هوشنگ سارنج
آگرا، بزرگترین شهر استان “اوتارپرادش” در شمال هند، آوازه اش، گذشته از تاج محل، برای آگرا دژ ، هم می باشد. شهر پیرامون دژ ، و در راستای جمنا رود، گسترش یافته است. اکبر شاه ، امپراتور توانمند مغولی ، بنیآنگذار آن شهر است. دژ ، کاخ های بهم ،پیوسته ایست؛ که دیگر شاهان مغول ، همچون ، جهانگیر،شاهجهان ، اورنگ زیب، …نیز ، در ساماندهی آن زیباسراها، هنبازی داشته اند. به راستی دژ ، موزه ی نمایش هنر بنا سازی ، خواسته ی فرمانروایان مغولی است.
“آگرا دژ” با دیوار های ستبر و پایدارش، از سنگهای ماسه ای سرخرنگ ، بر آمده . ریخت سر دیوارها، و مزغلهای (شکاف )تیر اندازی ، کاربری پدافندی دژ ، را می رساند. چه ، لایه های سه گانه ی کندک (خندق )، پوسشش آتش پیاده سپاه و آتشبارهای توپخانه، اجازه ی راه یابی دشمن را به قرارگاه شاهان ، نمی داده است. ساخت دژ ، هشت سال ، به سر پرستی “کاشیمخان” یکی از فرماندهان سپاهی اکبر شاه ، سر گرفت.
در آغاز ، چهار دروازه داشت که اکنون دو دروازه اش ، بر رفت و آمد ، باز است. در نیمروزی (جنوبی )که همگآنیست ؛ ” مر سینگ ” نام دارد . پس از گذار این دروازه ، سر در پی هم، ” انگورستان کاخ جهانگیر ” ” خاص محل ” ” “شش محل ” “سمن برج ” ” ” ناگینا مسجد ” “دیوان عام ” “مینا مسجد ” و ” متی مسجد “دیده می شوند دروازه ی دیگر ” دروازه ی دهلی ” رودر روی جامع آگرا ، ایستاده است.
از دیدنیهای دیگر درون دژ ، “اکبری محل ” “شاهجهانی محل ” ” کلاه تخت ” ” سیف تخت ” و ” سالم قره تو ” می باشند. رویهمرفته ، معماری بس زیبای آگرا دژ(قلعه ی آگرا ) ، سمفونی سنگ و کنده کاری و نگاره گری و آینه کاری و معرق (درهم نشاندن کآشی ها ) و مقرنس (انگاره آویز های گچی یا کاشی ) کاریست. مشبک های از سنگ ، در اوج بی همتایی، گوناگونی و شگفتی زایی است. در دالان بلند میان دیوارهای سنگ سرخ _ راه رفتن به سوی کاخ ها _ بیننده ، چنان در شکوه کاشیکاریها ی زمینه آبی و نوشته های آرایه ای فرو می رود که روز ها در گستره ی خلسه ی بر آمده از آن آفرینشهای آدمی، پرسه می زند.
به راست که بپیچیم ؛کاخهای جهانگیر محل در پهنه ی چمنکاری پا بر جای دلانگیزش دیدنی است. و سپس کلاه فرنگی زرین. شگفتیهای ” سمن برج ” با مهتابی های گرداگردش ، کنجکاوی کاوشگرانه ی هر بیننده را به تکاپو وا می دارد تا، از پنجره های مشبک – فرا تر از زیبایی – کاشآنه ی (اتاق ) آینه کاری ،که گونه ای معرق شیشه و گچ است؛ رد نگاه شاه جهان زندانی را پی بگیرد و در افق ، از فراز رودخانه ی توانباخته ی جمنا ، در پشت پرده ی نازک مه، با همدردی ، تاج محل را بنگرد.
دیوان خاص ، پیش روی باغچه همیشه درخشان سنگجدولی، و آبگیرهای سنگتراش بدون آب، قصیده ی بلند معماری سنگ و نقش در کنار کلاه فرنگی ، به سوی آسمان بر افراشته است. از راهروی پر ستون شگفتی زایش که ، بگذری باغ معرق کاریهای گوهرین گل و اسلیمی هنرمندان ایرانی-هندی را خواهی دید.
تا جاودانه ،در گیجی و خلسه ی ریزه کاریهای دست و ذهن آدمی ، ماندگار شوی. راستی، خامی و نا آگاهی ، در چهار چوب فشار زورمندان چه ها ، که نمی سازد. آیا با برتری خرد، دوران زور مداری به سر نرسیده است؟
**********
تورنتو
٢٩ آگست ۲۰۱۳