روز بزرگداشت فردوسى گرامى باد

هوشنگ سارنج – تورنتو

(قسمت دوم)

بخش برجسته و هنرمندانه شاهنامه وابسته به اساطیر و در واقع تاریخ رویدادهاى زندگانى آریاییان پیش از تاریخ و سرگذشت مردمان دوران پیش از مادها، مادها، هخامنشیان، اشكانیان و ساسانیان است. بخش اساطیرى شاهنامه مى تواند با دیگر آثار حماسى جهان همچون رامایانا، هندیان، “ادیسه” اثر همر، حماسه سراى ایتالیاى دیرین برابرى كند. و این بخش در رشته ادبیات تطبیقى، مورد بررسى كارشناسانه قرار گرفته، چهره هاى قهرمانان در آغاز تاریخ مشترك اقوام انسانى كه بعدها از هم دور شدند و ملتهاى خود را بنیان نهادند، آشكار گشته است.

شاهنامه در زندگانى هزارساله اش، بارها مورد تقلید دیگر سرایندگان بوده ول هیچگاه سراینده اى برتر از آن اثرى نیافریده است. این اثر جاودانه فردوسى همواره یاور فكرى پارسى زبانان در همه مراسم زندگى شان بوده است و با گذشت روزگارى دراز، دور از فهم و درك نگشته است.

فردوسى براى بیان داستانهاى حماسى و تاریخ و جنبش تند رزم آوران و جهش تیز اسبان جنگى، مناسبترین وزن شعرى كه همان “بحرتقارب” باشد را برگزیده است. در ذهن شاعرانه، جهت دار و مبارز وى، پهلوانى ها كه نقش غرورآفرین ملی در آنها آشكار مى باشد، بخوبى پرورانده گشته اند. قهرمانان داستانهاى اسطوره اى كه هر یك نماد آرمانى ویژه اى هستند، در تخیل نیرومند فردوسى، جاندار، زیبا و ستودنى آفریده شده اند. روح جوانمردى، پاكدلی و خداباورى در وجود هر یك موج مى زند. با چیره دستى به طراحى، شكل دادن و صحنه آرایى هر رزمگاه، بزمگاه، اردوگاه یا جنگجو مى پردازد. داستانهاى مرگبار در چهارچوب قانونمندى تراژدیها، بسیار استادانه برآمده اند و در پایان هر سوگنامه، اندرزهاى پیرى جهاندیده – كه بخش برجسته اى از شاهنامه را در برمى گیرند- به راهنمایى خواننده رو مى آورند.

داستان پردازى هوشمندانه فردوسى، همه وقت آموزنده است. در تراژدى سهراب، به خواننده اى كه در برابر مرگ اندوهبار پسرى به دست پدر افسونكارش سرگردان شنیدن پاسخى سیراب كننده ایستاده است، مى گوید: دوستى سرزمین مادرى برتر از هر مهرى است; مگر نه كه سهراب، سپهساﻻر سپاه دشمن بود و مرزهاى ایران را درهم نوردید؟ درین جایگاه، هیچ گذشتى جایز نخواهد بود.

پردازش هر صحنه از نبردگاه ها یا پهلوانان، شاهكارى درخور ستایش از شیوه بیانى استادانه است. اسفندیار شاهزاده بس دوست داشتنى ایرانى را چنان در تور واژه هاى خودپسندانه مى پیچد و گرفتار مى آورد كه در آن مرگ شكوهمند، خواننده جانب رستم را مى گیرد و ما یكى از زیباترین واژه  تابلوهاى روزگار را مى بینیم.

پهلوانى در جامه سیاه براسبى سیاه زرین لگام همراه مرگى سیاه بر خاك آوردگاه فرو مى نشیند كه در چنگال خویش چوبه تیرى دوشاخه بر هر دو چشمخانه نشسته را مى فشارد. آنگاه باران اندرزهاى سراینده مى بارد كه فیلسوفانه بى بنیادى و بى ارزشى جهان را بر آدمى گوشزد مى نماید. یا مرگ غم انگیز رستم به دست نابرادر شغاد، كه با یارى شاه كابل در شكارگاه به كندن چاه مى پردازد و او را نابود مى سازد. رستم نیز در آخرین لحظه هاى مرگ از شغاد، تیر و كمان مى خواهد و پیش از جان دادن، انتقام مرگ ناجوانمردانه خویش را مى گیرد.

….

چنین گفت پس با شغاد پلید          كه اكنون كه بر من چنین بد رسید

ز تركش برآور كمان مرا           به كار آور آن ترجمان مرا

به زه كن بنه پیش من با دو تیر        نباید كه از شیر نخجیر گیر

ببیند مرا زو گزند آیدم           كمانى بود سود آیدم

ندرد مگر زنده، شیرى تنم        زمانى بود، تن به خاك افكنم

شغاد آمد آن چرخ را بركشید     به زه كرد و یكبارش اندر كشید

بخندید و پیش تهمتن نهاد        به مرگ برادر همى بود شاد

تهمتن به سختى كمان برگرفت      بدان خستگى پیچش اندر گرفت

برادر ز تیرش بترسید سخت      بیامد سپر كرد بر خود درخت

درختى بد اندر بر او چنار       برو برگذشته بسى روزگار

میانش تهى بود و برگش به جاى          نهان شد پسش مرد ناپاك راى

چو رستم چنان دید بفراخت دست          چنان خسته، از تیر بگشاد شست

درخت و برادر به هم بر بدوخت          به هنگام رفتن دلش برفروخت

شغاد از پس زخم او آه كرد          تهمتن بر او درد كوتاه كرد

چنین كرد رستم ز یزدان سپاس        كه بودم همه ساله یزدان شناس

كز آن پس كه جانم رسیده به لب         برین كین من ناگذشته دو شب

مرا زور دادى كه از مرگ پیش          ازین بیوفا خواستم كین خویش

بگفت این و جانش بیامد ز تن          برو زار گریان شدند انجمن

زواره به چاهى دگر در بمرد      سوارى نماند از بزرگان و خرد

….

 

جوانان پارسى زبان را به خواندن یكى از برترین شاهكارهاى میراث فرهنگ بشرى تشویق مى كنم. روان پاك و نام جاودانه آن بزرگمرد شاد باد.

**********

Houshang Saranj – Toronto