سمیرم

  هوشنگ سارنج

بین دنباله هاى زاگرس، پیوسته به زرد كوه، كناره هاى رشته  كوههاى دینار و نزدیك قله شكوهمند دنا در یكصد و هفتاد كیلومترى جنوب اصفهان، سمیرم آرمیده است; بر كوهستان و تپه ماهورهاى كوهپایه اى و دشت هاى رسوبى رودخانه اى و كوه ریزشى.

این ییلاق زمستان سرد برف  انبارى با تابستانهاى گرم و زودگذرش، در سایه آب فراوان و كوههاى برفگیر، زمینهاى آبرفتى و سنگریزه اى، پوشش گیاهى چندگانه یافته است. از استپ هاى كوتاه قد یال تپه هاى بلند تا درختان جنگلی پایا همچون بلوط، چنار، بن ,ارژن ,كلخنگ و بادام وحشى و آبرفت هاى وسیع خاكى را گیاهان ناپایا و چمنزارهاى چراگاهى پوشانده است.

این دامگاههاى بلند آستانه صخره اى، بر راه توده هاى سترگ ابرهاى مسافر، بارش سازند و آب انباره هاى زیرزمینى سرشار و چشمه ساران سودمند ساخته اند. آن همه سیماب گوارا، پس از جوشش و بر خاك افتادن، به سوى دره هاى خاكه سنگى نرم و واریزه هاىسرما فرسایشى مى خزند و آب مایه رودهاى ماربر  – ونك  – شمس آباد و حنا مى شوند كه سرانجام همه شان آب  مانده ها را به رودخانه خرسان مى ریزند و خرسان هم، خود به كارون بزرگ مى پیوندد.

آب  و هواى خوش و خنك، زمینهاى دزد آبى سنگریزه اى دامنه هاى كوهپایه اى بر حوزه ی آبخیزى آن همه رودسار پرآب در سرتاسر دشتهاى مهر گرد (وردشت) سمیرم، حنا، قبركیجا و قورتپسى، زمینه ساز پاگیرى كشتزارهاى گندم، جو، چغندر قند، حبوبات و به ویژه باغستانهاى سیب و نهالستانهاى بسیار شده است. پایان اسفند ماه و دهه آغازین فروردین هر بهاران كه باغها از فراز تپه هاى آفتابگیر تا ژرفاى دره هاى گرم در پناه تلواره هاى بادگیر، برفین چادر شكوفه بر سر مى كشند، عروسان سیب، آماج(شهدگیرى و پرواز عاشقانه شیرین زنبوران رهیده از بند كندوهاى زمستان خفته مى شود.

راه از پایین شهرضا از جاده شیراز مى برد و به سوى غرب كوهستانى مى تابد و از شیب آرام باﻻ مى خزد. پشت بسیارى پیچ راه و سیبستانهاى فراوان میان مرزبندى دیواركهاى سنگچین، كشتزارهاى سبز و ﻻله و زنبق  زارهاى زمینهاى لخت وحشى، تند راه نفسگیر باﻻى سر شهر برترین سیبهاى جهان از پا مى افتد. آب سرد چشمه جوشنده، بر دروازه، خوشآمد مى گوید.

همراه با سیال آب و احساس سبكى از بوى زیبایى و فهم طراوت به شهر سرازیر مى شوید. چشمه هاى “خونسار” و “خانعلی”  تن شوى شهر و غوغاگر آبشاركهاى كوچه ایست. یكى از صحن مسجدى صمیمى و بى ریا، پاى چنارى كهنسال مى آید، دیگر از دروازه مى جوشد. شهر در مشت دشت و شیب شمال بام بر بام تا گلوگاه كوه روییده است.

خانه ها از پیش پاى قله بر كول هم سوارند و تا پیش دست صحراى خرم و بى پایان و چشم انداز دیدن رو به جنوب كنار هم چیده اند. دكه هاى پیله ورى پر كاﻻهاى روستایى خواه  ،  بیل و میخ و ساج… زین و كفش و كلاه، ریسمان و پاﻻن و مالبند و سبد…. شیشه ها و بطرى هاى نوشابه و بر چهارچوبها جاجیم و خرسك گلیم و نمدك آویخته، پهلو به پهلو از باﻻى تنده تا پست دشت، در تاب راه و خم جاده نشسته اند برفآب یخین از آرواره ی هر كوى بلند، برزن زیرین خویش را سیراب مى كند و شتابنده بر پاى چتر بیدبنهاى خمیده مى دود.

خنیاگربازار، آواى هناهن نمدماﻻن از تاریكخانه هاى نمور است. آنان به ضرب مشت و كوبش ساعد و نیروى لگد، در فریاد ناله سینه، پشم رشته هاى نامرغوب را با چسب ضدو درهم مى تنند و به هم مى چسبانند تا فرشكى نمدین زیرانداز چادرنشینى یا باﻻپوش زمستان شكن چوپانى كوه نشین را بیافرینند. آب در جوى همنواز نمدماﻻن است.

در پس كارگاههاى دورتر از آخرین خیابانچه ها و راهى خاكى به سوى خاورى شهر آبشار سمیرم در پایان تنگه اى سنگلاخ و كم  گیاه، سرگرم كوهبرى است. در آبسال آبى پر نیرو از شكاف بریده ی سنگ از بلنداى نزدیك به سى متر، افشانه وار در گودال ژرف مى ریزد و سرریزش جارى آبراه مى شود.

افسوس كه ایوانچه هاى سیمانى آن گردشگاه قشنگ را در خشونت سنگ پاره هاى درشت خفه كرده است. باید از دشت داغ تابستانى آمد و تن به نسیم بى گرماى پرده ی  آب و نقش رنگین  كمان آن دره سپرده، تا آسایش جان را حس كرد. دامن دیدنى هاى طبیعى به تخت سلیمان، آب  ملخ و روستاهاى پادنادر  راه زمینى بهشت یاسوج هم كشیده مى شود. زیبایى هاى یادشدنى بر كرانه هاى رودخانه ماربر كه روستاهاى پادنا را آبیارى مى كند، نشسته اند. با آن آب فراوان شالیزارهایى در منطقه تنگ خشك بى بى سیدان، شمال بى هواى شرجى در گذرگاه آب و تنگه هاى صخره اى به وجود آمده است.

دهستان ونك از انگشت  شمارترین جاهاى دیدنى طبیعت وحشى است. باغها همه از رود قلعه  قدم سیراب مى شوند و درختان بلوط و چنارهاى تنومند سبزین برگ و تندرست، دیدنى و توصیف ناپذیر است. مهرگرد (وردشت) و “بخاراى من ایل من” خود داستان دیگریست. از زیستن در هواى پاك و بالیدن در عصاره ی زندگانى ناب با مردمى نجیب، شریف و كارى.

***********

Houshang Saranj – Toronto