هوشنگ سارنج
در روشنان روز، زیباییها، آشکار می شوند؛ چه، در شب ماندن، شبکوری می آورد؛ و چون شبپره، خویشتن، در آینه ی تاریکی دیدن، انگیزه ی وا ماندگی ، ازسرشت پیشرفت در مایه ی هستی ، می شود. زیر پرتو آفتاب ، سبکبالی ی پروانه است و پرواز. و چه ژرفا دره ایست، بین آنان که می سازند و می آفرینند ؛ با آنکسان که، هستی سوزند و رهایی جان را ، در خود زنی و داد و ستد ، با عرفان خیالی ی بازاری ، آماده خواری، و باور به در تن ماندن کار، و، ویران کردن هر دست آورد آنچه که هست. از دیرباز تا اکنون.
دلم گرفت. هنگامیکه، از کنار مدرسه ای می گذشتم . ناقوسی پنجاهساله . بر پایه ای کار گذاشته بودند و زیرش بر لوحی برنجین نوشته که این زنگ را فلان مدیر ، به این مدرسه ، پیشکش ، کرده است. …….نامها، هزارساله بر پیشانی هر سازه ی آدمی ساخت، ماندگار می شوند. افتخارها از همگان است و پهلوانان هم.
… دراورنج ویل (orange ville ) درختان مرده را، نیز جاودانه می کنند. از هر درخت تناور ستبر ، که می خشکد ؛ همانجا پای در خاک، تندیسی ، می تراشند و شکوه هنرمندانه اش، از آن همه ی شهروندان ، می شود. پاییز ، رنگ امید دارد؛ انباشته از تمام رنگهای گرم، و شادابی ی آفرینش .
از تورنتو تا رسیدن به شهربندر آون ساند (owen sound ) در کرانه ی نیمروزی ی خلیج جورجین ، ٢٢٠ کیلومتر، بایستی ؛ با شعر بلند راه، ترانه ی رنگ در رنگ، همنوایی کرد و افسانه ی هزار نقش دستانسرای زیبایی را شنید و دید که چگونه، آتش سرد پاییزی به جان نگاره های سر سبزی، افتاده است. راهی که هر گامش ، غزلی است پوشش، بر خانه های روستایی و کشتزارهای ذرت رسیده و جو های دو سر و گاو چرها و اسبهای بسیار… انگار، در راه هوره و صادق آباد، تا پشت سد چادگان، برگ شمار هر گردو بن سرک کشیده از کناره ی زاینده رود بی همتا، هستی. زاینده رود آب غارت نشده، روستاهای چسبیده به باریکه راهی تابدار ، بدنبال آب. و خانه های تراشیده از بدنه ی کوهدیواره های رود.
آخرین دانه ی زنجیر راه، در ایستگاه پر بیننده ی آبشار انگلیس ، به ویرانه های آسیابی کهنه می پیوندد. آبشار ، جایی، دویست هکتاری ی حفاظت شده ، نزدیک به خفتاب یکی از شاخابهای رودخانه ی ” سیدن هام ” از بلندای هژده متری ، روی سنگ لاشه های پلکانی، فرو می ریزد. سنگ لایه ای رسوبی که در دوران یخچالی ، نرم و ساییده
شده است. و تا انتهای سرزمین ، با گذر از زیر ساخت زمینی ی آبشار نیاگاراهم، پیش می رود. آب گذری و کشش به سوی گودالها، و دریا ، طی میلیونها سال ، پس رفتگی سنگ سست و نرم ، آبشارها را سامان داده است.
کوه آبه های ریزشی، یکی پس از دیگری، نزدیک به خلیج اون ساند ، در آغوش پهناور آبپیوند ” هورن ” و ” اریه ” آرام می گیرند . آبشار انگلیس، در جنگلی سنگلاخی ، از تاریخ زمین شناسی است. پایمردی هر بذر از گیاه، نشسته بر هر رخنه از سنگ، ساز زندگی دارد. هر درخت پیچ و تابدار، با نرمش اندام رقصندگان ، سر بسوی آسمان کشیده
و چسبیده به ریشه های مار آسا، آهنگ همنوایی زیبایی را می نوازند. ریشه ها با سخت جانی ، جانمایه ی سر سبزی را ، از دل کویر سنگپاره ها می کشند.ریزش آب ، نه با ، هیمنه ی فروریخت دریاچه ای بر دریاچه ، باشد؛ که شکوهش ، در چند گونگی ی زیباییست. دور تر از دیواره ی باختری ی خلیج اون سان ، بر نهر پر آب ایندین، آبشار ایندین هم بسیار دیدنیست.
نیم ساعت ، پیاده روی، بر روی زرپاره ها ی برگ ، موسیقی ی رنگ است و اجرای همنوازی، آب و سنگ در پناه جنگل. در همسایگی ، کلانسنگهای ساییده ، باز همان، سنگهای لایه بر لایه ی سبز و سپید و سیاه و اخرایی است که تا ،رستاخیز، از هم، می شکوفند.
**********
تورنتو
١٥ اکتبر ۲۰۱۳