عدل مظفر

هوشنگ سارنج – تورنتو

یكصدمین سال “صدور فرمان مشروطیت” ۱۴۲۴ – ۱۳۲۴ ایرانیان در سازماندهى شیوه ی كشوردارى، در تاریخ زندگى بشر، جزو بنیانگذاران بوده اند. سرگذشت روند سازمانى مملكتدارى در ایران باستان باید گذار جامعه از دوره هاى آغازین الیگارشى (جرگه ساﻻرى) به سوى مونارشى (سلطنتى) بوده باشد.

اسناد تاریخى مانده، نشانگر اداره ی ایرانزمین بزرگ بر بنیاد جامعه طبقاتى سخت مرزبندى شده و خودكامگى مطلق فرمانروایان دیرین بوده است. گذشت زمان و تكامل اندیشه هاى اجتماعى انسان زیر نفوذ فلاسفه، جامعه شناسان، اصلاح طلبان طرفدار حقوق شهروندى بشر، در پى رنسانس و انقلاب صنعتى اروپا، ایرانیان را نیز به سوى آزادى بیان باورهاى اجتماعى گروه گرایى، هماندیشى و یارى رساندن همگانى در راهبرى و اداره ی كشور، رهنمون گشت. در كاربست اندیشه مردمساﻻرى، آزادیخواهان آگاه، گامهاى نظرى مهم برداشتند.

در زمینه كارآمدى حقوق اجتماعى و زیر چتر پشتیبانى قانون فراگیر رفتن، با پشتوانه فرهنگ سیاسى دستاورد آموزش پیگیر، باﻻبردن دانش گسترده و تخصصى، پهناورى بینش همگانى بسیار كوشیده اند. آنان در فرایند مبارزات بسته و سركوفته، خفقان و آزادى كشى – در سایه – به نیرو ورى و باﻻبردن توان حق طلبى پرداختند. همراه مطالعات پیوسته و پیوندیافته با دانسته ها و كاربسته هاى جهانى دو خیزش بس پراهمیت گروهى نمودند. در راه بدست آوردن آزادمنشى در تاریخ یكصدساله اخیر دست به دو انقلاب رهایى بخش زده اند.

نخستین جنبش آزادیخواهانه كه خیزشى راهنمون و پیریز بیدارى ﻻیه هاى اجتماعى ستمدیده ی سده هاى بسیار بود “انقلاب مشروطه” در سال۱۳۲۴ ه.ق است. اكنون به مناسبت یكصدمین سال صدور فرمان مشروطیت نگاهى كوتاه، گذرا و یادآورانه به آن رویداد تاریخى مى اندازیم. …..

از نخستین سالهاى پادشاهى ناصرالدینشاه قاجار زمینه و پیشدرآمد انقلاب مشروطیت در ایران، فراهم آمده بود. رویدادهاى برجسته اى كه آغازگر پیشینه پیدایى اندیشه مشروطه خواهى بین ایرانیان شده بود، مى توان به عاملهاى زیر اشاره نمود.

۱) بنیانگذارى دارالفنون، گشایش راه رفت و آمد ایرانیان به كشورهاى اروپایى و ایجاد ارتباط فرهنگى با غرب.

۲) پایه ریزى سازمان پست و تلگراف.

۳) انتشار روزنامه و نشریه هایى كه گزارش رویدادى كشورى را به آگاهى همگانى مى رسانیدند.

۴) پا گرفتن كسانى همچون میرزا ملكم خان و سیدجمال الدین اسدآبادى كه در احقاق حقوق مردمى و روشنگرى توده هاى تحت ستم، كوتاهى نمى كردند.

۵) آگاهى یافتن مردم از خیزشهاى بزرگ مردم فرانسه، آمریكا و اروپا و فروپاشاندن نظامهاى فئودالیته خودكامه و برقرارى سیستم هاى حكومتى بر پایه نیروى همگانى و قانونمدار.

۶) رواج روزافزون تباهى در گذران زندگى مردمان، زورگویى نیروهاى سركوبگر و بازوهاى قدرت حكومتهاى استبدادى ستمگرى و دست درازى كارگزاران به جان و مال و ناموس ایرانیان. تبعیض در كارگردانى كشور بین توده هاى زحمتكش روستایى و خدمتكاران شهرى.

۷) سرسپردگى مردان قدرت و كشورگردانان و سیاستمداران به درگاه بیگانگان و چیرگى روزافزون دو قدرت زورگو و سودجوى زمانه – روس و انگلیس – بر ایران رو به نزارى. گسترش نوشته هاى نو، آگاه كننده و انقلابى – میرزا آقاخان كرمانى، آخوندزاده و احمد روحى – بین توده هاى زحمتكش و تشنه رهایى از چنبره ی ستمگریهاى رو به رشد هزار فامیل قاجار و دست نشاندگان غافل و زورگوى آنان.

۸) وامگیریهاى پیگیر و زیاد و ایران بر باد ده شاه بى اختیار، بیمار و ناتوان – مظفرالدینشاه – كه هزینه سفرهاى گردشى و خوشگذرانى او مى گردید.

۹) باجگیریهاى كشورهاى بیگانه در برابر وامهاى پرداختى.

۱۰) دخالت روزافزون بیگانگان، در عقب نگهداشتن آگاهى فرهنگى و دانایى نسبت به حقوق انسانى مردم ایران. و… بیشتر مردم زیر فشار ستم را برآن داشت كه در پى حاكمیت قانون و مجلسى دادپیشه بروند.

سرانجام بخشى از پیشه وران و بازرگانان و طالبان علوم دینى و دینورزان خداشناس به نام زبان آورى به ستمگریهاى عین الدوله – صدراعظم – در مسجد شاه تهران گرد آمدند. پس از بیرون راندن آنان و بهم ریختن آن گردهمآیى دادخواهانه ناچار، به سوى بارگاه حضرت عبدالعظیم در شهر رى رهسپار شدند و در آنجا بست نشستند و بركنارى صدراعظم را از شاه مظفرالدین خواستار گشتند (شانزدهم شوال ۱۳۲۳ ه. ق) شاه به خواسته مردم توجهى نكرد. اما در نوشته اى به مردم امید بنیانگذارى “مجلس عدالت” را داد و اینگونه به پناهجویى و دادخواهى مردم دادخواه پایان داد. و مظفرالدینشاه در برآورد خواسته مردم در راستاى قول خویش سستى ورزید و در آن میان، بیمارى وى روز به روز شدت مى گرفت و عین الدوله بر بیداد خویش مى افزود.

زبان دادخواهى مردم باز نیرو گرفت و سیدجمال الدین كه پیشوا و راهنماى دادخواهان بود در گیرودار درگیریهاى دوباره ی مردم به شهر قم تبعید گردید و بسى اعتراض كنندگان دستگیر و زندانى شدند. در آن برخوردهاى سخت سید طلبه اى كشته و غوغاى تازه و بزرگى به همراه آن رویداد پدید آمد. باز گروه بسیارى بازاریان و پیشه وران و علما و طلبگان در مسجد جامع تهران، دست به تحصن و ماندن و دادخواهى زدند. گروهى از روحانیون به قم مهاجرت كردند و از آن شهر ستادى مذهبى نامه هاى ترساننده اى به شاه فرستادند كه اگر شاه به گفته هاى خود در راستاى ایجاد مجلس عدالت و رفع ستم نكوشد، ایران را رها كرده به شهرهاى مقدس عراق مهاجرت خواهند كرد.

همزمان گروهى از پیشه وران تهرانى از سر ناچارى در باغ سفارتخانه انگلیس در تهران پناهیده و خواستار بركنارى عین الدوله، اجراى دادگرى و مجلس داد و بازگشت عالمان دین به تهران شدند (مهاجران به قم).

به این جمع روز به روز افزوده مى گشت تا سرانجام كه آن جمعیت نزدیك ۱۴ هزار نفر رسید، در نتیجه فشار مردم، عین الدوله از صدارت عظما بركنار و به جاى وى میرزا نصراله خان مشیرالدوله گماشته شد، وى از پیشوایان دینى درخواست بازگشت از قم به تهران نمود. در جمادى الثانى سال ۱۳۲۴ هجرى قمرى فرمانى بر پایه بنیانگذارى “مجلس شوراى ملی” از سوى مظفرالدینشاه صادر گشت. آن فرمان براى پناهگزینان باغ سفارت خوانده شد و پس از آن مردم باغ را ترك و به تحصن پایان دادند. در روز ۲۳ رجب ۱۳۲۴ ه.ق شاه قانون انتخابات را نیز امضا (توشیح) كرد و سرانجام در هفدهم شعبان ۱۳۲۴ نخستین مجلس ملی با حضور نمایندگان تهران و كمى از نمایندگان دیگر شهرها در كاخ گلستان شكل گرفت و قانون اساسى گردآمده در ۱۴ ذیقعده ی همان سال گذرانده شد.

مظفرالدینشاه در ۲۳ ذیقعده ی ۱۳۲۴ ه.ق درگذشت، جانشین وى محمدعلیشاه كه هیچ بویى از مردمساﻻرى نبرده و در كانون استبداد و با اندیشه استبدادى بالیده بود از همان نخستین روزهاى آغاز سلطنتش با مجلس برگزیده مردم و قانونمدارى سر به مخالفت برداشت و هیچگونه توجهى به نمایندگان نداشت. وزیران را به دشمنى با نمایندگان وامى داشت و پس از چندى نیز میرزاعلی اصغرخان اتابك یكى دیگر از سرسپردگان خشونت و بیداد را براى نابودى مجلس و بازگرداندن بنیاد زورگویى و خودمحورى به صدارت گمارد.

اتابك به جاى پیروزى جان بر سر آن نهاد و كابینه مشرالدوله هم در پیشگاه قدرت و خواست مردم پایدار نماند و به زیر افتاد. به جاى او ناصرالملك صدراعظم گشت كه چون تا اندازه اى رو به سوى نمایندگان مجلس داشت مورد بى مهرى و دشمنى محمدعلیشاه واقع گردید و براى رهایى از چنگال وى او را به اروپا تبعید كرد.

محمد علیشاه در سال ۱۳۲۵ ه.ق به یارى نیروهاى ولگرد و بى پرنسیپ سیاسى و قزاقها، مجلس نمایندگان برگزیده مردم را بى اثر ساخت ولی در خواست خود به پیروزى نرسید و در برابر نیروهاى مردمى سر فرود آورد و به كتاب آسمانى قرآن سوگند وفادارى و پشتیبانى از مشروطیت خورد ولی در نتیجه سوءقصد نافرجامى كه به جانش گردید، بدگمانى وى نسبت به مجلس و نمایندگانش از گذشته افزونتر شد و پس از چندى شاه به پشتگرمى كامران میرزا و گروهى از علماء منفعت طلب و خودكامه در سوم جمادى اﻻول ۱۳۲۶ ه . ق با فرماندهى لیاخوف روسى فرمانده ی بریگارد قزاق، فرماندار نظامى تهران، مجلس نمایندگان به محاصره نیروهاى قزاق درآمد و سرانجام در تاریخ ۳۲ جمادى اﻻول پس از بیست روز كشمكش و محاصره ی مجلس و نمایندگان متحصن آن مكان مقدس و كعبه آمال، آرزومندان آزادى را به توپ بست.

گروهى از آزادیخواهان، همچون، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل قشقایى شیرازى، ملك المتكلمین و دیگر كسان را اسیر و در باغشاه كشتند. جمعى نزدیك به ۰ ۷ نفر هم به سفارت انگلیس پناهنده شدند و نیز در سفارتخانه هاى دیگر گروهى پناه آوردند.

محمدعلیشاه اینگونه استبداد را به جاى آزادى نیمبند و با زحمت بدست آمده ی ایرانیان نشانید. كه آن روزها “استبداد صغیر” نام دارد. یكسال بعد، سرداران ملی – ستارخان و باقرخان – از آذربایجان، رزمجویان گیلانى و آزادیخواهان بختیارى (سردار اسعد بختیارى) در ۲۶ جمادى اﻻخر به تهران آمدند و بساط استبداد محمدعلیشاهى كه اكنون خود وى در پناه نیروهاى انگلیس و روس در زرگنده بود را در هم نوردیدند و پسر ۱۲ ساله وى به نام احمدشاه به تخت شاهى نشانیدند.

همه كودكان در سطح جهان شانس و فرصت بهرمندى از وجود پدران و مادران دلسوز و از خود گذشته را ندارند.

**********

Houshang Saranj – Toronto