در مهراب

آزاد از بند, خواب؛
خورشید را
بر کف, دستان , فرو مالیدیم؛
کاروان, زایران ؛
رو سوی معبد , دوست.
ماه هم پریده رنگ ؛
بر آسمان بود .
آب در جام, زمانه ؛
موژ های آسمانی داشت.
شن شکن ؛
از سر, سنگ تا پیرهن, آب.
مهر در مهراب , بی پرده , می چرخید.
خواهش, نگاه پاک بود و بی زاری .
رهننوردان ؛
سرریز از باور به پایبندی ؛ چون بامدادان ؛
جاری از در و دیوار ؛
پیچک, مهربانی پیچان ؛
بر جای پای رفته ی دوست ؛
می رفتیم.
ه-س
۱۰ جولای ۲۰۲۴

تورنتو