خیر و شر

هوشنگ سارنج – تورنتو

بنا بر باور بسیارى ادیان، “شر” روان شیطانیست كه انسان را به سوى دشمنى با خداى یكتا و آفریننده ى هستى مى كشاند. او رانده ى درگاه الهى است، پس با انسان دشمنى مى ورزد و با اغواى آنان، در گرداب تباهكارى غرقه مى سازد.

این موجود فریبنده در اصطلاح آیینى “شیطان” و “ابلیس” نام دارد. پاره اى ادیان هم باور دارند كه “شر” در آمیزه اى از فرهنگ عامه و ذهنیت مذهبى، رنگ ارواح و اجنه و شیاطین خبیث را به خود گرفته است و باور دارند كه آنان در پى آزار دادن و گمراه ساختن ماهیت انسانى بشرند. در كتاب عهد عتیق، “شر” یك شیطانست كه همواره در تعارض و دشمنى با ذات پاك حق مى باشد، در نتیجه شیاطین و پیروان آنها، دوزخیانند. در هنر نگارگرى دیوارى  (فرسك) پرستشگاههاى غربى، هنرآفرینانى همچون ” میكلانژ” یا دیگران، شیطان و شیطانزادگان را در هیئت جانوران زشت، بال  خفاشى و سمهاى شكافدار و دمهاى سر پیكانى خلنده – كه همه نماد شرند – نگارگرى كرده اند.

بسیارى پژوهشگران رشته ى خداشناسى، شیطان را مظهر شر مى دانند كه ویرانگر اخلاق بشرى و جهان هستى است. بخش عمده اى از باورهاى زرتشتیان هم بر محور جنگ پیوسته ى “خیر” با “شر” یا “نیكى” با “بدى” یا “روشنى” با “ظلمت” است.

در سرودهاى زرتشت  ( گاتاها) درمى یابیم كه ” اهورامزدا” خداى بزرگ است و خالق هستى و ” ایزدان” بسیارى مجرى اراده ى اویند. ” اهریمن” كه همان روان خبیث و نماد “شر” مطلق مى باشد با همكارى ارواح پلید و دیوها، در ستیز با خوبى و نیكى مشغولند. تاریكى و جهل و ستمگرى و هرآنچه بدیهاست از اندیشه ى ناپاك اهریمن  (شر) و دستیارانش مى تراود. روشناییها، زیباییها، مهر و آشتى و همه ى خوبیها پرتو و جلوه هایى از ذات اهورامزدا، پروردگار و آفریننده ى یكتاست كه باید از سوى پیروان نیك اندیش، نیك رفتار و نیك گفتار، ستایش و پرستش شود.

او داور راستین روز رستاخیز است و آدمیان را با میزان گرایشهایشان به سوى “خیر” یا “شر” مى سنجد. انسان در میان جنگ این دو نیرو گرفتار است و براى گذار ازین گریوه ى سخت آزمون، حیران. این چالش بین “خیر و شر” همیشگى است، چه هستى از “تضاد” برمى آید. زرتشتیان بر بنیاد پایه ى فلسفى آیین خود باور دارند كه زمین نبردگاه همیشگى “شر” یا انگرمینیو با “خیر” یا سپنته مینیو مى باشد و اینها همه در سرودهاى زرتشت خواندنیست. امپدوكلس ( ۵۳۴ – ۵۹۴ ق.م) از فیلسوفان پیش از میلاد و سقراط مى گوید: جهان از پیوستن چهار عنصر “آب”، “خاك”، “هوا” و “آتش” پدید آمده و موجب این پیوند یا گسل دو نیروى “عشق” و “ستیز” مى باشند كه بر گرد دایره اى و رو در روى هم قرار دارند و در جدال با یكدیگر، درآمیختگى و تركیب به وجود مى آید.

موضوع خیر و شر و جدال و ستیز آنان با یكدیگر همیشه در باور آدمیان بوده و هست و با میزان درایت آنان در هر دوران از اندیشه ورى بازتاب هنرى یا جلوه ى عقیدتى یافته است. در دوران ما هم كه ابزارهاى بیان اندیشه و آفرینش هنرى فراوانتر شده و راههاى بروز بیشتر و بهتر یافته، این جلوه ى اندیشه در پاسخگویى به “چه چیزى هستى” مورد گفتگو و القا از سوى اندیشمندان و هنرمندان بارها، در جامه ى نوتر، تكرار شده است، در زمینه هاى مباحث اخلاقى، هدایتى و ارشادى، در مقوله هاى روانشناختى رفتارى، اجتماعى یا مسایل حقوقى، نگارگرى نویسندگى، شعر و موسیقى، نمایشنامه و فیلمنامه ها، بن  مایه ى بسیارى از داستانهاى اساطیرى، تراژدیهاى كلاسیك، قصه ها و رمانها، داستان بسى از اپراها و سمفونیهاى زیبایى آهنگسازان بزرگ، همین بحث پیكار  پیوسته بین “خیر و شر” بوده است.

جدال كه همواره مورد آرزوى نیكخواهان، مصلحان و هادیان بشر، چیرگى “خیر” بر “شر” و رستگارى نیكان است. براى نمونه، فیلم مارمولك هم بر چرخه ى پیكار خیر و شر، ساخته شده است. فیلمنامه اگر نیت موج  سوارى بر شرایط مطلوب در زمانى مناسب و عرضه یك كار پر فروش و بازارپسند، نداشته باشد – چون بیان اندرزهاى هنركاران، زبان رایج روزگار ما شده است و براى قناریان، روز و شب افسانه ى خیر در جامه شر مى بافند – برداشتى چیره دستانه از بخش جدال مورد بحث خیر با شر در كتاب بینوایان ویكتورهوگو است. اینبار بجاى ژان گابن فرانسوى، پرویز پرستویى، نقش ” ژان والژان” را با استادى بازى مى كند. فیلمنامه سخنانى باب روز و خوشایند دل آزردگان پراكنده در دنیاى پر تصویر و آرزوبرانگیز هوا بردى در متن دارد. بازرس ژاور خیرخواه، در اینجا رییس زندان شكست خورده ى بدپیله كه لجباز و بى  ترحم و ظاهرالصلاح و روانشناس هم هست در نقش منجى گمراهان به ضرب ایجاد تنگنا، با شر مبارزه مى كند.

گفتنى است كه آسیب  شناسى “شر” و گشودن گره هاى ایجاد زمینه هاى “شر” كار دانشمندان علم روان و جامعه و تاریخ انسانى است كه حاصل كار آنان دستمایه ى هنرمندان خواهد شد – انتظار بزرگ از هنرمندان خیلی جوان عاقلانه و منطقى نخواهد بود – هنگامى كه پرستویى براى رهانیدن آن كبوتر – نماد آزادى و كودك هم نماد “وجدان” است – از دیوار راست همچون مارمولكى پنجه بادكشى – اسم “شر” درین قصه نامى برخاسته از جمع لمپنهاى همپالكى و یاران كوچه و محل و گرمابه ى اوست – باﻻ مى رود، همانندى شگفتى زا با زیر گارى رفتن ژان والژان دارد; كارى كه چشمان “ژاور” را هم باز مى كند و هم به حیرت مى كشاند.

در فیلمنامه ى به تصویر درآمده رد  پاى تفكر “فتیانى” و “عیارى” و عدم پیروزى “خیر” بر “شر” را هم مى بینیم و ارتباط بهره  جستن از “لباس” جا گذارى شده ى آن همتختى بیمارستانى با “جا نهادن” كلید انبار مردگان از سوى كشیش خیراندیش ﻻى كتابى براى میكلانجلوى نقاش و فراگیرى آناتومى انسان، در فكر فیلمنامه  نویس هست و ملودى اندیشه ى دنبال كردنى راههاى وصول به حق بیشمار است از گفته ى شكسپیر – به تعداد افراد بشر خدا وجود دارد – بگذریم.

راستى هیچ فكر كرده اید كه اگر “شر” مى شكست و “خیر” چیره و جهانگیر مى شد، آنهمه عوامل پلیس و دادگاه و غل و زنجیر و زندان چه مى شد؟ اندرزگویان چه مى گفتند؟ كرسى هاى خطابه و كتابهاى فیلمسازان خیرخواه چه مى ساختند؟ آنهمه زرادخانه هاى زندگى  سوز، كجا را ویران مى ساختند؟ اسلحه سازان با آنها چه كسانى را مى كشتند؟ ستمكاران بر چه كسانى ستم روا مى داشتند؟ زندانسازان چه مى ساختند؟ زندانیان چه مى كردند؟ در مدرسه و كتابخانه، دانشگاه و عبادتگاه كه سود سرمایه وجود ندارد! “شر” است كه سود مادى مى رساند، سود آن در شرارت دایمى و بدكارى و بدنامسازى و كشت و كشتار و ستمگرى است، در تجاوز و حق كشى است.

در هزاره ى تسلط جهانى اهریمن، گردن “خیر” در بند خاموشى است. شكست “شر” پایان بدمستى دلباختگان به قدرت، جهالت، بدخدایى و بى  خدایى است.

**********

Houshang Saranj – Toronto