گودال ؛ رهاشدیم. تا خو گرفتن, چشمان ؛ و آمدن, نور؛ نخست؛ دیوارهای  زیر, گنبد, تاخ (طاق )سر بهم آورده را ؛پسودیم و سیاهی را دریافتیم؛ که با خاک, گل ؛ در هم جوشیده است. آشپزخانه ای از دوران, آشتی و جنگ.

ما در پناه, چراغهای آمده ؛ به جستجوی دیوارهای نزدیک و خاک, نرم, راه های زیر زمین, حصار (د ژ) تا ؛ سه چهار متری ؛ پایینتر از د ژ پی؛ در غاری پر ؛ هوای خنک ؛ شناور بودیم. سر انجام؛ به دیواری گرداگرد, فرآخی آذوقه سرا و آردخآنه و تنور نانپزی دژداران و سنگ کنده ای چرخی ؛ ویژه ی جنگ افزار, پدافندگران, د ژرسیدیم. کورمال ؛ از زیر, تاخهای ساخته یا تراشیده از سنگ ؛ پیش رفتیم؛ تا به مزغلها ی تیر اندازی ؛ بالاتر از دو متر هم؛ رسیدیم. از شکاف, آنها؛ کرتهای گسترده بر دامنه ی ماله کشیده ی زردرنگ کاهی را ؛ بی ترس از سرب آجین شدن نگاه کردیم و آفتاب, پهن, درخشنده را بر زمینهای سمکوب, اسبان, رستمهای خاک انباز را.

بیرون زیر, آسمان, آبی ؛ د ژ , ششهزار متری نشسته. آنرا سازنده ی قلعه دزک با همان الگو ساخته است؛ در  پنج سال و مزد روزی چهار ریال با هزینه ی شانزده  تومان . آ غاز کار سال ۱۳۰۸ قمری. این سازه ی پیر ؛ بر سر پنجه های یاد و سنگ بستهای ستبر؛ و ریشه دار ؛ مانده است. آنچه از خشت, خام و سنگ لاشه های در گل نشانده بالا گرفته است؛ در حال, فرو ریزش و نابودی است. آسمانه های هر ایوان, پیش کاشانه ها را باز چوبریزی و با ستونهای آهنین؛ پایدار کرده اند. بیشتر تمام خورشیدیها نابود و بجایشان آجر نشسته است.

آنان که مانده اند؛ رنگ باخته و نیمه تندرستند؛ سر پناه ها را برفابها و بارانها شسته اند. پاره ای از کفها و راهروها سوراخ و فرو ریخته اند. آبرفتهای ویرانگر همه جا را خاک انباشت کرده است . بسیاری فرو ریزش ها ی بیمساز ؛ با لنگه در های تنها مانده ؛ پوشیده است. … هزینه ی باز سازی و نگهداری چنین سازه های تاریخی گرانبها برای نشاندادن, پاره ای دست آویز های واماندگیها ی ما ؛ در راه, هدر دادن, توان و سرمایه؛ در جنگهای خود بزرگ بینیها کار, مرده ریگبران, امروزین که خود کشاورزان, خانه خراب نشین و سر براهان , اهل و نان از خاک و سنگ بر آورندگانند؛ نیست.

آنان آنچه در توانشان بوده در راه, سرمایه گذاری نا مفیدبحا لشان   ؛ هزینه کرده اند. آثاری ؛ از جای پای آرایه های پیشین را در رفها , تاخچه ها, در و پنجره ها , شمشه کاریها, ترکبندیها و سر پناه ها ….مالبندها و آخورها و آبشخورها و نیز در شیر خوار گاه, کره اسبان, تازنده ؛ در بند, سیمانکاریها ؛ اندودکاریها ؛ می  .بینیم. گنبدین آسمانه های آجری؛ انبارهای علوفه و ستورگاه هارا سر پا نگاه داشته اند.

این قلعه ؛ تاریخ, خاک شده ی دلدادگان و رزمندگان, جنگهای فراوانست. دیوارهایش آوای کوبش دهلها و سورنایها را شنیده است و هم؛ چپ کوکها را . حصار امروز ؛ از آن, باز ماندگانیست که نه سر, سالاری دارند و نه دستی در جنگی . پینه ی کار, زراعت بر دستانشان نشسته است . ستور گاهشان خالی از اسبان, خیس, خوی از رزم . آنان مهربانی نابند و قصه پرداز, غصه ی نامداران, به خاک خفته در آن دشتها.

**********
۹۶/۹/۴
اصفهان