هوشنگ سارنج
آقا سید عباس نازنین , مرد, کوه پیما و صحرا نورد, سخت پا , یادمان, یک روز, چهل و شش ساله را در شهر, گنبد های فیروزهای باز آفرینی کرد. دانشسرای تربیت, معلم, پسران, مسجد سلیمان , چهل و شش ر سال, پیش بر مشتهای کوچک گره ی مدرسه ی سبز آباد؛ بر میدانگاهی ؛ تراشیده از تپه های آهکی ؛ گرد, چاهی نفت؛ روغن آسا ؛ گسترش یافت و خاک را جوید و با سنگپاره ها ؛ بالید و سایه ور و تالار دار و با کلاس و کتابخانه شد.
دو روز, با شکوه, چهل و شش ساله داشتیم همه شور بود و جذبه. پروانه های یاد رها بر تارک, باد. سبک و بی وزنه ی های سنگین, سنگواره ای؛ یا ؛ اندازه و معیار ؛ رها در آغوش, تپش,رگ؛ بر میانه ی جان.بالاتر از زمین پر می کشیدند.
دژ, دانش؛ دیر نشینان,دوساله ای در خود می پرورانید؛ تا در روزی باید؛ در خوری ؛ پر آب ؛ برهاند. جوانان؛شیرابه ی نجابت,روستایی و پاکی آدمیانی از نهاد,آینه های جلامند. سر مایه ی دژ بودند. زندگی ؛ در تنگنای قانونمداری دژدیر؛ سخت بود و دلآزار. و فراسوی به سر رساندن, دوران, گزنده ی آموزش و پذیرش, روشمندیهای کاردانش, دیر گذر و دلبستگی به پیوندآن و الفتهای ناگسستنی ؛ دوزخی کمتاب؛ فراهم آورده بود.
نزدیک به نیم سده؛ از فرو نشست, تواناییها ؛ می گذرد. یاد ها ؛ رنگ باخته اند و تنها فرسوده و جانها, در مانده . بسیاری همرهان,ارزنده به,دیار, خاموشانپیوسته اند؛ که ناگاه یک بازی می آ غازد و بایستی بر میانه ی گذشته پرید. بازیگران دیروز همه پر توان و هوشیار و آموخته اند. پوست انداخته و شکفته به بوستان, خود پدرانه اند. مردان, مرد شده اند. سر شار از گوهر, خرد , پختگی و اندیشه وریند. مردمدار, کار آفرین و به کمالند.
دانشسرای پسران, خوزستان ؛ فراز, گچسرهای کژد مزار در همسایگی دره ای پهناور ؛ رودرروی روستای کوچک, مال کریم؛ بر کران, چاه, نفتی بیرمق و پیچیده در بوی دم, هیولای نفت؛ در لابلای لگژی ها (هندوانه ابو جهل )آرام بالید و مردان, بزرگی در خود پرورانید.
**********
۸/۸/۹۶
اصفهان