هوشنگ سارنج – تورنتو
در زندگی اجتماعی هر کس با نامی شناخته و شناسائی میشود .نام گذشته از خوش آوایی ویژگیهای دیگر نیز باید داشته باشد .کوتاهی،زیبائی، نیک معنایی و از همه بالاتر، همراه داشتن نشان هویت ملی، چه ،همه ی آدمیان به زادبوم، سر زمین مادری و مجموعه ی افتخارات فرهنگی و پهلوانان میهنی خود میبالند. نازش به کارهای چشمگیر، در زمینههای آفرینشهای هنری ،علمی و خلاقیتهای فرهنگی و پیشگامی در ساخت تمدن بشری، خون تازه وجنبشی سازنده در رگهای نسل رو به رشد جاری میسازد.
غرور بربن پایههای شرافت مردمی ،استوارست. آن ملتهایی که در راستای گسترش صلح ،آزادی دایمی و برادری و برابری گام برداشتند ؛ می توانند بر خود ببالند و با گزینش نام قهرمانان یادشان را زنده نگاه دارند. از جمله نامهایی که ایرانیان بی نگرش به پیشینه ی تاریخی و بارمعنایی ضد قهرمانی ملی آن بر فرزندان خود مینهند افشین است.
او را بشناسیم
نام افشین در بسیاری منابع تاریخی خیذر آمده ؛ طبری، ابوالفرج اصفهانی، مسعودی حیدر نوشته اند .بلاذری و دینوری خیزر . شاید شکلی از کیدر باشد که نامی رایج در اسروشنه بوده است. او پسری به نام حسن داشته که کنیه ابوالحسن بوی دادند. و اما افشین لقب و عنوان امیران اسروشنه بوده است.
از لحاظ واژه شناسی معنی روشنی ندارد؛ گمان میرود گونهای از اسم پشین باش که در شاهنامه آمده است.شاید در اواخر دوران ساسانی خاندان افشین در ناحیه اسروشنه -بخشی از سغد – فرمانروا بوده بودند. بلاذری مینویسد آنان تا سده ی سوم هجری برابر مسلمانان مقاومت کردند و سرانجام در عهد مامون عباسی ،کاووس پدر افشین ،به پرداخت مشروط خراج گردن نهاد و پس از مدتی هم نافرمان شد. اما افشین به بغداد رفت و خلیفه را باورانید تا ،اسروشنه را به چنگ آورد و راه پیروزی را هم نشان داد.
بعد از آن به فرمان مامون، احمد بن ابی خالد با لشگری فراوان و رهنمود افشین به اسروشنه یورش برد. کاووس از هیاطله یاری خواست ولی یاری نشد و شکست خورد و به بغداد رفت و مورد بخشش قرار گرفت و باز فرمانروا شد. خلیفه به پاداش همکاریهای افشین با وی ،جانشینی کاووس را به او داد.
افشین تا پایان عمر فرمانروای اسروشنه باقی ماند. به موجب اطمینان به افشین سال ۲۱۵ قمری فرماندهی سر کوب گروهی اعراب قبطی مصر به افشین سپرده شد. وی به مصر رفت و به سرکوب پرداخت و در اسکندریه قرار گرفت. سرانجام سال ۲۲۰قمری از سوی خلیفه معتصم ماموریت سرکوب شورش بابک خرمدین به افشین داده شد.
جنبش بابک در آذربایجان از حدود سال ۲۰۰ قمری آغاز شد (طبری) و سپاه خلیفه از شکستش عاجز مانده بودند (مروج الذهب مسعودی) سال۲۲۰ که افشین فرماندهی جنگ را به دست گرفت در ناحیه برزند اردو زد. طبری میگوید :جنگ طول کشید گروهی میپنداشتند؛ بین او با بابک اتحادی به وجود آمده است .اما افشین بابک را کافر مینامید.
سرانجام در رمضان ۲۲۲ افشین خود را به دژ ” بذ ” جایگاه بابک رسانید. بابک هم توانست بگریزد و در ارمنستان جایی پنهان شود.افشین پنهانگاه بابک را یافت و آنجا را محاصره کردو دست به فریب برد.گفت از سوی خلیفه برای وی امان نامه آورده است، بابک نپذیرفت، ولی ابن سنباط که او را پناه داده بود خیانت کرد و بابک دستگیر شد.
افشین سال ۲۲۳ در ماه صفر همراه با اسیران خود وارد شهر سامره شد. معتصم از بسیاری شادمانی تاج برسر افشین نهاد و مال فراوان به وی داد و ابو تمام در ستایشش ،فتحنامه سرود. قدرت روز افزوده ی افشین خلیفه را هراسناک ساخت. آرام آرام با نیرنگ بسیاری فرماندهان سپاهی اهل فرغانه که یاران و همکاران افشین بودند کشته شدند .با کاربست آن شیوه،روز به روز قدرت افشین رو به افول نهاد.
از سوی دیگر قیام مازیار را به تحریک افشین میدانستند زیرا وی در اندیشه ی حکومت خراسان بود. ابن اسفندیار میگوید: مازیار ،اعتراف به داشتن ارتباط با افشین نمود… افشین در پی از دست دادن توان بالای فرماندهی میخواست از کنار خلیفه دور شود چه بوی توطیه چینی های عبدالله طاهر و احمدبن ابی دوواد را شنیده بود. دشمنی میان افشین و ابودلف عجلی که از زمان جنگ با ،بابک آغاز شده بود؛در ایجاد جو بی اعتمادی خلیفه نسبت به افشین بسیار موثر بود.-تاریخ بیهقی ابن اسفندیار گوید:سال ۲۲۵ هجری افشین خلیفه را به خانه مجلل خود در سامرا دعوت کرد.
افشین کسانی را در پشت پردهها ،مسلح،نگاه داشته بود؛تا چون خلیفه در آید از اطرا ف در آیند و شمشیر در او بندند…با کشف توطیه افشین دستگیر و خانهاش به آتش کشانده شد. …ولی طبری گوید او را هنگام فرار از ارمنستان به سوی ماورا النهر دستگیر و به زندان بردند.
روز پس از گرفتاریش وی را محاکمه کردند و با مازیار روبرو و سرانجام زندانی. افشین از زندان کوشید تا جلب نظر معتصم کند اما موفق نشد. پس از ده ماه حبس در شعبان ۲۲۶ قمری به سبب گرسنگی یا خوراندن مرگدارو افشین خیانتگر به بابک درگذشت. طبری گوید:شورش منکجور در آذربایجان را خلیفه از تحریکات افشین میدانست؛ نخست او را ازفرماندهی نگهبانان ویژه بر کنار ساخت.
جنازه وی را به دار آویختندو سپس سوزاندند و خاکسترش را به دجله ریختند.خدمت به خلیفه و خیانت به بابک و دیگر آزادیخواهان مایه ی عبرت است. شادروان دکتر زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت مینویسد ؛افشین به جز دستیابی به حکومت و ثروت به چیزی دیگر نمی اندیشید. گروهی وی را بودایی و پارهای هم زرتشتی میدانستند که همه نشانی از پندار منافقانه او شمرده میشود. پس بدانیم افشین نامی نیک نباشد بلکه نخوب و نکوهیده است.
*****
Houshang Saranj – Toronto