هوشنگ سارنج
پاییز, رنگ خداست ؛ رنگ دادگری و فهم و درستی ؛ رنگ موسیقی ی آفرینش ؛ جایی که آب باشد و گیاه ؛ تا در پیر سالی رنگ ببازد و آتش شورو شادمانی ؛ بپا کند. در همه ی سر زمینهای جهان سومی , غارت شدگان , اقتصاد و فرهنگ و آیین ؛ خوابانیدگان در نداری و بی دانشی ی فرهنگی. چهار بخش سال ؛ غمبار است و پاییز غم انگیز تر. میوه های حسرت بر انگیز ؛ می رسند ؛ کاکل درختان ؛ آرام آرام رنگ می بآژند ؛ شبها ؛ الونکها ؛ در باد ؛ بخود می لرزند . گرد و غبار, کوچه های پلشت ؛ چشمان , نیمه تندرست مردمان را می آزارد و برگهای چرکمرده را در دم , خود می سوزاند . ابر های سترون و تاریکی زا؛ روشنی ذاتی, روزها را, به شبهای دلتنگ کننده؛ بدل می سازد. بچه ی ندارها, زیر, آسمانه های نیمه ویرانه یا کپرها ؛کومه ها ویا چادرها ؛ می خزند؛ تا باد پاییزی ؛ به خوش آمد گویی؛ بر آنها ؛ خاک ببیزد و ابر هم ؛ نگرید. فرزندان جهان سومی ها؛ آغاز, پاییز را ؛ دردافزا؛ می شناسند. چه فرصت, دیدن آفرینش, زیبا را ندارند ؛ پرنده ی خوشی ؛ برچشمخانه هاشان ؛ لانه نمی سازد. درک زیبایی و شادی؛ بر ایشان در مذبح ستم ؛ قربان و بیجان و جانشان ؛ بی رمق است.
نویسنده ای از آمریکای لاتین از شلوار گشاد کمر و کوتاه شده ی پدرش می نویسد ؛ که روز نخست مدرسه با آن به درس رفته است ؛ آری , همه ی بچه های سر زمینهای جهان سومی – اگر به درس رفته باشند.- چنان رفته اند. با شلوار های کوتاه شده, کت های این رو , آن رو , شده و کفشهای گشاد و کهنه؛ که ؛ زود تر از ؛ خودشان ؛ به درس جای رفته اند. برای هموار کردن , راه درک حقارتی فراگیر. و بدا به حال, کودکان,پدید آمده ؛ در چرخه ی قدرتی ی پینوشه ها ی رو به گسترش و جهانشمولی روزگار .
کودکانی که؛ هیچگاه ؛ معنای درست, مدرسه و کتاب و اتاقهای گرم یا خنک و کتابخانه های انسانیار و آموختن, شکوفایی گل, یادگیری آدم مداری و مهربانی را نمی آموزندو تجربه نمی کنند. درد, بزرگتر؛ آبیاری نهادهای کویری آن دردمندان؛ با زهرآب, حس, کینه وری؛ دروغپردازی و خیالپردازیهای نادرست است. در گرما می پزند و در سرما ؛برشته می شوند و آتش نفرت در سراب,آرزو هایشآن ؛ خانه می کند. پاییز و نخستین روز درس؛ در سرزمین جهان سومیها؛ روز, بذر پاشی شرمندگی و لمس خفت و گریزاز درسهای نا سودمند و پناهندگی به ولگردی و تباهی است. پاییز ؛ که بهاری دیگر است؛ نمی تواند رنگهای زیبای خود را؛ بر زندگانی ی نخ نمای ستمبالیدگان مجبور ؛ بنشاند. آینه های شکسته ؛ از چهره های چرکابه نشسته و زلفکان, بشولیده, چه رنگی از خدا را نشان بدهد. پاییز جهانخواران زیباست. در تصویرها, به رنگ قالی ی کاخ های اماراتی ها ونفتخواران ؛ باریک شوید؛ جز رنگ, سر انگشتان یتیما ن و از مدرسه واماندگان؛ دیده اید؟
**********
٢٨ سپتامبر ٢٠١٤
تورنتو