بیداد, کوید,۱۹ در بهاران.

هوشنگ, سارنج
———————————
کوچه ها خالی ز مردم.
سینه ها آگنده از دلتنگی است.
نز سر, دیوار, باغی ؛
گوجه های سبز, ترش
نه اناری سرخ گونه
سر کشد.
باغبان, سنگدل؛
پنجه پر از داس, مرگ
پشت, دیوار, تباهی ؛
دستها را می برد.
یادبا دا آن صفای کوچه باغ
و ان سهی سروان, سبز؛
ترس و نا امیدواری ؛
بر رهایی
زندگانی؛
موژ , این دریای توفنده شده
تا کجا ؛ تا کی
به باغ بی گل و بی سرو های قد بلند؛
بلبلان, خوش نوای گل پسند؟
بوسه باید داد ؛
بر لبهای تیز, داس, مرگ .
چهارشنبه هشتم جولای
تورنتو