قطار, برف

هوشنگ سارنج

طبیعت , پاره ای از هستی است ؛ که بشر در آفرینش آن , دخالتی نداشته, اما در نابودیش,سهم بسزایی, دارد. دارا و ندار, بهره کش و بهره ده, به جان طبیعت زمین افتاده اند و از درون و برونش, می تراشند ؛ تا , به نابودی سپارند. به هوا, آب و خاک, کوه, دریا , گیاه , تا , جانوران وحشی. دانسته یا, ندانسته, بیرحمانه, ستم می کنند.

آنان که بی ابزارند و ناتوانتر, با چنگ و دندان, و هوشمند تران رند افزون طلب, با, نیروی نیازمندان , ویران می کنند. هر از گاهی به جایی, حمله می آورند. دوران برده داری, آرزو را به دلها, خشکاندند؛ در اشغال سر زمینها, تمدنها, را نابود کردند؛ در بازرگانی پوست, نسلهایی از جانوران را بر انداختند ؛ و در غارت چوب و الوار, گیاهانرا به یغما بردند و در یورش طلا همه جا را, آشوفتند. ..زمین را با بمب و مین شخم زدند. خاک زهی را , عقیم کردند با خشکاندن تالابهای زنده و زایا, بذر کویر های برهوتی, کاشتند…

درست پنجاه سال بود که, قطار سوار نشده بودم. تنها, در دوران هشت سال جنگ میهنی, میان جنگل شلوغ ایستگاه اندیمشگ , تپش قلب قطارهای نیرو بر خسته را رو به سوی جبهه ها, شنیده بودم. اورنج ویل, در هشتاد وپنج کیلومتری تورنتو , شهری است, کوچک آرام و زیبا. با آدمهایی خوشفکر, که از درختان فرتوت خشکیده , همانجا, ریشه در خاک , تندیسهای دلانگیز معنی دار , می سازند.  راه آهنش به شبکه ی کشوری پیوسته است و زنده و در کار. اما شهرداری , ٣٦,٧ مایل, خطی, از رده , بیرون رفته را باز سازی , کار آفرینی , و برای گردشگری , آماده و کار بردی , کرده است. دو واگن بلند , با پنجره های وسیع و ردیف نشستنگاه های آسوده, و میز و کآرد و چنگال و پذیرایی و ناهار ( با بلیت ) گردشگر را, تا, برامتون می برد وباز می گرداند.

لکوموتیو نیرومند با, موتور دیزل خود, پناهگاه گرم ومطمئنی است که, آهسته شیبها و تنگه های جنگلی پر پیچ و تاب ترسناک را, می نوردد, تا گردشگر, فرصت خوب دیدن مناظر برفین زمستانی را از دست ندهد, چه , راه از کرانه ی روستاهای زمستان خفته و بیشه زارهای بوته ای و سروستانهای سبز پا در انجماد برف و یخ, می گذرد. پرده ی یخ و آینه ی برف , چهره ی دره و معادن سنگ و آسیابها و کارگاههای بسیار و آبشار را پوشنده است. آب رودخانه ,گاه از زیر یخ , سرکی , می کشد و باز سر , زیر لحاف سپیدی, فو می برد. پرندگان آبشکار , از فر یاد ترن , در سکوت دره, به هوا, بلند می شوند و از فراز درختان , به خط دلتا, تا دور گاه نگاه, پر می کشند. همه جا, همه ی راه, ترانه ی طبیعت زنده است. رد پای حیوانها, , نشآن زندگانی در آرامش طبیعت حفاظت شده است. یخپاره های  چسبیده به دیواره های سنگی, آب می شوند و همراه چشمه ساران از زیر لایه های برف و شن, می لغزند تا به رودخانه برسند.

*********
تورنتو
١٨  فوریه ٢٠١٤