برگی از یادداشتهای روزانه ی سالهای کویدی. دوشنبه دوازدهم,سپتامبر ۲۰۲۱

هوشنگ, سارنج

پلنگها؛پس از خلاندن, دندانهای نیش؛ بر؛ نای شکار , خود ؛ پیکر,بیجان, گرم را ؛ به کنام,خویش می کشانند. بر بالایی دور از پنجه های دیگر یورشگران و آرام آرام؛ آنرا می جوند.
کرونا از درون آدمی را می تراشد.همراه با خستگی آدمی را از پا درمی آورد. هر کس را به گونه ی تواناییهای خودش ؛ با دشنه ی نا امیدی. نخست از ماهیچه های ابزاری راه رفتن می آغازد. بیمار, شکار شده چون به بستر افتاد ؛ آهوی تیر خورده ایست که در شکاف, سنگی یا بر خاک توده ای ؛ لغزیده ؛ شکارگر ؛ پهلوهای ورا بی دریدگی و روانی سرخاب, رگها ؛ با زبان, زبرش می لیسد ؛ در فریادی بی رمندگی و نجابتی از تنهایی و غرور, انسانی . هر دو کلیه را در چنگال می فشارد تا آب, هر یاخته از گوشتهای بهم تنیده را بمکد و برباید.
بستر, نرم ؛ با گذشت, روزها و شبها ؛ در بیگانگی ؛ درد آگین ؛ سخت و سنگی ؛ از هر سو می خلد و یکپارچه ؛ در شب بیداریهای نا فرجام ؛ دردی سیاه و بی بوی د شمنایگی را از بن, مویهای سر ؛ تا استخوان ریزه های ساختاری دستها و پا؛ و پوست, روغن باخته ی تن و پنجه ها و کف, پاها موژ های جانکاه سر می دهد.

چشمها بی آرزوی گریستن در پیوندی با سوگواری دلسوزانه؛ از بخار, تن ؛ پیوسته زهابش می تراود. در تنهایی این کشش به سوی نابودی و سر گردانی از این پرسشهای بی پاسخ ؛ بر سر, دو راهی ندانستن و نتوانستن؛ آینه های دیدن و راهیابی ؛ به راز های بیرون از خود ؛ در آینه خانه های گرد گرفته؛ باز نمای چشمان, ماهیان بی اندیشه ؛ مات و مه؛ توان باختگی بی بازگشت را می نمایند.
بیمار در بستر؛ و تنهایی شهر بندان ؛ همه چیز از آن دست ؛ پروانچه ی سر بر زانوی گرامیان, خود نهادن و از اندوه دوری گریستن را نیز از دست می دهد. برای زنده ماندن, آنان ؛ از خود می رماندشان و با اشاره های سر و دست؛دورشان می سازد و سخن می گوید تا که همچون پیلان, مرگ رسیده ؛ خود را در گلانباشت, پر لجن؛ غرقه سازد.
بیمار ؛ لب تخت, خوراک, روزانه اش را در اوج, توفند, درد انباشت ؛ با لنگر بر داشتن؛ افتان و خیزان از پشت, دری بردارد. آن زندانیان, بی گناه ؛ هر از گاهی چهره ی ترسنده ی آشنایی را می بینند ؛ از تراک, ذهن, سخت کوشیده ی خود ؛ گمانه می زند یا نیمخندی را دیداری ژرف می انگارد. دیداری گرسنه در پندار, باز دیدنها. مانا ؛که یک جذامی رانده از دیار یا یک انگاره ی ز شت, ترسناک از فراسوی دیوار های جدایی نگریسته می شود. با دلسوزه ی کم جان و سر دستی و ترس, از گرفتار شدن و چندشی پیدار . که این فرمان, قانون, شهر بندی شهر وندان است.
اینان همه بر سراسر, زمین, به ویرانه کشیده؛ جانبازان, بازارگاه های خریداران جان و فخر فروشان, نابودی شرافت انسانها ؛ شده اند. چنین بازرگانانی ؛ از پوسیدگی زنده و مرده ی آدمیان فربه می شوند. بازرگانی جنگ افزار؛ مواد, مخدر ؛ دارو ؛ باورمندی؛ آدمیان بی سرپرست و بی خانمان.

ه.س ۱۳ سپتمبر ۲۰۲۱
تورنتو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *