هالیفاکس (Halifax)

 

هوشنگ سارنج

Peggy's Cove

هالیفاکس ،  شاهرگ اقتصاد  نوا اسکو شیا (Nova Scotia – اسکاتلند نو ) بزرگترین مهبندر باراندازی و بارگیری کانادا می باشد. ژرفابی با دیواره های سنگی که آماده ی پهلو گرفتن هر گونه کشتی با هر تناژ، است.

شهر بر شانه های شبه جزیره ی میان بندر و خور عظیم  ” نورت وست  ” گستره دارد ؛ که همگام با خواهر خوانده اش  ” دارتموت”  کلانشهری را ساخته اند. دو پلآویز پولادین، هر دو پاره را به هم ، پیوند می دهند. گذشته از سازه ی کهنسالترین ، پارلمان کانادا، از سال ۱۸۱۸ میلادی، که چون یادمانی ارزنده در پیش پای ساختمان نوین نگهداری می شود؛ چشم تیز بین عقاب تپه نشین، نگهبان آمد شد دیرینیان، از فراز تل بلند، دژ پدافندی  ” Halifax Citadel   ” فرا روی دهان گشاده ی خلیج ، یادگار ارزنده ای از روزگاران جنگهای گشایشی بین انگلیسی ها و فرانسویانست ؛ که سرتاسر نوا اسکوشیا ، نشانی از اسکاتلند را زیر پوست و درون خون و گوشت خود دارد. چون مهاجران نخستین ، با اندیشه و برنامه ی گسترش سر زمین مادری ، به آغوش گشاده ینعمتها و جنگلها و آبهای شیرین فراوان پا نهاده اند.

کسانی ، در جمع بهره وران زمین ، پای می گیرند  و نسلشان فراوان می شود که، کو له بار سفرشان ، پر توشه و مالامال باشد از نماد های پر نمود فرهنگی ی غنی و اندیشه های تابناک و رفتارهای همگان پسند. بی بزرگنمایی های تو خالی و سر کوبگرانه. با زیر ساختهای باورمندانه ی انسانی مدار ، و نقش رنگین زبانی شیرین گفتار همزاد آدابی خورشید رفتار.

با هنری فرا گیر ، و موسیقی ی کار آی جهانشمول بر متن رقصهای آیینی جانفزا. ادبیاتی پر کشش، داستانهایی پهلوانی ساز، تن جامه های زیبا، جشنهای معنی دار، فناوریهای زندگی آفرین و کشاورزی خلاق همه سامان یافته بر تار و پود . برابری و برادری. آدمها، نه برای گریز از فرهنگ نیاکانی یا خستگی و دلزدگی، راه سفر به دیگر دیار ها را بر می گزینند؛ تا زیر قبایی نو پناه بگیرند . که گزینش جانپناه های دیگر، راه  نوینی است ؛ برای نفس کشیدن و بالیدن و رسیدن به فضاهایی باز تر جهت پر دادن به پرنده ی اندیشه وری، نو آوری در تمام زمینه های رو به گسترش فرهنگ خانواده ی بشری.

وانهادن زادبوم، جانکاه است و هرگز فراموش نمی شود؛ اما، آن کسان ، که، بذر فرهنگ نیایی را ، در دیگر زمینی زنده و بارور می کارند؛ به انسان ، یاری می رسانند.  زمینهای سترون، نسلها و بذرهای اندیشه های بالندگی خواه را در خود می پوساند و نابود می کند.  ملتها، اقوام و آدمیان در آبگیرهای پاک فرهنگهای رنگارنگ، زنده می مانند؛ نه در ماندابهای کویری، کهنه و پوسیده. نوا اسکوشیا ، چیدمانیست از نمادهای گذشته  و هالیفاکس، گنجینه ای از دیدنیهای زیبا.  هر گوشه اش، یادواره ای تاریخی دارد حتا ، گورستانی یاد آور مصیبت غرق کشتی ی تایتانیک.

یا هنوز پس از سالیان دراز، واحد ۷۸ اسکاتلند در موزه دژ نظامی ی شهر، هر روزه ، به شیوه ی سر زمین مادری، مراسم سنتی ی  تعویض گارد را باورمندانه بجای می آورند ؛ چه ، می دانند؛ کجا و برای چه باید، سنت دیرین ، انجام پذیرد. در فاصله ی چهل و پنج کیلومتری شهر هالیفاکس، به سوی نیمروز (جنوب )  روستا بندر ماهیگیری  “پگیز کوو  ” بسیار دیدنیست.  راه تا روستا ، صاف و جنگلیست با چشم اندازهای دریایی.  پاساژ هایی که از میان درختان باز می شوند،  آبرنگهای استاد نگارگر طبیعت ر ا در آبی آب صاف میان شکافسنگهای مالیده و لجنگرفته، ،به نمایش می گذارد.

روستای یگانه ، یکسره بر سنگ خارا نشسته است و کرانه، خر سنگهای بزرگیست که از قلب زمین ، جوشیده ،   بی دامن گسترده ی ماسه ای.  تازیانه های کوبنده ی باد و کشندهای بلند آب و آبخیزهای هیولایی اقیانوسی، گرده ی گرانسنگهای گرانیتی ی پر ترک و پیر ، را ساییده.  پنداری، زیر سایه ی کشیده ی فانوس دریایی، به دیدار نهنگهای کنار هم لمیده ، ایستاده ای.

تا برد دیدن، ، آب سرمه ایست که بر سنگهای ابلق، خیز بر می دارد. پوشش تنک گیاهی بر نازک خاک، از آبگاه اقیانوس خیزنده  ، می آغازد و بر کمرگاه تپه های بلند دور از آب،  سوزنی برگهای پراکنده ، رویید ه اند. تا شهر دیدگاه ها ، شگفت انگیز، آب، آبروی زمین و آدمی، بیننده و پیماینده ی راه است. بایست، حس مذاب در اندیشه را ، وانهاد ،  با شهر درختان سبز و بیشه زاران گسترده و خیابانهای پر نشیب و میدانها و موتور سواران و دوستداران جدی هنر تتو وداع کرد و به کارگاه زیستن ، باز گشت.

ساعت از نیمه شب گذشته است  باران تورنتوی بزرگ را شسته ، راه ها روشن و شب آغوش بر مسافران ، گشوده است.

**********
تورنتو
۲۳ دسامبر 2010