دژ کهربا

هوشنگ  سارنج

برای رسیدن و دیدن  ” جیپور  “گوهری دیگر از گنجینه ی معماری دیرین هند ، به سوی جنوبغرب دهلی ، ٢٣٧ کیلومتر ،  باید راه پیمود. بی گمان ، استان راجستان ، قربانی صحرای هند ( thar desert ) یکی از خوفناکترین شورستانهای تاراج شده  از پوشش  گیاهی شده است. کویر چون خوره  پو ست و گوشت و استخوان زندگانی و آبادی را می جود و تا نابودی پیش می رود.

جیپور ، نگین میانین راجستان است ؛ که کاخها و دژ آنرا  ” سآوایی رآجا مآن سینک  ” به فرمان اکبر شاه ، ساخته است . بر سر راه جیپور، ویرانه های شهر  ” فاتحپور ” پای تا زانو، در خاک غربت و تنهایی نشسته است. فاتحپور ، پیش الگوی  ” اگرا ” بوده است. بیابان که توفید و آب که برید، و ریشه ی زندگانی خشکید ؛ فرمانروایان، به دنبال آبادانی ، از آنجا گریختند.  به قلعه آگرا. در فاتحپور سیکری  معماری سنگ و آببندان امن، در نظر بوده است. سنگتراشی و منبت و مشبک سنگ،  و سر ستونسازی ماهرانه ی آنجا ، سپس تر ، در آگرا دژ ، دنبال شد. راه به جیپور، بیننده را با گلهای کاغذی خوشرنگ شکفته همراهی می کند. در پس هر کشتزار ، سبزه زار دیگریست و طوطی و طاووس و میمون و مرغ و آدمی همه آزاد آزادند. ورودی شهر جیپور ، شگفتی آور است.

کوهسیانیست با درختان سخت جان و پوشش گیاهی روییده در لابلای خرسنگهای پر شکاف.  دیواری نه چون دیوار چین ، بر یال هر تپه و دوش هر کوهک، جیپور  را در آغوش ،   تنگ گرفته است.  حجره های سنگی و چوبی ، با نگاره های کهنه و سیاهی گرفته ، نماد معماری مغولی – چینی ،   ورود به شهر را ، نوید می دهند. گویا، کاروانی با شتران بآر کش ، در تنین زنگوله ها ،  به شهری از مغولان یا بار اندازی از جاده ی ابریشم، وارد می شود.

دروازه شلوغ است و بهت آور. فورت آمبر (دژکهربا ) بر شانه ی تپه ای از سنگ سوار است ؛ به رنگ زرد کهربایی ؛ شکوهمندو پایدار ، کوهپاره ها ، در هم، بافته  شده اند. شیب بلند تا دژ و کاخهای بیمانند را، بر پشت پیل ، باید پیمود و در فضا ی پادگانی گستره ای، چنگ شده در دستان نیروور ایوانهای هر چهار سوی ساخت ، در دل دیوارهای سرخسنگ بلند، پیاده شد. از پله های پیشخآن ، در فراز، نفس بریده ، به کاخها ، خواهی رسید.

دژ ، در بند دارد و نگهبان و میمونهای جهنده بر هر کجا که بخواهند. در پیاله ی دید ، عظمت حجاری در بافت موزون کنده کاری و   در هم آمیختگی با رنگ و نگارگری. است همراه  پنجره های فراوان و بادگیرهای گرماکش . ظرافت محجره سازی و مشبکهای سنگ در اوج هنر مندی است.  گنبد های کلاه خودی مغولی ، با نقش و زرین، فراز بادگیرها ، ابهتی چشمگیر به تمامی سازه و ساخت داده است. سر در ورودی شاه نشین، آمیزه ای از سنگ تراشدار ، نگاره و کنده کاریهای گل بهی رنگ است. چنگال کهنسالی ، بر گلوی دژ ، فشار می آورد. بر دیواره ها ، بوته های گل ، پهنه پر کن ، دور از هم، معرق شده اند. چپا سوی راه آمدن ، مشبک پنجره ای سنگین، بیخ گوش سیاه قارچ ها ی ویرانگر، در میدان بازی میمونها، تباه می شوند.

درچشم   اندازی دور تر ، پنج اشکوبه ای کلاه فرنگی دار، بر سر گلدسته ی مسجدی، قد افراشته است. جای جای درون کاخها ، رد پای  هنر مندان ایرانی در مقرنسها و ترکبندیهای سبک آنان، نمایان است. از آن دسته است؛ مارپیچهای ژهواره ی هلال های روبه در ویا پنجره ، که از سنگ مرمر مانند پولاد تابداده ، تراشیده اند و از زیر لچکیهای اسلیمی دآر به سوی کتیبه های حجاری شده کشیده اند.

ساخت زیبای پیر، کف ودیوارها و آسمانه ها ، همه ، در سنگ و جوهره ی غیرت کار بی امان بیگاری از باورمندی ساده اندیشان ، با لا نده  و در هم چفت شده است. پیاده، پشت به دژ ، رو به همه ی بلندیهای سر افراشته در آسمان کرانه ، گیج در آشوبی پدید آمده از آنهمه زیبایی دور افتاده و افسونگر، راه می افتی، تا اندک زمانی هم ، در موج بی پایان مار افسایان و گدایان و صدقه خواهان و دستفروشان دست وپایی بزنی.

**********
تورنتو
پنج  سپتامبر ۲۰۱۳