اهرن (پلیدی )

هوشنگ, سارنج

یکی دو شب از شب, چهاردهم (ماه وشناد ) گذشته است. ماه ؛ رو به چهار یک, دوم دارد و کمتر روشن است. مهتابی کمرنگ؛ نرم؛ شنل بر سر هر باشنده کشیده بود. از جا که بلند شدم؛ سرم گیج رفت. نخست سرا پا تهی شدم و آرام آرام چیزی در سرم پهن شد وپهنتر؛ تا به کرانه های بسته اش -پشت, گوشها – رسید. همراه با سیاهی و دریافت, بی گیوری (بی حسی )و سنگینی ؛ با شانه؛ رو سوی دیوار, نزدیک غلتیدم . پس از کوبش ؛ فرو افتادم و در هم چین خوردم. در آن یازه زمان کش آمد . رانش, خون که بیشتر شد؛ از کران, تاریکی ؛چونان هاله ی روشنایی که افزون می شود؛ نرم نرمک ؛ سونش, سوزن سوزنیها ا و سیاه بینی کمتر و دور شد و اندیشیدن به رویداد و سنجش ؛ فراز آمد.
اهریمن و چم,(معنی ) آن در یادم زنده شد. درین واژه ؛ شیرابه ی تمامی تاریکیها و فرو نشستهای اخلاق باوری آدمیان در زندگانی و دره های ژرف, هولناکی و بویناکی همه ی گندیدگیهای مردابی گنجیده است. تیرگی گسترده ی بد نهادی و پستی که در تاریکخانه ها ی هر مخی می تواند لانه کند. در زیباترین ها هم. اهریمن ؛ بالا نشین, زیبایی گزینست . برا ی نمودنش بیرون از پاره ای آ دمنمایان به جستوجو نپردازید. این کاخ نشین ؛ آنگونه که در افسانه ی زیرکان آمده است؛ چهره ی هولناک و هیولایی ندارد . نمادی انسانی دارد و نمودی زشت و بد کردار. اهریمن تاریک اندیشی نابست ؛ آزمندی سیری ناپذیر ؛نادرستی در درستکاریهاست . در نرون -آتیلا -چنگیز خان -سلطانمحمد خوارزمشاه -مایو- استالین -موسولینی- باتیستا – چایوشسکا- صدام – نمایش می یابد. تا دیکتایور, ویتنام, شمالی تا یاور , قاچا قچیان, ونزویلا – ” خمر های سرخ ” هم. که آدمهایی را ؛ برای زدن, اینک پنسی کشتند. و آنان که بازرگانی ” مثلث ” را که به برده داری رسید ؛ بنیاد نهادند و اکنون با داشتن بسی پیشرفتها؛ نژاد پرستی را پشت, پارلمانتاریسمشان نگهبانی می کنند. اهرن (خلق و خوی پلید ) در اینان هم حلول می کند تا بتوانند ۱۱۰ سال در شهر بریستول به بزرگداشت, روان, بازرگانی برده فروش در تندیسی بپردازند. یا آنکسان که در راستای برده باشی تاریخیشان ؛ گروهی داس, مرگ آفرینی را به دستان , دژ خیم می سپارند.
اهریمن بر جان, داوران پشت, میز های قضاوت هم رخنه می کند. با تمامی نمای زیبایشان. بر آنان که بر زنان و کودکان هم جفا می کنند. در داستان, “سیاوو ش ” از شاهنامه می خوانیم ….. پیران ” که دختر خود ” جریره ” را به همسری سیاو وش داده و سیاوش خود به خا ور , تورا ن به ساخت, سیاوشگرد ؛ کا خشهری گرفتار است دارای نوه ای با نام, ” فرود ” می شود . از بس شادمانی ؛ نیمه شب پیکی با نامه به سوی سیاوش می خواهد روانه سازد؛ مادر _ جریره _ با حسی والا از شوق, همسری- مادری ؛ می گوید : کف دست کودک را در زعفران رنگین کنید و بر پشت, آن نامه باز تاب دهید. تا پدرش؛ خرسند شود و < بگویش که هر چند من سالخورد * بدم؛ پاک یزدان مرا شاد کرد .>و سیاوش با دیدن نامه و شنیدن پیام, پیک می گوید: آرزوی من آنسنتکه تخت, بزرگی ؛ هیچگاه از نژاد, برتر ؛ تهی نماند.
آری آری ؛ اهریمن آن کسانند که جلوه های زیبا ی خدا باوری و ستایش, نیکیها و زیباییها و مهرورزیها را نمی توانند بشناسند دشمن ا ندیشه های روشن و دیدن, زیباییها و توانمندیهای آ فرینشگرانند. دوزخی که اهریمن در آن می سوزد همان کوره ی آتشین منش, آزوری و آدمخواری کوچکان, بزرگنماست.

۱۱ جون, ۲۰۲۰ تورنتو
ریستول ” به بزرگداشت, روان, بازرگانی برده فروش در تندیسی بپردازند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *