دومنیکن

هوشنگ سارنج

در اقیانوس اطلس ، و دریای کاراییب، رشته جزایری ، هست ؛ مسکونی یا غیر مسکونی ، که از هنگام آمدن کریستف کلمب و کشف قاره ی نو آنها را جزایر هند غربی می نامند. این جزایر در فاصله ای بیش ازسه هزار کیلومتر، از جنوب کالیفرنیا تا کرانه های شمالی ونزویلا ، در سه بخش ، پراکنده اند. ۱) باهاماس در شمال ۲)انتیلهای بزرگ ( کوبا، جاماییکا ، هیسپا نیولا ،پورتوریکو )در میانه ۳) انتیلهای کوچک (سه هزار جزیره ی کوچک آتشفشانی ، ماسه های دریایی و مرجانی )در جنوبتر ،سامان یافته اند.

جزیره ی هیسپونیولا ، در جنوب خاوری کوبا، زیر مدار بیست درجه، شرق جاماییکا، و در دل دریای کاراییب در پنجم سپتامبر ۱۴۹۲ میلادی پذیرای ناوگان دریایی اکتشافی کریستفر کلمبوس شد. کلمبوس با، پای بر صخره های ساحلی نهادن، ، آنجا را ، جزیره ی اسپانیا، نامید. جزیره ی هیسپا نیولا، نزدیک به نهصد و هفتاد کیلومتر مربع گستره دارد؛ که امروزه دو کشور مستقل، در آن زندگی می کنند. دو سوم آن سرزمین در خاور جزیره جمهوری دومنیکن و یک سوم باختری آن، جمهوری هایی تی است.

سال ۱۴۹۳ در سفر دوم و هنگام باز گشت، کلمبوس، دژپدافندی خود را ، واقع در شمال، جایی بنام سانتاماریا نابود شده دید ، چه ، بومیان دژبان های کلمب و همه ی سازه های دفاعی او ، را ، از بین برده بودند. کلمبوس، ناچار، به سوی خاور ، بادبان کشید تا به خلیج سامانا رسید. و در آنجا نخستین شهر زندگی ساز ، برای اروپاییان، در قاره ی نو را بنام “لا ایزابلا ” نزدیک “پرتوپلاتا بنیان نهاد. و خود به اسپانیا بازگشت.

مدتی که گذشت، بارتلمی کلمبوس (برادرزاده ی کلمب) درجنوب بخش دومنیکن امروزی ، پی ریز شهر سانتا دومینگو شد. کلمبوس در سفر دوم دریایی خود ۱۳۰۰ جنگجوی اشغالگر را بمنظور دستیابی به طلا آورده بود. غارتگران بهمراهی و یورش جویندگان طلا ، انگیزه ای بر نابودی بومیان جزیره شدند. میانه ی سال ۱۵۰۰ میلادی تب طلا شدت گرفت. و جویندگان اسپانیایی تبار به دیگربخش های جزیره و بعدتربه کوبا، مکزیک، پرو …هم پا گشودند. در آغاز جمعیتی نزدیک به سی هزار نفر در هجومهای پی در پی در جزیره جا گیر شدند و کم کم ، بازرگانان هلندی ، فرانسوی هم به بندرهای شمالی و باختری رفت و آمد و ، داد و ستد کردند. سال ۱۶۰۶ حکومت اسپانیا فرمان میدهد. تا همه ی اسپانیاییها به سوی سانتا دومینگو بروند و بازرگانی برای شاه اسپانیا را رواج بدهند.

پیش از آمدن کلمب و در پی آن یورش ویرانگر اروپاییان ، بومیان رنگین پوست همچون پرندگان ، آرام و خوش ، تندرست و شاد ، زندگانی خدادادشان را داشتند. اما با آمدن میهمانان نا خوانده ی دریایی ، روزگار روشن بومیان به تاریک شبی دراز مدت ، انجامید.

دومنیکن ، سر زمینی است ؛ کوهستانی ، پوشیده با جنگلهایی از گیاهان گرمسیری، که نیمی از جمعیت نه میلیونی آن در دامنه های نیمه بارور و دره های کشتمند ، به کار کشاورزی سنتی سرگرم و زندگی سازند. آنان از آب و گرمای طبیعی ، فراورده هایی همچون ، برنج، آوکادو، منگو، پرتقال، نیشکر ، تنباکو ، بدست می آورند.

دومنیکن، با گذراندن سر گذشتی دردناک از سوی همه ی دزدان دریایی و راهزنان مدعی تمدنسازی تاریخ استعماری جهان، امروزه کشوریست فقیر مانده در اندازه ای نا چیز، اغلب در روستاها زندگی سختی دارند. در خانه هایی بسر می برند کوچک، با مصالحی، غیر استاندارد، گویا ، هنوز، کمپانیهای غربی و مالکان بزرگ ، دست ازسر نیروهای کار ارزان بر نداشته، زمینها و کارخانه های دولتی هم ، دست در بهره کشی از جامعه ی حیران و درمانده ی تدارک زندگی، دارند.

فراورده های کشتزارهای تنباکو و نیشکر ،سر انجام، پاره ای از خواستهای بازار پر مصرف آمریکا را در جامه ی شکر، ملاس و مشروب الکلی رم بر آورده می کنند. آبهای شفاف کرانه های دریایی دومنیکن در بخش گردشگری ، برای سرمایه گذاران خارجی ؛بیشتر، اسپانیایی، درآمد زایی کلانی دارد. تفریحگاه های زیبا ،با درجه های گوناگون در طول سال ، گردشگران بسیاری را میزبان هستند.گردشگر، در محیطی امن، آرام و بی دغدغه ی تدارک خوراک، می تواند از بوفه های تقریبا هجده ساعته، بهره بجوید و در استخر های آب پاک شنا کند و از تمام امکانات درونی و بیرونی تفرجگاه ، بهره مند شود.

دومنیکن ، با نقشه ی کله شتر، در شمال، و خاور، با اقیانوس آتلانتیک و از جنوب سو،با دریای کاراییب همبر است. شهر بندرهایش در کمبود گستره ی خاک، بر دیواره های سنگی ساحلی، سامان گرفته، خانه ها برشانه های هم، سوار و راه های باریک شلوغ ،و پر شتاب پیوند برزنهای هر زیستگاه است . راه های آسفالته ی اضطراری هم، به گذرگاههای خاکی پر مانع و آبچاله های هرز آبهای کوهستانی روستایی پیوسته می شوند.

بند ناف مردمان دومنیکن را با پایکوبی و موزیک و شاد خواری بریده اند زیباترین شهر آن کشور، سانتادومینگو ، پایتخت کشور است؛ که خود موزه ای از شکوه بجا مانده ی دوران استعماری در نمادهای نظامی دژهای بلند پوسیده از بارانهای توفنده ی استوایی با ارایه هایی از توپهای برنجین زنگ زده است و کوچه های سنگچین که ذهن عریان آدمهایش را در نوای موزیک تند محلی ، وپایکوبی و سرمستی تخدیری نگاه می دارد.

باید، واله بود و هشیار ، تا ، از بوی مواج آب شور دریا ، و سایه سار درختان خرما و نارگیل و جنگلهای بی راهروی مانگرو( حرا )و بندر های ماهیگیری و پلاژ های گسترده و باغدره های کرانه ای و دیدن دورنمای رقص نهنگان بر پهنه ی آبهای پهناور به طاقنمای هشت پایه ای حافظیه پناه برد و چون مرغ شباهنگ ، هر شب، شبانه ، به یادوانهاده ها ی نیلوفرانه، که همواره بر رگ رگ جانها پیچیده، سرود خواند و هم گام با موجهای پر فریاد دریای حمله ور وبوی شب و شعرحافظ، رو در روی اطلس، زیر باران تاریکی ی در بر دارنده ی آسمان و آب و آدمی، در شنود نعره های آبخیزهای بلند، سرود غریبانه ، سر داد. و با کناره گرفتن از دیواره های جوشیده از ژرفای آب، و سنگپاره های خلنده و خراشنده ی مرجانهای بستر نرم و سپید به سوی کرانه های خلیج فارس پر کشید و در بوی نمکین رطوبت و شکوه گلهای هزاری کاغذی خوزستان، و بخار بر خاسته از بدنه ی داغ شهرهایش، دل بهم آورد. و در آسمان شیفتگی ، زنده ماند و بر سمند گمان، از بوشهر تا بندر گمبرون ، تا جاسک، تا گواتر راه سپرد و بندر بندرآن سر زمین مهر آفرین را در یافت.

یادمان رییسعلی دلواری را زیارت کرد و بر تک تک درختان کهور و میموزا و نخلها، و تپه تپه های وسمه کشیده و حنا بسته و گنبدک های هر آب انبار تاریخی ، دست کشید و زایرعاشقانه خوان خور موج ، کنگان ، چارک، لنگه، کنگ، خمیر، جاسک ، تنب بزرگ وکوچک ، ابو مو سی ، خارک و کیش و هرمز … بود وبه چابهار نفسی تازه کرد. و در بندر چارک ، شهر سپیدی بامداد روشنی ،آبدستی در فیروزه ی مذاب گرفت و به پای قصه گوی دریا ، نا خدای کور و در حسرت دریانوردی نشست . هوشنگ سارنج

*********
تورنتو
فروردین ۹۱