اسپانیا (برگی از یک سفر نامه )

با سپاس از دخترم تینا که با میزبانی و کوشش, وی این سفر, یادماندنی سر گرفت.

بامداد پس از شبی بد خوابی در فرودگاه, زیبا و به روز, مالاگا بودیم.با رهنوردی راهی یکساعته به دره ای از شهرک, کمپتا رسیدیم که تمامی درختانش را؛ رسن کشی شده بر دامنه های کوه و تپه ها کاشته اند. سبز چون آسمان, حافظ , شیرازی ؛ باور کردن, اینکه به بیداری می بینی یا به خواب رفته ای و در میان دره های بهشتی دالاهو یا بلندیهای فراز, کرانه های ” ارس ” حیرانی یا دریای مازندرانی یا بر شانه ی باغدره های پشت, بند, چادگان رها شده ای.
اسپانیا ؛تا میانه ی ۱۹۰۰م بازمانده از اروپا؛ واپس مانده ی ندار ؛ از زمینداری فئودالی و جنگهای بیفایده بود. بین, سالهای ۱۹۵۰تا ۶۰ آرام آرام ؛ به راه, صنعتی شدن گام نهادند و از فشار, کلیسا و زمینداران, یکه تاز و دشمن آزادی ؛ کاسته شد. روستاییان بند,بندگی را از روستاها و زمینداران بریدند و به سوی کارخانه ها روی آوردند تا در شهر های رو به گسترش ؛ جایی دیگر و برای کسانی دیگر کار پیشگان نوین و گرفتار شوند. و جامه ای تازه به تن کنند. این سر زمین پس از روسیه و فرانسه سومین گستره ی اروپا در شبه جزیره ی “ایبری “را داراست ؛ با ۴۸میلون آدمی بر سر زمینی در اندازه ی نیمی از ایران.
هر ساله میلیونها گردشگر ؛ازین کشور, جهانگردیانه دیدن می کننداز آرمشگاهای کوهساری وکراندریایی بهره می گیرند و خون, مالی در رگهای جامعه روان می سازند. از کاخها و کلیساها و مسجد های تاریخی اش باز دید می کنندو در شمال, خا وری ؛ دامنه های سلسله کوه های “پیرنه ” گردشگران اروپایی را به دیدنیهای ورزشی خود می کشاند. این سر زمین با یدک کشیدن نام, نخستین پایه گذار , استعمار, کهن و با تکیه بر انگیزش, غرور, ملی ؛ بزرگترین امپراتوری تاریخ را بن نهاد. نمایندگان, شاهان ؛ با ناوگان, دریایی نیرومند, به روز, جهان , خود؛ به سر زمینهای آمریکای جنوبی ؛شمالی ؛ آسیایی و استرا لیایی و هر کجا که توانستند؛ یورش بردند و آنجا ها را به نام, شاه یا ملکه ی خود سند زدند. سال, ۷۰۰م “مور “ها ؛ مسلمانان, موریتانی ؛ به بخش بزرگی از اسپانیا چیره شدند و صد ها سال بر آن سر زمین که ” اندلس ” می نامیدند ؛ فرمانروایی داشتند. و جایپای نیرومندی از فرهنگ, خود را در زمینه های زبانی؛ موسیقی؛معماری ؛ به جای نهادند. سال, ۱۰۰۰م بیرون راندن, مور ها از شهرهای به تسخیر در آمده ؛ آغازید. و در همین دوران است که “کریستف کلمب هم به آمریکا می رسد.
جنگهای داخلی (۱۵۰۰م)و جنگهای با دیگر رهایی خواهان , استعماری و همسایگان ؛ چنان زبونی ؛ نا توانی بر اسپانیا وارد ساخت که اسپانیا با تمام, بزرگی بادکنکی ؛ به نان شب نیازمند شد. کلیساهای شکوهمند با آن ناقوسهای بلند برج,آسمانخراشی از گرسنگی ها؛ خالی و بی زنگنوازان , واله یا ترسیده شد. امپراتوری روز به روز کوچک و کوچکتر شد تا جنگهای داخلی اسپانیا را از هم درانید. و به دنبال ؛ به دنبال؛ فرانسیسکو فرانکو ؛ دیکتاتور, تمام عیار ؛ به قدرت رسید و ته مانده ی جانمندی و غرور ملی مردم, اسپانیا را در سایه ی نداری و آزار و تیر باران آزادیخواهان و سرایندگان, شعر های رهاییبخش ؛ زیر, پا لگد مال کرد. و سال,۱۹۷۵ با مرگ, دیکتاتور بیشتر, مردم, اسپانیا ؛ دمی آسوده کشیدند و پا در راه, آزادی نهادند. این تنها دیکتاتوری نظاممند نبود که با یاری برده داری زمینداران, بزرگ و اشرافیت شکل گرفته گرداگرد, دیکتاتور؛ مردم را نابود می کرد ؛ لبه ی دیگر فشار بر گلوگاه و اندیشه وری مردمان, ناچاره ؛ افزون بر خودیهای دستپرورده؛ کلیسای رومن کاتولیک و اندیشه های کهنه و خرافی کشیشان, آن بود.
تمامی نیروهای سازندگی در راستای آوردن کوه ها به میدانها هزینه شده است. در مالاگا ؛ به کلیسای جامع ؛ سرک کشیدم. چه سترگی ی بی همتایی ؛ چهار خیابان این کوه سر در آ سمان را در آغوش گرفته اند. هزاران بوستان سنگی از سنگ ؛ تراشیده اند. هزاران تندیس, مدعی قدیسی در سنگ ابدیت یافته اند ؛ بی نامی ؛ گرسنگی ؛ تیربارانی ؛ دستمزد آنانست که سندش را در نگاره هایی از ” گویا ” می توان دید. ……..دنباله دارد.
ب