هوشنگ سارنج
آفرینش , توان شنیدن ناله های بشری را, ندارد. و دگرگونی ی آن, به کار پیوسته و کوشش آدمیانش , بستگی دارد.
آری , تورنتو , هنوز بلور آجین است. هر درخت , با شاخ و بال شکسته اش, چهلچراغ است و قندیل یخین بی سقف آویز. آفتاب از پشت ابر پاره ها , توان ذوب ندارد. سرمای روزهای آخر پاییز , دست در کار هنر نخلبندی در چنین سرمای گزنده ای برفگیر شدنهای پی در پی , به سختی کار , می افزاید.
هنگامه ی یخ بارش آسمان, همه چیز , درختان , و سیمهای انتقال نیروی برق, گذرگاه های پیاده و سواره, تن به شوریدگی برفپاره های یخین , می سپارند, تا , توان آدمی , چگونه , آزمون پس بدهد. زمین که از نفس گرم افتاد و سیمها, که زیر سنگینی یخ , بریدند؛ زندگی از گذران, وا می ماند.
پیشه و خانه و راه , می ماسد. آب بند می رود .خود روها , و مترو , و رفت و آمد , زمینگیر , می شود. اما… آنچه چشمگیر است, نیروی کار فرازمند , دلسوز ,و کارآمدیست که شبانه روز , می کوشند ؛ و سازمانهای پشتیبان از هر نهاد دست اندر کار, در پی ی کار بست هر چه زودتر می باشند.
تا , جان به زندگانی , و روند آن, باز گردد. هسته های ویژه باز آفرینی , و باز سازی, در اندیشه ی رهایش گرفتاران , می باشند و به سوی ویژه یا, سفارشی جانی خاص ,نمی نگرند؛ چه در دوران آرامش, از مدرسه, تا, پادگان,اندیشه یاری رسانی ی همگانی و بی مزد نقد , آموخته می شود. و در این راستا, برای خاطر کسی, یا غزل غزل های سلیمانی, کاری سر نمی گیرد.
**********
٢٧ دسامبر ۲۰۱۳
تورنتو