هوشنگ سارنج- تورنتو
مصر با پشتوانه ى پنجهزار ساله ى تمدن باستانى بين سنت گرايى و مدرنيسم دست و پا مى زند
مصر با قدمت تاريخى پنجهزار ساله بخشى از گهواره ى تمدن بشرى است . سرزمينى است بيابانى و خشك در شمالشرق آفريقا كه ميان آن، دره باريك، سبز و حاصلخيز نيل قرار گرفته است . نياكان مصريان عده اى بيابانگرد شكارچى بودند كه به دنبال شكار به كرانه هاى نيل آمدند و كشاورز پيشه شدند . طغيان هر ساله نيل در فصل تابستان، سرچشمه ى روزى و سامانبخش زندگانى مردمان بود . آنان آموختند بر زمينهاى اطراف نيل، پس از فرونشستن آب، از پهناى هر كناره ى ده كيلومترى كه با قشرى خاك مناسب كشت و زرع پوشيده بود . گندم، جو، پنبه و . . . عمل آورند . خيش را اختراع كردند و بر شانه ى گاو بستند و زمين را شيار زدند . خط را پديد آوردند و كاغذ پاپيروس را، و نوشتن را . بر خشت خام نوشتند و سنگ . پنج هزار سال پيش قبايل كوچك توانستند روستاهايى بر كرانه هاى نيل جنوبى (مصر عليا) و دلتاى نيل (مصر سفلی) بسازند و پس از گذشت زمان به شهرهايى بدل كنند .
شهر “تب” مركز مصر سفلی و “ممفيس” مركز مصر عليا بود . بعدها، همه در هم ادغام و سرزمينى يكپارچه و نخستين سيستم حكومتى جهان حدود ۳۲۰۰ سال پيش به وجود آمد، مصريان بر مبناى طغيان نيل و فصل كشاورزى گاه شمار ۳۶۵ روزه ساختند، دانش رياضى، هندسه و معمارى را گسترش دادند . كار بازرگانى توسعه يافت و بازرگانان مصرى به كشورهاى همسايه حبوبات، غلات، كتان، ابزارهاى مسين، طلا، جواهر، فيروزه مى فروختند و الوار، عاج، سنگ ﻻجورد و روغن زيتون مى خريدند . بر رودخانه ى طويل (۱۰۰۰ كيلومتر) نيل، با قايقها و كشتى هاى ساخته از نى مسافرت مى كردند . مصريان باستان به خدايان و الهه ها باور داشتند . مهمترين خداى اهالى دره نيل”Re” رع بود . او را خداى آفتاب مى دانستند و الهه ى برداشت محصول “Rennutet” بود. از همه برتر الهه ى “Isis” نماد مادرى و همسرى بوده است . “اوزيرس” خداى مرگ “هورس” خداى آسمان، كه همواره در تنديسها و نقاشى هاى ديوارى معابد و اهرام با سر قوش و تنه ى انسانى نشان داده اند .
مردم “تب” آمون را مى پرستيدند . آمون خداى خورشيد بعدها با “رع” يكى شد و در شهر “ممفيس” معبدى بزرگ و عمومى براى او ساختند . آن معبد در شهر “كرنگ” به صورت معبدى بسيار بزرگ سه بخشى با ديوارهاى نقاشى شده برآمده بود . آن مردم شاهان خود را (فراعنه) خدا مى پنداشتند و مى گفتند پس از مرگ همراه “رع” خداى آفتاب برگردوندى آسمان درخشان سوار مى شوند . همچنين به زندگانى بعد از مرگ باور داشتند . به همان روى مردگان را موميايى و همراه آنان ابزار زيستن، غذا، ميوه و گاه تنديس هايى از خدمتكاران به گور مى فرستادند و فرعونها بر باور جاودانگى و حيات بعد از مرگ مقبره هايى شگفت انگيز و هيوﻻيى ساختند .
در مجموع ۳۵ هرم از دوران سلسله هاى سى و يك گانه ى شاهان (فراعنه) بر ساحل نيل به جا مانده كه سه هرم از بزرگترين ها، جزو عجايب هفتگانه ى روى زمين شمرده مى شوند و عظيم ترين آنها، هرم “خئوپس” در “جيزه” با ارتقاع يكصدو چهل متر و قاعده پنج هكتار است . در آن بيش از يك ميليون پاره سنگ آهك بكار رفته هر يك به وزن تقريبى دو و نيم تن . آن هرمها حدود چهار هزار سال پيش به فرمان فراعنه و نيروى كار بردگان ساخته شد .
براى بزرگداشت فرعونها، از آنان پيكره هاى عظيم سنگى مى ساختند . از جمله “ابوسمبل” در نوبه كه تنديسى از “رامسس” دوم است كه حدود ۳۲۰۰ سال بر جريان رود نيل مى نگرد . بعد از ساختمان سد اسوان اين مجموعه به زير آب مى رفت، كارشناسان باستانشناس روسى آن مجموعه ى ميراث بشرى را به كمك ابزارهاى فنى دقيق و محاسبات فيزيكى هفتاد متر از سطح آب و كناره ى رودخانه باﻻ كشيدند و جابجا نمودند . در مصر باستان خانواده به شكل پدرساﻻرى اداره مى شد و با مرگ پدر، سرورى به پسر بزرگ پدر مى رسيد . مردم به سه طبقه ى اشراف، هنروران و بردگان بخش بندى شده بودند .
زنان تا حد زيادى آزادى داشتند، حتى سه نفر از آنان پادشاهى كردند . بچه ها، اسباب بازى داشتند و توپ چرمى و حيوانات دست آموز . براى فراگيرى خواندن و نوشتن و حسابدارى جهت خدمت به دولت به آموزشگاه هاى ويژه مى رفتند . رفتن از طبقه اى به طبقه ديگر معنى نداشت حتى بردگان ﻻيق مى توانستند آزادى خود را به دست آورند و جزو گروهى باﻻتر ارتقاع يابند . كتابخانه ى اسكندريه – در تاييد دانش- بيش از چهارصدهزار طومار بر پاپيروس نوشته داشت .
خط اختراعى آنان “هيروگليف” نوعى خط نقاشى با هفتصد علامت بود كه كارشناسان آموخته قادر به خواندن بودند . بعدها، ديگر ملل جهان خط خود را با تغييراتى از خط مصريان گرفتند . امروزه . دانش “مصرشناسى” بر پايه همان نوشته ها و تصاوير مانده بر ديوارهاى معابد و اهرام قابل دنبال كردن است .
تمدن مصر باستان از زمانى آغاز شد كه دو بخش سفلی و عليا متحد شدند و دوران طلايى بين سالهاى ۶۸۶ ق .م تا ۲۱۸۱ است كه در همان فاصله اهرام نيز ساخته شد و “ابوالهول” را به طول ۷۳ متر و ارتفاع ۲۰ متر از سنگ تراشيده اند . كه نماد قدرت فرعون مى باشد، سرى به شكل انسان و بدنى به هيئت شير دارد . مصريان باستان سال ۳۱۰۰ ق .م تمدن خود را با اتحاد دو بخش بنيانگذاردند و تا ۲۳۳ ق .م كه اسكندر به آنجا حمله كرد و متصرف شد سلسله ى شاهان اغلب با قدرت و گاه با ضعف بر مصر فرمانروايى كردند . سال ۳۱ ق .م روميان با جنگ “اكتيوم” به مصر يورش بردند و در سال سى آنجا را متصرف گشتند . البته قرن هفتم ق .م آسوريان سه سال بعد ايرانيها و بعد به ترتيب يونانيها، روميان، اعراب، فرانسويان، انگليسى ها بر مصر مسلط شده اند .
سال ۶۳۹ (۱۷ هجرى) اعراب به بيزانس (روم غربى) حمله كردند و مصر هم كه جزيى از آن قلمرو بود بدست آنها افتاد و اسكندريه سقوط كرد . سال ۲۰ هجرى عمرو بن عاص فرمانده سپاه عرب قرارگاهى نزديك قاهره ساخت و مردم، آرام آرام تعاليم اسلام و زبان عربى را فراگرفتند و از مسيحيت بريدند و مصر بخش مهمى از قلمرو اسلام شد . از آن پس مصر تحت فرمان خلفاى بنى اميه از دمشق مركز سوريه اداره مى شد . بعد كه خلفاى عباسى به جاى بنى اميه به اداره ى سيتره ى كشورهاى اسلامى از مقر بغداد پرداختند، مصر با پرداخت ماليات به خلفا، حاكمان مصرى داشت .
بين سالهاى ۸۶۸ تا ۸۶۹ دو سلسله ى ترك بر مصر حكومت كردند تا به سال ۹۶۹ (۳۴۷ هجرى) سلسله ى فاطمى كه از شيعيان اسماعيلی مذهب بودند از ضعف خلفاى عباسى بهره بردند و سر از فرمان آنان پيچيدند و خود بر مصر تسلط يافتند حتى بر ديگر نقاط آفريقا . آنان شهر “القاهره” را سال ۹۷۳ میلادى به پايتختى برگزيدند . آنان نيز مسجد “اﻻزهر” را ساختند كه بعدها يكى از معتبرترين مراكز فرهنگى و آموزش دينى شد . اواسط سال ۱۱۰۰ میلادى فاطميان مورد هجوم صليبيون اروپايى قرار گرفتند .
سال ۱۱۶۸ خليفه ى فاطمى از سوريه تقاضاى كمك نظامى براى بيرون راندن صليبيون نمود . صلاح الدين سردار سورى آنها را از مصر بيرون كرد و سپس در سال ۱۱۷۱ فاطمينان را نيز دفع و خود پايه گذار سلسله ى حكام ايوبى در مصر شد . در نتيجه با برنامه ريزى سنى ها جايگزين شيعيان شدند و منطقه اى آزاد بوجود آورد . ايوبيان تا سال ۱۲۵۰ (۶۳۴ هجرى) بر مصر حكومت كردند . بعد مملوكان كه از غلامان ترك مغول و “چركس” بودند و از حاكمان ايوبى محافظت مى كردند بر حاكمان شوريدند و خود سلسله ى مملوكان مصر را پايه ريزى كردند و حدود ۲۰۰ سال حاكمان مصر شدند . سال ۱۵۱۷ سلطان “سليم” عثمانى مصر را متصرف و ۱۷۹۸ ناپلئون بناپارت به مصر حمله كرد و پس از سه سال نيروهاى خود را عقب كشيد .
محمدعلی يك افسر ترك ارتش عثمانى براى بيرون راندن بقاياى نيروهاى فرانسوى در سال ۱۸۰۱ به مصر فرستاده شد، ولى پس از مدتى كه قدرت گرفت خود در سال ۱۸۰۵ حكومت را در دست گرفت و مى دانست براى ماندگارى به ارتشى مجهز و كارآمد نياز دارد، او تعدادى مستشار اروپايى به مصر آورد و در انديشه تغييرات بنيادى در زمينه هاى اجتماعى، آموزشى و كشاورزى بود . اما انگليسى ها به او فشار آوردند و در نتيجه او در اجراى آرزوهايش موفق نگرديد . پسرش سعيد پاشا كه تا سال ۱۸۳۶ حاكم مصر بود، قرارداد حفر كانال سوئز را با يك كمپانى فرانسوى بست . پس از او برادرزاده اش اسماعيل تا سال ۱۸۷۹ خديو مصر بود .
سال ۱۸۸۲ نيروهاى انگليسى در كنترل مصر دخالت كردند با آغاز جنگ جهانى اول و دشمنى رسمى انگليس و فرانسه با دولت عثمانى و به منظور مقاصد تجزيه طلبانه و ايجاد كشورهاى تحت نفوذ، انگليس و فرانسه هر يك پاره اى از سرزمين فلسطين بزرگ را تحت الحمايه ى خود درآوردند . و پس از مدتى به مصر اجازه دادند سلطان خود را داشته باشد . فٶاد در سال ۱۹۲۲ پادشاه مصر شد و پسرش فاروق در سال ۱۹۳۶ جاى پدر را گرفت و انگليس همواره از حاكميت مصر پشتيبانى مى كرد . تا سال ۱۹۵۲ كه ملك فاروق در اثر شورش افسران ارتش مصر از كشور گريخت .
سال ۱۹۵۳ مصر جمهورى اعلام گرديد و ژنرال “محمدنجيب” رييس جمهور و در سال ۱۹۵۴ سرهنگ “جمال عبدالناصر” نخست وزير وى شد . به زودى ناصر بدل به قدرتى در جهان عرب گرديد . نيروهاى انگليسى و فرانسوى به بهانه ى سهامداران كانال سوئز دست از دخالت در امور مصر برنمى داشتند، سرانجام مصر راه آبى سوئز و رفت و آمد كشتى ها به سوى اسراييل از درياى سرخ را بست . اين عمل از سوى كشورهاى متحد غرب و سازمان ملل محكوم شد و با اعمال نفوذ كشورهاى طرفدار اسراييل از دادن وام كلان به مصر براى ساختن سد اسوان جلوگيرى گرديد . ناچار طبق ضرورتهاى زمانى ناصر از سياست “توازن” براى كشور خود استفاده، دست كمك به سوى “اتحاد جماهير شوروى” رقيب كمونيست آن روز جهان غرب دراز نمود و در واقع به آغوش، كمونيست هاى فرصت طلب افتاد .
سال ۱۹۵۶ نيروهاى نظامى انگليس و فرانسه به سپاهيان اسراييلی در حمله به مصر كمك كردند . ناصر همراه با سوريه و يمن اتحاديه ى عرب را به وجود آورد كه چندان دوام نياورد . در جنگ شش روزه اسراييل توانست صحراى سينا را تصرف كند و ارتش مصر را در هم بكوبد . بعد از مرگ ناصر كه موجب اندوه فراوان بسيارى آرمانخواهان جامعه ى فقرزده ى مصر گرديد، ژنرال انور سادات به رياست جمهورى مصر برآمد و با حمايتى كه غرب از او مى نمود در اجراى برنامه هاى مبارزه با گسترش كمونيزم انورسادات از بلوك كمونيزم بريد .
يكى از ترفندهاى غربى ها براى مبارزه با رقيب، در دوران جنگ سرد، حمايت از نيروهاى مذهبى بود – در همه جاى جهان- انورسادات به نمايندگى از سوى كشورش با رهبر اسراييلی- مناخيم بگين- مصالحه نمود، اسراييل را به رسميت شناخت و صحراى سينا را پس گرفت . سرانجام در روز برگزارى جشن ساﻻنه ى جنگ سوم اعراب با اسراييل كه هر ساله با غرور ملی برگزار مى شد، گروهى بنيادگراى مذهبى كه از شكست در جنگ شش روزه، از دست دادن “نوار غزه” و كرانه ى باخترى رود اردن، ناراضى بودند و حضور اسراييل را در بخشى از سرزمين فلسطين برنمى تابيدند، سادات را ترور كردند . سادات نيز قربانى سياست مبارزه با كمونيزم از راه ايجاد كمربند سبز شد . امروزه مصر با پشتوانه ى پنجهزار ساله ى تمدنى باستانى و جمعيتى مناسب كار و توليد، از توزيع عادﻻنه ى ثروت ملی و ايجاد رفاه عمومى مانند ديگر كشورهاى جهان سومى و توسعه خواه عاجز مانده و درگير انديشه هاى سنت گرايانه ى آيينى و مدرنيسم در جا مى زند .
“حسنى مبارك” رييس جمهور مادام العمر كه از سوى آمريكا و هم پيمانهايش هر باره در انتخابات نمايشى غربى پسند سر از صندوق رييس جمهورى با اكثريت آراى مردم نداده بيرون مى آورد، چاره اى جز روز به روز عرصه ى آزادى انديشيدن را بر مردم تنگ و تنگ تر كردن ندارد . حكومت هاى پليسى و بگير و ببند، ره به جايى نخواهند برد، چه نيروهاى مبارز براى رهايى و حق طلبى به مبارزات چريكى رو مى كنند و در آن بيگناهان قربانى مى شوند، راهى كه غرب مى رود، جايى ملتى را يك جا نابود مى كند و جايى ديگر يكنفر نابود ملتى مى شود .
********
Houshang Saranj – Toronto