<< ممد خان >>

هوشنگ, سارنج

از کرانه ی نیمروزی درون, خانه ی پدری ما؛ نهر,” فدن ” می گذشت . پیش از رسیدن, به ما ؛ پیچی می خورد و از آ بدستگاه, مسجد, محله و پای باغ, انگوری “مش کریم ” نیمدوری دیگر می زد و به زمین, خالی “ابرام جوده ” و دو سید, بزرگوار و پشت, خانه ی ” ممد خان ” می گذشت تا به خانه ی ما برسد. از خانه ی ما؛ تا رسیدن ؛ به “لت, ممدوسین بک ” و یخچال ؛ تا خها و پلهای بسیاری را بالای سر, خود می دید.

فدن نهر یا ” مادی ” پر ماهی کاریزی و خرچنگهای پهن, سیاه ؛ با چشمانی از کاسه ی تن بیرون زده و مارهای آبی و موشهای شناگر ؛ هم بود. هر ساله سد ها کشاورز ؛ از روستاهای خآوری اصفهان ؛ به مادی روبی می آمدند. و یک روز ؛ در هر برزن؛ بر مادی روبی ؛ غوغایی بودو همهمه ی گلاندازان, مادی روب. لجن های بالا ریخته از نهر ؛ پر خرده شیشه و دیگر زباله های فرو نشین بود. گل انداز ؛ باریکه زمینی پشت, خانه ها؛ یا زیر, درختان , کران, مادی بود.

پشت به نهر, فدن و باریکه گلاندازش ؛ یک خانه ی کوچک, دو اتاقه ؛ از آن, ممدخان؛ جا خوش کرده بود. کاشانه ای به کوچکی ؛ یک دل, تنگ؛ زیر, سایه سار, درختی غریب افتاده که با آب, کف آگین, تشت, رختشویی ؛ آبیاری می شد. یک دو دری نیمه آفتابگیر ؛ یک قدم دور تر از انجیردار؛ در اجاره ی کارمندی از بانک, سپه بود . کارمند موهای فری و جوگندمی و همسری بلند قدتر از خودش داشت. هنگام, رفتن, با دو چرخه اش به بانک ؛ پاچه های شلوارش را ؛ در جورابها یش می کرد که به زنجیر دو چرخه نمالد.

چیز, چشمگیر در آن خانه ؛ همان درخت, انجیر بود. که شاخه هایش همه ی آن فضای غربالی را؛ تاریک و بی آفتاب می کرد. انجیر های سبز رنگ؛ از بیخ, هر برگ جوانه می زد تا آن دگمه ها آرام آرام پر شیر و شیر ین شوند. تنه ی آن سایه ساز ؛ اسکلتی در هم تابیده را به یاد می آورد.

“عشرت ” خانم با سه دختر و یگانه پسرش ” حسین ” زیر پرو بال, ممد خان می بالید. این مادر ؛ زنی از گرداب, فقر بر آمده ؛ با چشمانی به رنگ, شهد و بسیار مهربان؛ دلداده ی حسین؛ دوردانه ی رنگین چشم ؛ یادش نمی رفت که دستک های چارقدش را زیر, چادر, ریز گل, قهوه ای رنگش ؛ گره بزند.
ممدخان, خانه نشین؛ کاری نداشت که در پی آن برود. اندک نزولی از پول, فروش, سر قفلی دکه ی سلمانیش می گرفت و کرایه ای از اتاق, دودر, با شیشه های زندانی در شش قاب, پنجره . که از درون ؛ با چفتی زنجیر شده ؛ بسته می شد.
اتاق, یکدری ؛ آشپز خانه سر خود و یک پستویی باریک در ته, آن ؛ روبروی چاه, آب و آبریزگاه؛ را ممد خان و خانواده اش در دست داشتند. آنجایی که تمامی سایه ی درخت, انجیر به آن می ریخت.
ممد خان ازپای درخت, انجیر ؛ تکان نمی خورد مبادا ؛ گنجشکهای جوجه دآر ؛ یا همسایه ها ؛ یا زاغچه های سحر خیز ؛ چیزی از آنها را تاراج کنند. او شمار , دانه دانه ی هر شاخه را از بر بود .
” نارون” را ؛ به شیخ بهایی؛ کوچه ای به درازی دو هزار متر ؛ خاکی ؛ با دو پیچ و خم, سخت ؛ نزدیک, خانه ی مکرم, شاعر ؛ می پیونداند . همه ی خانه های روییده بر دو کناره ی این کوچه ؛ خشت و گلی زیر, آسمانی آبیرنگ دراز کشیده بودند و چاهک های آب باران بمانند, دگمه های بسته ی جامه ای بلند می نمود. در هایی کوتاه ؛ آدمی را در بیخ, دالانی تنگ و تاریک به دهان, گشوده ی اتاخی که بر سر کاشانه ای گلین فریاد می کشید ؛ می رسانید.
هر چه ممد خان می فرسود ؛ بچه هایش قد می کشیدند. و حسین خیلی زود در سایه ی بیسوادی و مهر, مادری ساده و پدری بد اخم و کم سخن؛ از راه, شاگرد شوفری اتوبوسی بیابان رو؛ نان آور, خانواده ی سایه پرورده ی ممد خان شد.
آن کوچه ی بلندو باریک و خاکی که زیور, هر خانه اش ؛دریچه ی تهی کردن, آبریزگاهش بود؛ بمانند, رودخانه ای در چهار راه, ” تکیه ” که میدانگاه, چندان پهنی هم نداشت؛ چرخی می زد و به سقط فروشی میرزا محمود, تریاک فروش و مش میرزا – رضا شاه – و علافی میرزا زاغول و بقالی مشد عبدول و قصابی شیرانی و نجاری ” اوس ممد “و عطاری وزرایی ؛ درودی می فرستاد. راستی ؛ نانوایی شاطر حسن ؛ چه نانی داشت و چه بویی؟از پگاه, روز تا شامگاه, آن ؛ بهترین بوی تازگی و رمق, زندگانی را در محله می پراکند.
برترینو بزرگترین خانه در جلو خان, ممد خانی ؛” حسینیه ی زرگران “بود که سالی دو دهه زیر, پوشی بلند و سه دیرکه ؛ روضه خوانی داشت. همه ی اهل محله در برپایی و آراستن و پیرایه بستن, خیمه ی حسینی می کوشیدند.
عزاداری آن سال که حسین, ممد خان پانزده سال داشت؛ براستی بر خانه ی ممد خان سرا پرده گشود تا عشرت خانم را نا بود و سه دخترش را تارک دنیا ؛ ساخت.
حسین در راه, تهران به اصفهان؛ لای دیوار, آهنین, یک کامیون با اتو بوس, مسافر بری ؛ له شد و بهمراه, خود خانواده ای بی آزار و ستمکش را زنده کش ؛ ساخت . امروزه روز همه آنان را فراموش کرده اند ؛ نه کسی اشقیای ستمگر را می شناسد و نه ستمدیده ی راستین را ؛ تا بر آنها بگرید.

۲۵ سپتامبر ۲۰۱۸
تورنتو