” فریا ” در کمپتا
_______________

شهر در دامنه ی کوه
بمانده ی در (مروارید)
همه از سنگ, سپید.
چو نسیمی بوزد از دریا؛
جان, خسته ؛ بشود تازه تر از تازه بهار.
چه هوای خوش و بوی گل, شب؛
چه همه تپه و کوهش ؛
همه سبز.
شهر در هیمنه ی ” فریا ”
غرق ؛
سایه بر سر ؛
زن و مرد.
همه کس در شادی؛
کودک و پیر؛
به رقص .
همه خندان چو گل, سرخ ؛
به باغ .
تا رسیدن به نماگه ؛
شادان .
پیشخانها همه باز.
رو به سوی مهمان.
خوان , گسترده ی می .
باده خواران ؛ همه مست؛
چون هزاران ؛ به گل, سرخ و بهار.
” فریا “در آن شهر
سر, غوغا دارد.

ه.س
۷ آگست ۲۰۲۵
تورنتو