كار از شرف كارگر شریف مى شود

هوشنگ سارنج – تورنتو

پشتوانه دانش هر كشور بستگى به هستى دانشگاهها و مراكز آموزش عال، تخصصى و آزادى اندیشیدن و پژوهش هاى پیگیر و دستیابى به آثار نوشتارى  –  گفتارى پژوهندگان، داد  و  ستد فرآیند دانشى پژوهشگران و……. دارد.

در اجتماعات سیستم دار و قانونمند، رشته هاى آموختنى برابر با نیازشان در مقاطع گوناگون آموزشى پیش بینى و برنامه ریزى مى شوند و هر سرزمینى بر پایه توان فرهنگى و استقرار در هرم موجودیت جهانى خود با برنامه ریزى هاى سنجیده، از پایین ترین تا برترین پایگاههاى آموزشى، به نیازهاى روزافزون جامعه از راههاى گوناگون دانشگاهى و دیگر نهادهاى موازى، پاسخ مى دهد. و نتیجه كار دانشمندان، بر زندگى باز مى تابد و در این راه، پیشگامان تحقیقات آزاد و ابراز عقیده هاى فردى یا گروهى بى بند و بست، پیشروتر هستند، بویژه كسانى كه سابقه ایجاد دانشگاهها و مراكز تحقیقاتى با پشتوانه ملی و مردمى چند صد ساله دارند.

پیشینه دانشگاه در ایران به دوران امیركبیر و دارالفنون و چهار رشته مورد نیاز آن دوره باز مى گردد. بعد از سال ۱۲۹۹ ه . ش و گسیختن از دوران ارباب رعیتى قاجار و گام نهادن در عصرى تازه با سازماندهى نظام ادارى بر ساختارى نو ایران، به نیروى انسانى كارآمد و شایسته گرداندن چرخهاى آن نظم نوین نیازمند گشت. ایجاد وزارتخانه هاى فرهنگ (آموزش  و  پرورش)، دادگسترى، جنگ، كشاورزى، بهدارى، خارجه و…. ارتش و ژاندارمرى و شهربانى و دیگر نهادها، از جمله دانشگاه; موجب پیدایى، نهادهاى آموزشى باب روز و پیشرفته گردید و سمت و سوى آموزش را در جهت پرورش كادرهاى گرداننده ی نظام ادارى نوپا سامان بخشید و بیشترین نیروى انسانى كه مى توانست، اشتهاى سیرى ناپذیر و بلعنده ی روزافزون سیستم ادارى را پاسخگو باشد، فرزندان طبقه بیرون از خاندان هزارفامیل و زمین داران و مالكان بزرگ بود كه آنان، سرفرماندهى ادارى، استانداران نمایندگان دو مجلس و دیگر كارگزاران سیاسى، امراى ارتش و ژاندارمرى، وزرا و بخش نمایندگى دولت در كشورهاى بیگانه را تغذیه مى كردند.

و روستازادگان و فرزندان طبقاتمیانه شهرى هم كادرهاى ثابت ارتش و ژاندارمرى و شهربانى را با جاذبه هایى كه داشت مورد استقبال قرار دادند و از همه بیشتر به معلم و كادر ادارى سازمان آموزشى نیاز روزافزون احساس و اجرا مى شد و بعد از شهریور ۱۳۲۰ فرزندان كارآمد همان گروههاى اجتماعى به كارمندى گرفته شده، بار فرهنگ آموزشى و فنى و نظامى كشور را به دوش مى كشیدند. البته هنوز عبور از خط قرمز و رسیدن به نزدیكى راس هرم قدرت مشروط بود.

اینهمه ارزش اجتماعى كارمندى را چنان باﻻ برد و در بافت اندیشه و باور آحاد جامعه نشاند كه كمتر كسى در سر داشت تا فرزندش را به پیشه اى جز گره زدن در ریسمان سیستم ادارى بگمارد. واژه هاى كارگر و كارمند چنان در ذهن و باور خانواده هاى شهرى جا گرفت كه زیر چتر ارزشى هر واژه نشستن، پایگاه اجتماعى فرد را باﻻ و پایین مى برد و این در پیوندهاى خانوادگى و به حریم طبقاتى واردشدن را ارزش و حد و مرزى شناخته شده داده بود. بعد از ۱۳۵۷ و فروپاشاندن سیستم ادارى پیشین، مرزبندى نو، گزینش بر پایه استانداردهاى نو، بهم ریختن مرز طبقاتى و جابجایى نظام ارزشى را به وجود آورد.

این جابجایى و ناچارى، سرانجام گروه بسیارى از كادرهاى پیشین ادارى را به  سوى كسب  و  كار  و  پیشه  و داد و ستد و بهره ورى از سیاه بازار تنگناهاى اقتصادى و فشارهاى جهانى روانه ساخت. این، پناهندگى اجبارى در سایه آن جابجایى، انگیزه ی آغاز درهم فروریختن چهارچوب اشرافیت ذهنى و باورمندى به ارزشهاى پندارى معنا واژه اى شد. ارزش مدارك تحصیلی در دست، دیگر پاسخگوى مناسب نبود. چه تنها داشتن یك مدرك دانشگاهى جواز ورود به پیشه اى دایمى با تضمین حقوق ماهیانه پیگیر و بازنشستگى در پایان ایام خدمت نبود.

كار ارزنده در هر لباس، هر اندازه و هر كجا پاسخگوى ادامه زندگى، سامان خانواده و رفع كننده ی نیازهاى فرد و وابستگان وى است و این را صیادان دام گستر غربى كه همواره درصدد شكار نیروهاى جوان، توانمند، تندرست و آگاه و كارآمد، بوده و هستند، خوب بهره ورى مى كردند. چه زیرآب زدن سیستم تحصیلاتى و ادارى جا افتاده ی یك سرزمین، كه نوآمدگان با دیدى ناباورانه و مشكوك به آن مى نگرند; چنین بهره اى را به دیگران كه نیاز به نیروى كارآمد و اخلاقى دارند، مى رساند.

این سیل واره ی جهنده ی دستگاه گریزاننده ( سانتریفوژ) باران نعمت آنان شده است. ادامه زندگى در سرزمینى تازه و دیگرگون با همه چیز گذشته، بى ارزى تمام آموخته ها، مدارك، مدارج علمى كارآیى، كاردانى، پختگى و پشتوانه هاى تجربى پیشین، نیاز، سنگینى بار تعهد اداره ی خانواده ی آبرومند، پایبندى به بنیادهاى خداباورى، اخلاق، انسانیت، حقوق بشر و احترام به قانون، نوزادان سالمند را با آنهمه آموختگى به سوى هر چه كه كار نامیده مى شود مى كشاند. دستهاى ناآزموده به كار گرفته مى شوند و مغزهاى پرورده به آسایش مى روند. اینجاست كه نوع كار از شرف كارگر شریف و گرانمایه مى شود و به جایى مى رسیم كه مرزبندى ارزش كار در گذشته چندان درست نبوده است. و همه مى دانیم كه مهره ها در جاى خود، براى خود و در راستاى آموخته ها و دانش خود ننشسته اند.

از این میان گروهى اندك به جریان تخصص و كاردانى خویش مى پیوندند و دیگران در بازار كارى اجبارى و نه دلبخواه مى مانند تا پوسیدگى و نسلی كه از آنان مى ماند براى ساختن جامعه نیازمند توان پرورش مى یابند. و اما بخشى از شكارشدگان، آرام از تور شكارچى بیرون مى خزند، مدتى در آغاز، خوب نفس عمیق مى كشند و مى گردند و شلتاق مى كنند و شادمانى و به عمق فاجعه آگاهى ندارند بدترین ویروسى كه با خود دارند، چركابه منش و رفتار پروریده در كویر اندیشیدن است. خود بزرگ بینى و تن در ندادن به باورهاى ریشه دار سرزمین نو است كه سرانجامش گرفتارى خود و دیگران خواهد بود. براى آسوده زیستن و آسوده نگهداشتن روند زندگانى دیگر كسان، باید از پوست تنگ دوران دگردیسى بیرون جست.

رفتار رندانه با پشتوانه دروغپردازى و تفاخر به آنچه ندارند را رها ساخت. از باﻻ همه را ریز  و خرد  و ناچیز دیدن خردمندانه نیست و با این روشهاى وامانده ره به جایى نمى توان برد.

زندگى در جامعه سیستم دار با چهارچوبهاى نیرومند حفظ امنیت اجتماعى و اجراى قوانین، براى مردمان خوش خیال، بى خیال یا كج خیال و خیالپرداز بسیار سخت و مشكل آفرین خواهد بود.

جامعه درست برآمده، همه پاسخگو و همه مسٶول، وقت نشناسى خلف وعده، سوءاستفاده هاى مال و رفتارى و اخلاقى و خلاصه قانون شكنى را برنمى تابد. ما زیان آنهمه را دیده ایم، پس چرا آزموده ها را دوباره با چرخه آزمون باز بچرخانیم؟ كلاهبازى و كلاه چرخانى با شیوه هاى كهنه یا نو، راه كارى پسندیده نیست و سودآور نخواهد بود. نخست رسوایى در دایره ی نزدیكان و سپس در پیشگاه همگان آشكار مى شود.

**********

Houshang Saranj – Toronto