هوشنگ سارنج – تورنتو
آنچه مسلم است، مساله میهن پرستى، جهان وطنى، اینجایى یا آنجایى بودن به مقوله هاى منطق، فلسفه و دایره ى باورهاى مردمان بر سیاست و دیگر زمینه هاى عقیدتى وابسته است. پیدایى انسان بر روى زمین، از دیدگاه دین باورى و دانش تكامل تك سلولی بر پایه ى اسید هاى آمینه ى نخستین روزهاى تولد كره ى زمین هر دو گانه تفسیر و در باور انسانها نشسته است. (متافیزیكز و فیزیكز ) و اینكه آدمها دو بوده اند و كم نیز مسلم است و كه آدم و حواى دین باوران از بهشت به سراندیب رانده شدند – جالب، دانستن آنستكه، سرزمین هند با داشتن تمدنى باستانى به نام موهانچود را یكى از خاستگاه هاى تمدن بشرى است – یا دانشمندان انسان شناس كه خاستگاه بشر آغازین را بخش شرقى آفریقا مى دانند نیز در بحث هاى گونه گون وجود دارد. و اینكه در آغاز، سرزمین ها بى نام بودند و بى مرز هم چیزى قابل تصور و باور است، و در زمینه ى نام گرفتن سرزمینها و مرزبندیهاى امروزین به چرخه ى سیاستمدارى پا مى گذاریم.
براى نمونه، اقوامى كه در سرزمینهاى شمال دریاچه ى خزر مى زیسته اند و یا در میانه ى آسیاى مركزى به دنبال یافتن چراگاه هاى فراوان و بهتر و هوایى گرمتر، بخشهایى از زمین هاى بى نام را گرفتند و خود را آریایى نامیدند و سرزمینشان را ایران. هنگام مرزبندى یا جدایى سیاسى بخشهایى از سرزمینى آیا خود را اینجایى یا آنجایى بنامیم؟ نمونه دیگر جدایى بخشى از ایران قدیم كه تمام قصه هاى اسطوره اى شاهنامه كه از سندهاى دیرین تاریخ زندگى باستانیان، نیاكان ما ایرانیان در آن روى داده امروز افغانستان نام دارد یا عراق كه با آنان سالها جنگیدیم و درست معنى ایران را دارد.
اگر كسى پیش از ایجاد خط مرزى بین المللی درست بر روى خط مى زیست، روز بعد خود را كجایى بنامد؟ و بنام چه سرزمینى بر پایه ى اندیشه ى ناسیونالیسم با دیگر برادر خود ( انسان) بجنگند؟
و در اینكه هم جهان وطنى بودن مشكل دارد، هم میهن پرستى ناب و مهاجرت آدمیان بوده و خواهد بود هم تردیدى نیست نسلها در پى گذشت زمان همآنجایى مى شوند كه با عرق غیرت و كار توانفرسا، بذر نعمتهایش را آبیارى مى كنند و خون ماسیده ى حیاتشان را با خاك آن مكان، خشت بالین گور مى سازند تا قوقنوس وار از گل گور آنان حوایى و آدمى دیگر برویند كه زمین از آدمى خالی نماند هم یك واقعیت از حقیقتى دیگر است. این همه باشد براى منطق، فلسفه، سیاست، دین باورى، ناسیونالیسم و كاسموپولیتیزم، حرف ما، بر فرا گرفتن زبان پارسى است و چرا بایدش.
زبان شناسان با یارى جستن از رشته اى بنام شناخت شناسى Cognitive Senses بر پایه ى روانشناسى، كامپیوتر و فلسفه، درباره ى پدیده ى زبان، كه برترین ابزار انتقال مجموعه ى خواسته ها و باورها و آرزوهاى بین افراد بشر و باﻻترین توانایى وى است، در پژوهش بوده اند. هر یك به دستاوردى رسیده و نظریه پردازى نموده اند. درین راستا، زبانشناسان ایرانى هم، درباره زبان فارسى روند تكاملی و سرانجام پیدایى دانش گرامرى آن كند و كاوهایى داشته اند. پاره اى از آنان بر آن باورند كه زبان در بستر پیشرفت بشر و زندگانى او كار آمد گشته، باید در همان گذرگاه ببالد و نیازهاى روزافزون آنان را برآورد و كار واژه سازى در همان كارگاه سامان پذیرد.
گروهى دیگر مى گویند: با جهانى شدن فن آورى و یكسانى و همگونى استفاده از فرآورده هاى بسیار در شیوه ى زندگانى، واژه سازى به دست كارشناسان باید انجام بگیرد. چه گمان مى رود نخست، یكى از زبانهاى نیرومند بر دیگر زبانها، سایه افكن خواهد شد، سپس واژه هاى روزافزون علمى، هنرى، اقتصادى، سیاسى… بر دیگر زبانها سوار مى شود. درین میان اگر زبانى از پاسدارى آگاهانه بى بهره باشد، زودتر سیلوار یورش واژه هاى نو و روزافزون مى تواند ویرانگر آن زبان ناتوان بشود. در گذشته اى دور بین آریانژادان از هند تا اروپا زبانى رواج داشت كه پس از هزاره ها، شاخه ى بازمانده ى آن همراه درصدى چشمگیر واژه هاى عربى تا اندازه اى دگرگون شده ى آگاهانه – قانون ممال فردوسى، مصادر مركب – به خط – عربى مورد بهره جویى نسلهایى از دوران سامانى تا امروز بوده است. اكنون پارسى زبانان مى توانند ازین گنجینه ى گرانبهاى فرهنگى بجا مانده، بهره بگیرند و بار اندیشه و هنر دوران خود را هم بر آن بیفزایند.
زبان پارسى در گذر زمان به دو گونه ى ” ادبیات فارسى ” و ” زبان فارسى ” خود مى نماید.
۱) “ادبیات فارسى” مجموعه ایست از بیان هنرى اندیشه وران، در جامه اى كه كار هركس نیست. دانشى گسترده در زبان و اندیشه اى متخیل مى خواهد. بیان مردمانیست، جانسوخته و آرزوخواه، هنر نابست و جان، كه در جواهر خانه ى سراینده یا نویسنده اى خداگونه رنگ هستى مى گیرد و براى نگهبانیش، پاسوران خردآگاه مى خواهد.
۲) “زبان فارسى” بى پیرایه هاى فن سخن، از دهان هر سخنگو مى تراود. ابزار ارتباطى است، به دور از هر هنر سخنپرورانه است، وسیله ى رفع نیازهاى روزانه ى زبانى است. همه گونه، رسانه هاى گفتارى و نوشتارى با آن كار مى كنند.
فارسى زبانان دور از سرزمین مادرى و دلبسته ى فرهنگ انسان گراى، ویرانى ستیز، دوستدار پیوند با سرچشمه ى زبان خوش آهنگ، ژرف و واژه ساز خویش هستند و نیك مى دانند، واژه سازى و نگارش درست ( دستورى – املایى ) درین دوران، با رشته هاى فراوان و پیچیده اش، به كارشناسان خبره و چیره بر – دست كم – یك رشته ى علمى یك زبان جهانى و فارسى، نیاز دارد، تا بتوانند با دانش خویش به نیرو ورى زبان فارسى، یارى رسانند. و از لغزشهاى ناآگاهانه جلوگیرى نمایند.
هرچند توان یورش سیل واژه هاى رشته هاى رو بگسترش جهان، بیش از یاراى دانشپژوهان زباندوست مى باشد. نسل بالنده ى فارسى زبانان، در آغوش فرهنگ علمى جهان تازنده و زبان قدرتمندش، نیازمند راهنمایى درست است.
باید به آنان واژه هاى آسان ساخت فارسى را آموخت. از واژه هاى سنگین و دور از یاد و مرده یا عربى هاى دخیل دشوار، دورى جست، آنچه در سرزمین مادرى – از زبان فارسى – در باور فارسى زبانان است، در گفتار و نوشتارشان به كار گرفت. زبانى درست و پاك بر بنیاد دستورى و واژگانى رواج داد. كارشناسان فارسى دان دست اندر كار این آموزش بشوند، این كار بس بزرگ بر گردن كسانیست كه زبان و ادبیات فارسى را بیشتر و بهتر مى دانند. براى زیبا نوشتن، زیباترین، آسان فهمترین و معنى دارترین واژه ها را برمى گزینیم. از واژه هاى ” دخیل ” تا جایى كه برابر فارسى آنها را داریم دورى مى كنیم. واژه هاى دور از زمان و ساختار زبان و همچنین سنگین، نوشته را نارسا مى كند. بسیارى واژه هاى عربى در فارسى، رنگ و ساخت زبان فارسى را به خود گرفته اند.
آن دگرگونیها در زمینه هاى، ” معنایى ” ” آوایى ” و ” دستورى ” روى داده است. چه زیباست، كه نویسنده بر خود بداند، آگاهانه در روایى واژگان فارسى بكوشد و از برابرهاى روشن معناى روزمره بهره جویى كند. همچون، كارواژه ” آغازید ” بجاى ” شروع كرد ” ناگفته نماند. نباید در پى بیرون راندن واژه هاى جا افتاده كه به غناى زبان افزوده است، بر آمد. درصدى نزدیك به ۵۳ از واژه هاى عربى در زبان فارسى كاربردى گسترده دارند. به ویژه در بخشهاى اسمهاى فاعل و مفعول و مصادر و صفات و قیود… امروزه براى بیان اندیشه هاى نوشتارى از ” نثر ساده ” استفاده مى كنیم كاربردى ترین نثر در نامه نگارى، مقاله نویسى، ساده نگارى است كه بى همراهى آرایه هاى ادبى ویژه ى ” نثر فنى ” خواننده را زودتر به معنى و مفهوم دلخواه مى رساند. چه سادگى و دورى از پیچیدگیهاى هنرنمایى هاى ادبى از ویژگیهاى نثر دوران ماست.
جمله پردازى درست، در بر گیرنده ى كار بست روند فرهنگستانى ” شیوه نگارش ” است. در سخن گفتارى سخنور مى تواند بیرون از چهار چوب ” دستورى ” آزادانه با زیر و بم كردن آوا، با شنونده پیوند معنایى برقرار سازد ول در نوشتن چنین نیست، با در هم ریختن اركان جمله خواننده به بدفهمى و كج راهى كشانده مى شود.
گاهى پاره اى فارسى زبانان ماندگار درین دیار مى گویند: دانستن زبان فارسى براى آیندگان كاربردى ندارد و فرزندان خویش را به فراگیرى آن وا نمى دارند. آنان به شایستگى و توان واﻻى یادگیرى خردساﻻن كم ارج مى نهند و ناخواسته یك برترى انسانى و جهانى را از بسیار كسان مى گیرند.
چه زبان فارسى خانواده ها، هفته نامه ها، سخنرانى هاى انجمنى، برنامه هاى رادیو تلویزیونى، به ویژه آموزشگاه ها و دیگر رسانه ها و نهادهاى وابسته به ایرانیان فارسى زبان بستر زبان آموزى خوبى است و خردساﻻن و نوجوانان بى سختى بردن بسیار دو زبان فارسى و انگلیسى را در كنار هم خواهند آموخت و اگر چنان نشود، با از دست دادن فرصت آموختن جاى افسوس دارد. زیرا كمترین دست آوردش، یافتن زمینه هاى كار زیستى بیشتر و بهتر در جهان پر رقابت شایستگان در بزرگسالی و آینده ى آنان است.
**********
Houshang Saranj – Toronto