هوشنگ سارنج
گزنفون تاریخ نگار,یونانی ؛ همدوران,داریوش, دوم,هخامنشی بر همگانی بودن, ورزش, پهلوانی و جنگاوری ایرانیان؛ پا می فشآرد و می نویسد : جوانان, ایرانی از شانزده سالگی زوبین پرانی و تیر اندازی و سوارکاری را می آموختند و تندرستی خویش را هم ؛ از راه,کارورزی ورزش های نرم ؛ به دست می آوردند. جنگ افزارهایشان ؛ کاربری جنگ, تن به تن دآشت . زرهی بر سینه ؛ سپری بر بازوی چپ و خنجری بلند بر دست, راست. در ایران, پیشین؛ دلاوری و پهلوانی در راستای مرزداری ؛ بر پهنه ی نبردگاه ها به کار می رفت.
فرمانروایان ؛ آموزشگرانی توانمند را؛ برای آموزش, فناوری جنگی ؛ به آموزشکده های رزمی شهر ها ؛ می فرستادند. کار, بر جسته ی ایرانیان؛ جنگ, تن به تن و کشتی بوده است. در شا هنامه ی فردوسی بزرگ؛ آرایش, جنگی در بیشترین رخدادهای جنگ ؛ با رزمهای تن به تن ؛ آغاز و پس از کشته شدن, نام آوری ؛ دو سپاه در هم می آویختند تا به در گیری گسترده می انجامید. در آن نامه ی بزرگ جهانی ؛ رستم؛ نماینده ی توان, بلند, گذشت و بر جستگی منش, والای ایرانیان است.
در گیرودارها ؛ رستم چونان آذرخشی توفنده بر سر دشمن فرود می آید و انگیزه ای بر شکست, دادن می شود. همه ی داستانهای شاهنامه ؛ نشانگر,ویژگیهای مردمان ایرانزمینست. آن کسان که برای نگهداری آبرو ؛ بزرگی و غرور انسانی ؛ جان بر کف می نهاده اند. ایرانیان باستان؛ قدرت را مقدس و از صفات خداوند می دانستند. خواهش, پیروزی در جنگ را ؛ از اهورا مزدا؛ یک باید, می شمردند و گرایش,به ساختار, تهمتنی و گزیدن, رفتار و منش, پهلوانی ؛ پاره ای از باورمندیهای آیینی آنان بود.
منش, پهلوانی ؛ آزادگی و فداکاری و میهن دوستی به آنان می آموخت که گردن نهادن و سپر انداختن و؛ واگذاری وجبی از سر زمین مادری به بیگانه را نپذیرند. اندیشه و جان, پهلوانی و آزاده خویی؛ رویدادهایی چون یورش های یونانی؛ رومی؛ عربی و مغولی را از سر گذراند . سال, ۶۱۶ ه.ق در برابر, یورش, مغولان ؛ زن و مرد ؛ جوان و کودک جانانه ایستادند. یاقوت حموی می نویسد : …کودکان ایرانی …همچون جوانان ؛ قهرمان و پیرانشان ؛ پیشوا بودند … عثمانی ها نیز نتوانستند بر ایرانیان؛ برتری جنگی یا توان, بهره کشی یابند. چه در رویارویی با توپخانه ی نیرومند و آتشبار های جانسوز سلطان سلیم (۹۲۰ه.ق ) نیاکان, ایرانی ما ؛ با شمشیر و گرز و کمآن و جان, پهلوانی و باورمندی به سر آغاز های پهلوانی تاریخی خود توانستند؛ پایداری کنند و سپاه, بیست هزار نفری شاه اسمعیل بر قلب, آتشبارهای سپاه, یکصدو بیست هزار نفری دشمن با در دست داشتن, جنگ افزارهای سرد؛ حمله آورند. و هفت بآر با زخمه های ویرانگر, شمشیر ؛ توپخانه ی عثمانی را از کار انداختند.
پس از دوران, فرمانروایی گجسته ی مغولان؛ کشتی – ورزش, پهلوانی ایران زمین – بازار, سردش ؛ باز به گرمی گرایید. در جوامع التواریخ رشیدالدین فضل الله درین باره ؛ داستانها ؛ می خوانیم. و در سده ی هشتم ؛ پیشه ی پهلوانی ؛ به عیاری دگرگون می شود. و کار, پهلوانان به یاری رسانی در میدان, نیازمندیها ی یاریخواهان ؛ بدل می شود. جنبش, سربداران؛ که بر حاکمان مغول شوریدند را به یاد آورید. عبدالرزاق بیهقی آن گروه _ آیین جوانمردی و برادری یا آیین, پهلوانی ایرانی _ را جایگزین, سر سپردگی درباری خانان, مغول ؛ ساخت. وی در آغاز پهلوان, دربار, ابوسعید گورکانی بود. گسترش, جنبش, پهلوانی و عیاری در سده های هفت و هشت؛ در دوران, فرمانروایی اتابکان و ستم, فراگیر و جور پیوسته ی اجتماعی هم گفتنی است.
آدمیانی که تاب, بر تابیدن, ستمگری پیدار ؛ را نداشتند؛ و درد و رنج, همشهریان را با پوست و خون, خود؛ احساس می کردند؛ در برابر, بیدادگری ؛ ایستادند و از مردم ستمدیده ی بی پناه؛ زیر, چتر, پهلوانی و عیاری ؛ پشتیبانی کردند. باید دانست ؛ که پهلوانی بی جوانمردی و پاکدامنی و دادگری و خدا باوری؛ چون مرده ی رونده است. پهلوانی همواره ؛ در بین, مردم, ایران؛ پایگاه, بلند داشته است. با اینهمه ؛ زورمندی به اندازه ی معرفت ؛ ارزنده نیست.
پهلوان به معنی انسان, زورمند؛ زیر بنای رفتار, وجودیش را ؛ آگاهی ؛جوانمردی ؛ فداکاری و نوعدوستی می سازد. معرفت ؛ همه ی شناخت, زندگانی است و پهلوان, با معرفت ؛ کسی است که با تامل و اندتشه با رویدادها ؛ بر خورد کند. خوب و بد را ؛ ارزیابی و شناسایی کند. پهلوانان, ایرانی همواره ؛ خرد گرا و دانا بود کمال را در نیکخواهی و نیکرفتاری می دانسته اند.
**********